.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-13

هوالغریب...



امام جواد(ع) :


ای پیروان تشیّع با مخالفان امامت به سورة «انّا انزلناه» استدلال کنید تا پیروز شوید. به خدا سوگند این سوره پس از درگذشت پیامبر(ص)، حجت خدای متعال بر خلق است. این سوره نقطة اوج دین شماست. این سوره نشانة ابعاد علم ماست.



سلام بر صاحب این شب ها

سلام بر صاحب شب های قدر ِ بی قدر ِ ما

سلام خوب ترین


سلام مهدی جانم



چقدر دلم کودکانه ذوق دارد که شب قدر به جمعه رسیده است و می تواند در این شب ها برایتان دست به قلم شود و بگوید...برای شما بگوید که این روزها و این شب ها تقدیر یک سال هر کداممان به نزد شما می آید و وقتی به این فکر می کنم دلم یک جور ِ عجیب و غریبی می لرزد...


در این شب های برترین

در این شب های خوب ترین

در این شب ها که نفس کشیدن هم بوی قرآن می دهد و بوی یگانه مولای نجف


دعایمان کنید مهدی جانم


جوانی هایمان را دعا کنید خوب ترین


در جوانی خوب بودن هنر است...


جوانی هایم را نذر ِ شما کرده ام...تنها همین را می توانم بگویم


دعایمان کنید که قدر بدانیم به قدر ِ خودمان...


آقای خوبم...

در این شب ها و روزها که به خلوت کردن با شما و حرف زدن با شما می گذرد دلم آرام است...حرف هایی که در هیچ کجا ثبت نمی شوند و تنها از دلم می آیند و ای کاش که تا شما برسند... حرف هایی که قرار بر ثبت نشدن آن هاست...


حرف های اینجا کم است و ثبت نشده ها زیاد...




     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  



+ طبق قرار ِ همیشگیمون فقط میگم که در حق ِ هم دعای ِ خیر کنیم دوستان!


التماس ِ دعا

عنوان ندارد!!!

هوالغریب...



آن وقت دور ِ زبان یاد گرفتن هایم بود...آن وقت ها که دوم دبیرستان بودم و این زبان خواندن ها به جانم نشسته بود...آن وقت ها که زنگ های تفریحم در مدرسه با کتاب های زبان می گذشت و پشت تمام این کتاب ها دخترکی بود که نان خشکی ِ آن اطراف بود که هیچ گاه مدیر مدرسه نفهمید آن نان خشکی ار کجا صدایش می آید...از همان وقت ها که مدیر مدرسه مان می گفت نباید اطراف یک مدرسه شاهد نان خشکی بیاید... از همان وقت ها که بین بچه ها نامم کشور خانوم بود و یکی از بچه ها اسمش ایران بود و قرار بود پسر ایران خانوم بشود داماد کشور خانوم که بنده بودم... از همان وقت ها که در نماز خانه چادر سفید گل گلی سرم می کردم و با دندانم چادرم را می گرفتم و به دختر ِ نداشته ام پز می دادم...


از همان وقت ها که نماز خانه ی مدرسه مان در عین کنج بودنش و زیارت عاشورا های محشری که هر پنج شنبه صبح با اشک می خواندم برایم پر بود از دیوانه بازی های محض...پر بود از ادا در آوردن در مراسم ها در کنار معلم ها و غش کردن آن ها از دست دیوانه بازی های من...همان معلم هایی که هر وقت در خیابانی، جایی ببینمشان آن ها تنها دیوانه بازی های مرا به یاد می آورند...


از همان وقت ها که اینترنت مثل حالا فراگیر نبود و وقتی قرار میشد در کلاس زبانم یک آهنگ یا یک خبری را بنویسیم بشود همه را از نت در آورد...آن وقت ها زمان ِ ده بار گوش دادن تا شاید فهمیدن بود...آن وقت ها زمان صدای مدم دایل آپ بود و صدای کانکت شدن هایش...


آن وقت ها که یک آهنگ در کلاس پخش می شد و همه به هم زل می زدند و هیچ کس نمی فهمید...

از آن وقت ها سال ها گذشته و دیگر آهنگ ها به سختی ِ آن دوران نیستند...


و حال که نوبت به آهنگ پخش کردن های خودم رسیده...حال که دنیا چرخیده تازه می فهمم چه لذت عجیبی می برده معلم آن وقت هایمان که زل می زده به قیافه های ما...


اولین باری که یک آهنگ را قرار بود گوش بدهیم را خوب به یاد دارم...یک آهنگ بود از یک خواننده ک اسمش چِــر بود و آهنگ ترکیبی از زبان اسپانیایی و انگلیسی بود...


وقتی می گفت دُ وِ لَمُر ِ چشم های ما گرد می شد که این دیگر چیست...و دلمان خوش می شد که لااقل آن آی کَن نات اول آهنگ را می فهمیم و به خودمان می بالیدیم که عجب زبان بلد هایی هستیم ما!!!


و حال دوباره به همان حال رسیده ام...به همان حال ِ گرد شدن ِ چشم ها...اما دیگر گوش هایم پر می شود از ق گفتن ها و زبان فرانسه ای که مثل انگلیسی برایم با یک عالمه نشدن و نفرت شروع شد و حال به علاقه رسیده است و وقتی می شنوم یک آهنگ فرانسوی و یک کلمه می فهمم چقدر دوباره ذوق می کنم که عجب فرانسه بلدی هستم من!!! ولی این بار خوووب می دانم که هیچ چیز بارم نیست :دی


در دلم کودکانه ذوق می کنم که پاریس را پَقی بگویم و فامیلی ام که ر دارد را با ق بگویم و بخندم که عجب فامیلی ِ مضخرفی شد!!!


و بعد اسم ها را شروع کنم با ق بگویم و کودکانه بخندم که عجب ِ زبان خنده داری دارند و گاهی زبانم بگیرد وقتی قرار می شود یک عالمه ق و خ را با هم ترکیب کنم و بعد کلی فعل صرف کنم و یاد بگیرم که فلان کشور مونث است و کتاب مذکر است و هزار جور داستان ِ دیگر...





+ و بعد در انتهای نوشتن هایم یادم بیفتد که با چه حالی تمام ِ این خاطره بازی ها را نوشتم...بعد از یک شب ِ سخت که دلم شکست...بد هم شکست...اما آه نکشید... آه نکشید... تنها رها کرد همه چیز را به دستان ِ خداوند که قادر ِ مطلق است...


حتی خودم هم نمی دانم که چه شد به یاد آن زمان ها افتادم....تنها دست به قلم(همان کیبرد ِ ایسوز جان) شدم که بنویسم و وقتی به خودم آمدم دیدم که این ها را نوشته ام!!! بگذارید به حساب همان دیوانه بازی ها...


اما دیوانه بازی هایی که باید فاطمه را بشناسی!!!



   ? Where are you now my love+

I need you here to hold me


Whispered so sweetly

Feel my heart beating



 


این هم همان آهنگی که در بالا از آن نوشتم...

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-12

هوالغریب...



ماه که به کامل شدن می رسد دلم یک جور ِ عجیبی می لرزد و نگاهم می رود تا آن بالا بالاها...

می رود تا گردی محض اش...


و می رود تا شما که یگانه خوب ترین ِ دنیایم هستید


و می رود تــــــــا ماه رمضان قبلی که این زخم ِ معده نبود و روزه ها کامل بود و فاطمه اندکی لیاقت ِ بندگی داشت...


هنوز هم در گردی ِ ماه ِ عجیب ِ رمضان قبل و نگاه های بی چشم ِ سرم و با چشم ِ دلم به کعبه ی دل ها مانده ام...



هنوز مانده ام ...


سرگردانم خوب ترین...


به حق ِ ماه ِ کامل این شب ها بیایید...






     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  



+ همیشه بعض ِ تو دنیامو لرزوند

هوای ِ گریه هامو داری یا نه؟!


تو تنهایی ولی تنها نزارَم

معجزه

هوالغریب...



لرزیدن ِ دل

دعایی به رنگ ِ آسمان


قلقلک ِ شیرین ِ دل در دل ِ غروب ها

و سحرهایی که عجیب حقیر می شوند واژه ها برای توصیفش



مهمانی خدا آمده است دلکم...


از این سفره ها معجزه دور نیست... دعا کن 





+من از عشق ِ بارون به دریا زدم

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-11

هوالغریب...



قصه ی اولین هاست...

این هفته قصه ی اولین ها بود...


اولین سحر

اولین روزه

اولین تشنه شدن ها آن هم در دل ِ گرما

اولین افطار

اولین ربنا

اولین دلتنگی ها برای ماه ِ رمضان قبل و پر زدن تا آن روزهای محشری که همه چیز عجیب بوی خدا و کعبه می داد...تا آن بند زدن هایی که بوی کعبه گرفت

اولین لرزیدن دل

اولین اشک ها در ماه خدا

اولین عهد خواندن ها در ماه خدا

اولین نمازها

اولین قرآن خواندن ها در ماه خدا

...

...


و حال اولین جمعه

اولین جمعه ی عاشقی در ماه ِ رمضان و اولین دست به قلم شدن ها و خالی شدن تمام ِ یک هفته


راستی سلام صاجب ِ جمعه هایم


سلام خوب تـــــــرین


سلام مهدی جانم


و چقدر تازه می شود جمعه هایم همین که اسم شما می آید و گویی که کسی در درونم اجازه ای می دهد تا جمعه هایم بعد از نوشتن برای شما آغاز شود


چقدر جمعه هایم تازه جمعه می شوند وقتی دست به قلم می شوم برای شما


و دلم می رود پی ِ شما


شمایی که مدت هاست تمام دنیای دخترانه ام به مردانگی ِ شما قرص شده است... تنها شما...


و این هم رازیست در پس ِ تمــــــــام رازهایی که با همین دستانم در بین همین خط ها مخفی کردم


و این دلتنگ شدن ها دلچسب ترین دلتنگی هاست


این دل لرزیدن ها دلچسب است


راستی مهدی جانم


آمدنتان خیلی نزدیک است که این روزها شیعه بودن غریب تر از تمام تاریخ شده است؟!!!


دلم به درد می آید وقتی خبرهای عراق را می شنوم و هر بار با تمام وجودم پیگیری می کنم ... دلم به درد می آید که کار به حرم ارباب برسد و من دستانم انگار کوتاه ترین دستان ِ دنیاست...


وقتی می شنوم دلم یک جور ِ غریبی می لرزد... می لرزد که قصه به حرم ِ مهربان ترین ارباب رسیده باشد... رسیده است به جایی که زندگی ام را عوض کرد...


به همان شش گوشه


من قصه ها دارم با آن شش گوشه

من حرف ها دارم با آن شش گوشه

من رازها دارم با آن شش گوشه


من دلم را گره زده ام به آن شش گوشه


مهدی جانم

به حق ِ شش گوشه ی مهربان ترین ارباب بیــــــــایید


این جمعه هم نیامدید...

این جمعه هم دنیا لایق شنیدن صدای انا المهدی شما نشد

این جمعه هم نشد

لایق شدن چقــــــدر تاوان دارد؟!!!



آقای خوبم


               دعایمان کنید

در این دنیای هزاااااار فرقه دعایمان کنید


دعایمان کنید که ایمان بیاید

و غرور برود


عشق ِ اهل بیت بیاید

و غفلت برود


دعای با عشق بیاید

و توسل به سحر و جادو برود


سادگی و تواضع بیاید

و من گفتن ها برود


این همه بدحجابی برود

اصلا بی حجابی بیاید ولی این گونه بد حجابی نباشد


بی حجابی شرف دارد به بدحجابی



و در نهایت این همه بی عدالتی برود


و شما بیایید...


                               الهی آمین



     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  



+دلم چه کودکانه پر می زند در هوای مهربان ارباب

دلم چه کودکانه هوس ِ جنون به سرش زده

بدجور این روزها دل داده ام به هوای ِ دلم