.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

چه کنم؟!

چه کنم ؟

بى تو اى سرو سهى در دل بستان چه کنم؟

با دل غمزده ‏ى نرگس و ریحان چه کنم؟

با ریا کارى این قوم مسلمان چه کنم؟

شکوه‏ ها دارم و با آیه‏ ى قرآن چه کنم؟



اى مسیحا نفس این دل به تو ایمان دارد

در کنار تو چنین دورى و هجران دارد

نرگس از چشم خمار اشک فراوان دارد

اشک هر دیده نگر ره به نیستان دارد



عمرم آخر شده اى خسرو خوبان نظرى

در ره کوى تو لب تشنه‏ ى حیوان نظرى

جان به لب آمده از دامن عصیان نظرى

بر من دلشده از گوشه‏ ى چشمان نظرى



یک نظر غافل از آن صورت رخشان نشوم

راهى سلسله‏ ى عربده جویان نشوم

از سر لطف تو من راهى دونان نشوم

بى مى و مقصد و مقصود تو انسان نشوم



بین ما و خم ابروى تو مژگان راه است

حلقه‏ ى زلف تو با حلقه‏ ى عرفان راه است

ساق سیمین تو با ساغر مستان راه است

یوسفى رفته ز کاشانه و کنعان راه است



کس در این بادیه جز ناله و افغان نشنید

جز دعاى سحرى در دل باران نشنید

نام باصر ز لب گشنه‏ ى اخوان نشنید

کوس ما را نفسى جز دل جانان نشنید



باقر رمزی باصر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.