.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

عشق ِ دریا

هو الغریب...



خوب گوش کن!!!


گوش هایت را تیز کن!!!


می خواهد ببخشد


می خواهد اجابت کند


می خواهد صدایش کنی


دریا سخاوت مند تر از همیشه اش شده است


به قدر خودت لذت ببر و دریایی شو




+ من از عشق ِ بارون به دریــــــا زدم
به بارون و به آسمون دعوتیم


+ دلم لک زده برای شنیدن صدای دریا و راه رفتن روی ماسه ها....     
                                                                                   
                                                                                         رهــــــا      رهـــا     رهـــا

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-10

هوالغریب...


دعا

دعا


دست به دعا شدن و در لحظه و با تمام وجود صدایتان کردن...


صدا کردن شما در کنار حرم ِ امامی که روزی ضامن شد... روزی پناه شد و نگذاشت که دلی بمیرد...


خواندن ِ نماز ِ شما در دل ِ حرم ِ پر از امنیت امام رضا

....



سلام مهدی جانم


سلام خوب ترین ِ مرد ِ حاضر در این دنیا


این روزها که دلم به دنبال اندکی خوبی می گردد و نمی یابد عجیب می نشیند به جانم که خوب ترین خطابتان کنم...این روزها که سحت می گذرند و من هر بار عمیق تر از همیشه صدا می زنم...


سوزناک تر از همیشه و با دلی خون تر از همیشه صدا می زنم... و در حرم پر از امنیت ِ امام رضا به گوشه ی حرم پناه ببرم و ببارم ُ بیارم ُ ببارم و دلم عجیب تر از تمام این بیست و پنج سال و هفت ماهی که از زندگی ام می گذرد بشکند...


و بعد هم فرو بروم به تمام این عمق های این چند ساله... تمام این سال ها که فرو رفتم در دنیایی که خواندن ِ آن کاغذ ها برایم ساخت و تمام آرزوهایی که نمی دانم کجای ِ این سال ها گم کردم...و یا شاید هم در پس ِ تمام این سال ها مرده اند که دیگر خبری از آن ها نیست...


هنوز هم نمی فهمم دلیل این همه سیاهی ِ دل ها چه می تواند باشد مهدی جانم؟

دلیل خراب کردن ِ آرزوها...


آقای خوبم

این روزها که هر چه می گذرد بیشتر و بیشتر نشانه های آمدنتان را می بینم دلم روشن می شود که روزی همه چیز سر ِ جای خودش قرار خواهد گرفت...


و این روزها العجل های دعای فرج را عجیب تر می گویم...


آقای خوبم...


بوی مهمانی خدا می آید

بوی سحر های محشرش

بوی آن تب و تاب ِ خاص دل ها وقت افطار و یک جور قلقلک شیرین ِ دل در وقت افطار


دلم به مهمانی خدا خوش است...


به بخشیدن شدن و اجابت شدن خوش است


به لطف و مهربانی خداوند خوش است


به فاطمی شدن خوش است


دلم را بهترین ها آذین بسته ام که مهمانی خداوند در راه است...



ملتمس ِ دعایتانم خوبترین...




     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  




+ محتاج ِ دعایتانم مهدی جانم... در حق مان دعا کنید...

+ عکس هم مربوط می شه به چند روز قبل و در کنار حرم ِ امام رضا...صلوات خاصه امام رضا رو بخونید و در حق همه دعا کنید دوستان...

دیدار ِ ضامن ِ دلم...

هوالغریب...



یک سال و نیم دوری بس است برای از پا در آمدن یک آدم

یک سال و نیم دوری و نشدن بس است برای کم طاقت شدن و برای به بار نشستن ِ یک باره ی چشم ها حتی در جمع

یک سال و نیم بس است برای خیلی چیزها...


و این اواخر که پر بود از نشدن ها...ار کربلایی که قسمت نشد...از آن نشدن های ِ زندگی...از آن نشدن ها که جـــــــان می گیرد... عمق می دهد اما رُس می کشد تا عمق بدهد... عمق می دهد اما عجیب سنگین عمق می دهد...


و نمی دانم آیا کسی روزی خواهد آمد که حوصله اش بگیرد تا به انتهای تمام این عمق ها سرک بکشد...


و حال بعد از تمام این روزها که خداوند شاهد تمامش بود به یک شدن رسیده ام... بعد از یک سال و نیم و آن عاشورا و آن باران و آن ضمانت و آن یاعلی در دل ِ باران های پاییزی مشهد رسیده ام به یک شدن...


باورت می شود بعد از آن یاعلی دیگر نشده باشد عزیزترینم؟!!


و خودم هم باورم نمی شود... مثل همان روز که در این سرا خوب به یاد دارم که نوشتم تا نبینم باورم نمی شود که عاشورا در مشهد خواهم بود...

حال امروز هم تا چشمانم حرم ِ ضامنش را نبیند باورم نخواهد شد...


آن هم درست در وقتی که حتی مشهد هم در آخرین لحطه ها می رفت که دوباره یک نشدن بشود و نمی دانم آن وقت چه بر سر ِ دلم می آمد...


دل ِ کوچکم گناه داشت...عجیب هم گناه داشت...آنقدر که این روزها خودم هم دلم برای خودم می سوزد و دوست دارم دستی از سر نوازش بر سر ِ دلم بکشم و بگویم غصه نخور همه چی درست می شه...


امشب اگر خدا بخواهد راهی مشهدم... و اگر خدا بخواهد فردا صبح چشمانم  به طلوع آن گنبد ِ آسمانی خواهد نشست... و هنوز باورم نخواهد شد...



به یادتان خواهم بود...به یاد تک تک دوستان سنگ صبورم که شش ساله شدنش نزدیک است...


دعایم کنید که این روزها عجیب، عحیب به آن محتاجم...




+ یک سال و نیم قبل که آمدم مرده آمدم به حرمتان...حالم را هیچ گاه در ایستگاه راه آهن فراموش نمی کنم...در گوشه ی مسجد ِ حر... دلم در آستانه ی جان دادن بود و حال درست مثل یک سال و نیم قبل درست در یک شب دیگر می روم به ایستگاه راه آهن ولی این بار حال دلم کجا و آن بار کجا... این بار زنده ام حتی اگر خسته...زنده تر از همیشه ام...

 این بار تمام قد هدیه ی محضتان را نذر ِ سفرم کرده ام ضامن ِ دلم!!!


+ آمده ام، آمدم ای شاه پناهم بده
خط ِ امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجا درماندگان
دور مران از دز و راهم بده