.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-16

هوالغریب...



جمعه ای دیگر و سلامی دیگر و چشم باز کردنی دیگر در دل ِ جمعه ای دیگر...

از صبح بر خواستن و سلام دادن به شما


به شما که خوب ترینید

به شما که ناب ترینید


به شما که یگانه امام حاضر ِ این دنیای ِ عجیبید


سلام خوب ترین


سلام یگانه مولای ستاره پوشم


سلام مهدی جانم


در این دنیای عجیب من مانده ام و گنبد ِ مسجدی که این روزها شبیه بودنش به جمکران برای تنهایی های من جمکران ساخته است...


در دنیای دخترانه ام، در پشت بام ِ تنهایی هایم جمکرانی دارم به رنگ ِ گنبد ارغوانی جمکران...


در دنیای دخترانه ام، جمکرانی هست که شب ها پناه می برم به آن و غرق آن میشوم از اعماق وجودم صدایتان می زنم...


غرق گنبد ِ مسجد ِ محل مان میشوم که حتی اسمش هم نام شماست...مسجد صاحب الزمان و بعد غرق نور پردازی هایش در شب می شوم که عجیب برای دلم دلبری می کند!!!


آن هم برای دل ِ من که مدت هاست خالی شده و دیگر چیزی سر ذوق نمی آورد دلم را...


هر آنچه که می تواند سر ذوق بیاورد زندگی ام را، دلم را، دور است!!     

                                        دور ِ دووووور...


و این را میان پشت بام ِ تنهایی هایم با اعماق وجود برای شما گفته ام که بهترینید بر تمام ِ این روزها... بهترین پناه!!!


در این روزها که زندگی بر طبل شادی ِ کسی کوبیده است ،من تمام قد ساکت شده ام... تمام قد در برابر تمام سختی هایش ایستاده ام که زندگی همچنان بر طبل شادی او بکوبد!!!


حتی اگر در نظر همه مقصر من باشم!!!


زندگی برای کسی گاه بر طبل شادی می نوازد و گاه هم بر طبل ِ محکم ایستادن ها، صبور شدن ها...


و در این میان باز هم نگاهم می رود پی شما که بزرگترین سرمایه ی این کمترین هستید!!


این که به قدر ِ ناچیز خودم مهر شما بر جانم نشسته است... این که به قدر ِ ناچیز خودم جای خالی تان را حس می کنم!!!


در این روزها که نامش جوانیست و من تنها کاری که نمی کنم همین جوانیست دلم خوش است به عشقی که از شما بر جانم نشسته است... دلم خوش است به همین جوانی که سند زدم به نام شما...


دلم خوش است که دلم را چراغانی کرده ام برای شما...

دلم را آذین بسته ام که بیایید...


که بیایید تا همه چیز خوب شود...


و این حتمی ترین و محکم ترین اتفاقیست که می دانم خواهد افتاد...


روزی خواهید آمد خوب ترین!!!


زندگی آنقدر عجیب گذشته است برایم که از هیچ اتفاقی در زندگی ام مطمئن نیستم...بلکه تنها خالی شدم از تمامشان و این خالی شدن را به فال نیک می گیرم و سعی می کنم که خودم را پر کنم از وجود ِ شما...


می دانم که این حرف عجیب بزرگ است برای این کمترین اما کمکم کنید...



جوانی هایم به فدای قدم های شما خوب ترین...





     اَللّهُمَ عَجـــــّـــِــــل لِوَلیکَ الفَـــــرَج  



+این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور

پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم


سالها منتظر سیصدو اندی مرد است

آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم


اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید

به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-15

هوالغریب...



سلام خوب ترین

سلام یگانه مرد ِ حاضر در این دنیا


از این روزهای ِ بی شما دلم می گیرد...از این روزها که دیگر در پی ِ شما بودن باعث هزار جور حرف و حدیث میشود دلم می گیرد ولی باز هم مشتاق تر پی ِ شما می دَوَم...  در راه شما که جوانی ام پیشکشش به آن شده...


چرا که بهترین پناهید بر تمام بی پناهی ِ این روزها...


دلم لک زده برای یک گوشه ی خلوت با شما...دلم لک زده برای مکان هایی که بیشتر از هر جایی حضورتان حس میشود...این روزها که دارم حتی با صبوری هم صبوری می کنم دلم خلوت با شما را می خواد...


دلم گوشه ی سردابتان را می خواهد...

دلم مسجد سهله می خواهد...


دلم جمکران می خواهد...

دلم مسجد کوفه می خواهد...


از شما چه پنهان ولی دلم عجیب شش گوشه ی ارباب را می خواهد...اصلا حساب ِ من و آن شش گوشه جداست...


دلم شما را می خواهد و اندکی عاشقانه ی محض و یک دنیـــــــا حرف...

 

یک دنیا حرف...یک دنیا بغض و یک دنیا غربت...

و چقدر حقیر می شوم که بخواهم نزد شما حتی اسم غربت را بیاورم...


شرمی به قدر ِ تمام دنیا وجودم را می گیرد که در مقابل شما حرف غربت بزنم...چرا که این روزها خودتان غریب ترینید...


در بین ما که خیلی اوقات تنها ادعا داریم و این ادعا چه ها که بر سرمان نیاورده است...

غریب ترینید که دنیایمان شما را کم دارد...


غریب ترینید که خودتان شب و روز دست به دعایید برای فرجتان و این خود بزرگ ترین گواه ِ غربت شماست...


غربت ...

هر گاه این واژه را شنیدم تنها یک کلمه در ذهنم جرفه میزده همیشه... چاه... غربت و چاه...


و راز این کلمه ها هم باشد برای خودتان خوب ترین...


در این روزهای غربت

در این روزهای غربت ِ محض ِ شیعه


در این روزهای سخت نداشتنتان


در این روزهای سخت انتظار


بیایید مولایم...


                        بیایید...


                                      بیایید که این روزها دنیا عجیب در حسرت شما می سوزد...





     اَللّهُمَ عَجـــــّـــِــــل لِوَلیکَ الفَـــــرَج  


+ دارد زمان ِ آمدنت دیر میشود
دارد جوان ِ سینه زنت پیر میشود

شاید بر اثر گریه های شماست
هر هفته غروب ِ جمعه دلگیر میشود

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-14

هوالغریب...


خیلی دور نشدیم از آن روزی که نوشتم قصه ی اولین هاست!!

اولین جمعه ی رمضان!!!


اولین سحر ها و اولین تشنه شدن ها...

اولین پر کشیدن ِ دل تا خوده ِ کربلای ِ ارباب به حرمت ِ آب!! تا خوده حرم ِ ساقی کربلا... تا خود ِ رطوبت ِ محشر گوشه کنارهای ضریحش...تا خوده آبی که تا ابد هم طواف کند باز شرمسار ِ روی ِ عموی ِ شماست!! پر زدن تا خوده یاس و ناامیدی عباس از سیراب شدن ِ بچه ها!!


آبی که آنقدر برایم عجیب است که روزی دلم خواسته بود که خانه ی ابدی ام شود!!!


و حال قصه به آخرین ها رسیده...

به همین زودی


آخرین سحر ها و بیدار شدن ها و محروم شدن از روزها

آخرین سوختن ها از اعماق وجود برای محروم شدن از روزه


و حتی آخرین تلاش ها برای روزه داری و بد شدن اوضاع معده در نیمه های روز


قصه، قصه ی آخرین هاست!!!!


وداع

خداحافظی


تـــــــــــا سال دیگر...


سال ِ دیگری که حتی نمی توان هیچ تضمینی برای بودن در این دنیا برایش داد


راستی سلام خوب ترین


سلام آقای ستاره پوشم


امروز به خودم که آمدم دیدم هفته ی دیگر خبری از مهمانی خدا نیست...آرام آرام بساط مهمانی اش جمع می شود و چقدر تهی شده ام من!!!


دلم لرزید وقتی فکر کردم که تمام شد!!


تمام شد و مانده ام که با چه رویی روز ِ عید در پیشگاه خدا بیاستم و نماز ِ عید فطر بخوانم...

نماز خواندن برای کدام روزه ها؟!


سرم به نشانه ی شرم خم ترین است و دلم تهی ترین!!!


و هنوز عجیب مانده ام در تناقض عجیب این دو حال!!!


که چطور هم میشود تهی ترین شد و هم شرم سار ترین...اما در دلم خوب می دانم که میشود!!! خوب هم میشود


اسمی برای این حال ِ عجیب نمی گذارم...

تنها وارسته تر به معنای واقعی کلمه راه می روم و نفس می کشم


وارستگی عجیب این روزها که دلم دیگر نمی لرزد برایم عجیب است...


در این نفس های آخرین

در این ثانیه های تمام شدن


در این ثانیه ها که حتی دلم را به این هم نمی توانم خوش کنم که نفس ها و خواب روزه گرفتن هایم هم عبادت باشد دلم برای این همه بی پناهی دلم می سوزد و اشکی از گوشه ی چشمم سرازیر می شود و نگاهم تنها می رود به عکس بالای تختم که حرم ارباب است و بعد نگاهم می رود به عکس خانوادگی مان که پنج نفری ایستاده ایم و پشت سرمان حرم امام رضاست...

عکسی که بار آخری که همه باهم رفتیم...

و حال هر کدام پی ِ زندگی ِ خودشانند...


در این ثانیه های واپسین

هوای تمام جوانی هایی که نذر شما کرده ام را داشته باشید که این روزها عجیب تهی شده ام...


به حق این نفس های آخر رمضان

بیایید خوب ترین...




     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  



+ در این واپسین ثانیه ها، شما که زبانتان روزه است و دل هاتان پاک و نفس هایتان حق، دست به دعا شوید...دعا کنید در حق همه...و این کمترین را هم در گوشه کنارهای دعاهایتان یاد کنید که کسی این گوشه کنارها چشم دوخته است به آسمان...

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-13

هوالغریب...



امام جواد(ع) :


ای پیروان تشیّع با مخالفان امامت به سورة «انّا انزلناه» استدلال کنید تا پیروز شوید. به خدا سوگند این سوره پس از درگذشت پیامبر(ص)، حجت خدای متعال بر خلق است. این سوره نقطة اوج دین شماست. این سوره نشانة ابعاد علم ماست.



سلام بر صاحب این شب ها

سلام بر صاحب شب های قدر ِ بی قدر ِ ما

سلام خوب ترین


سلام مهدی جانم



چقدر دلم کودکانه ذوق دارد که شب قدر به جمعه رسیده است و می تواند در این شب ها برایتان دست به قلم شود و بگوید...برای شما بگوید که این روزها و این شب ها تقدیر یک سال هر کداممان به نزد شما می آید و وقتی به این فکر می کنم دلم یک جور ِ عجیب و غریبی می لرزد...


در این شب های برترین

در این شب های خوب ترین

در این شب ها که نفس کشیدن هم بوی قرآن می دهد و بوی یگانه مولای نجف


دعایمان کنید مهدی جانم


جوانی هایمان را دعا کنید خوب ترین


در جوانی خوب بودن هنر است...


جوانی هایم را نذر ِ شما کرده ام...تنها همین را می توانم بگویم


دعایمان کنید که قدر بدانیم به قدر ِ خودمان...


آقای خوبم...

در این شب ها و روزها که به خلوت کردن با شما و حرف زدن با شما می گذرد دلم آرام است...حرف هایی که در هیچ کجا ثبت نمی شوند و تنها از دلم می آیند و ای کاش که تا شما برسند... حرف هایی که قرار بر ثبت نشدن آن هاست...


حرف های اینجا کم است و ثبت نشده ها زیاد...




     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  



+ طبق قرار ِ همیشگیمون فقط میگم که در حق ِ هم دعای ِ خیر کنیم دوستان!


التماس ِ دعا

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-12

هوالغریب...



ماه که به کامل شدن می رسد دلم یک جور ِ عجیبی می لرزد و نگاهم می رود تا آن بالا بالاها...

می رود تا گردی محض اش...


و می رود تا شما که یگانه خوب ترین ِ دنیایم هستید


و می رود تــــــــا ماه رمضان قبلی که این زخم ِ معده نبود و روزه ها کامل بود و فاطمه اندکی لیاقت ِ بندگی داشت...


هنوز هم در گردی ِ ماه ِ عجیب ِ رمضان قبل و نگاه های بی چشم ِ سرم و با چشم ِ دلم به کعبه ی دل ها مانده ام...



هنوز مانده ام ...


سرگردانم خوب ترین...


به حق ِ ماه ِ کامل این شب ها بیایید...






     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  



+ همیشه بعض ِ تو دنیامو لرزوند

هوای ِ گریه هامو داری یا نه؟!


تو تنهایی ولی تنها نزارَم