.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-18

هوالغریب...



شهادت امام جعفر صادق علیه السلام


دلم ناخودآگاه پر می کشد...می رود تــــــــــــــــــــا کربلا... تا کربلایی که در روز شهادت امام صادق دیدمش... و باز اسم کربلا می آید و دلم به جنون محض می رسد...


سلام خوب ترین


سلام یگانه امام و مولای ِ دنیایمان


زبان به قصور ِ محض می رسد وقتی حرف از شیعه به میان می آید... آن هم روز ِ شهادت ِ امام صادق...


در روزهایی که شیعه عجیب غریب شده است و دنیا به هزار فرقه و درد دچار شده خوب ترین...


مهدی جانم...

دستمان را بگیرید که جز شما هیچ راهنما و مرجعی نداریم...دستمان را بگیرید که این روزها خیلی ها از شما می گویند اما آمدنتان نمی رسد!!!


پس حتما مشکل از ماست که حال و روزمان حال و روز همان مسلمان نماهای زمان امام حسین و یا مسلمان نماهای جنگ صفین شده است...


همه از خدا می گوییم و شما... اما روز به روز غریب تر می شوید...


و این مدارا کردن ها...


بیایید خوب ترین...


دنیای ِ پر از زشتی مان شما را کم دارد...


در این روزها همه مان از خدا می گوییم درست مثل همان مسلمان نماهای ِ زمان امام حسین... در مقابل جد بزرگوارتان ایستادند و به نام خدا و قرآن چه ها که نکردند... آن ها هم نام ِ مسلمانی داشتند... درست مثل ما که نام مسلمانی داریم... نام شیعه بودن داریم... و برای همین هم شیعه روز به روز غریب ترین لغتی می شود که می شناسم!


در غربت شیعه تنها یک کلمه کافیست و آن هم بقیع است... غربت ازین بالاتر که بقیع باشد و یک دنیا خاموشی!!!یک دنیا سکوت... بقیع نهایت غربت ِ شیعه است!!


مولای ِ من...

به راستی که مرز ایمان و کفر به قدر مو باریک است... به قدر یک تار ِ مو... شمر لعنت الله کسی بود که نمازش ترک نمی شد... اما چه شد؟!


درست به فاصله ی یک تار ِ مو می توان کافر شد!!! می توان تا ابد لعین شد!!

اما در این میان دلم به مهری که از شما و مهربان ارباب و اهل بیت در دل دارد خوش است... کمکم کنید که جاودان شود این محبت در دلم خوب ترین


و در این میان وقتی حدیثی از پیامبر می خوانم ک: مردمان آخر الزمان من بهترین امت من هستند.امامشان را ندیده اند . فقط شنیده اند ولی ایمان آوردند...


دلم می لرزد...


دلم می لرزد که تنها نیستیم...


نیامدن ِ شما به واسطه ی گناهان ِ خود ماست که آمدنتان را به تاخیر می اندازد...


اما شما دستمان را بگیرید...مثل همیشه...


دستم را بگیرید که تمام ِ جوانی ام فدای ِ یک نگاه ِ شما...



بیایید خوب ترین...


                             می شود فاطمه تر شوم مهدی جانم؟!





     اَللّهُمَ عَجـــــّـــِــــل لِوَلیکَ الفَـــــرَج  



+ عصریست غریب و آسمان دلگیر است
افسوس برای دل سپردن دیر است

هر روز بهانه ای گرفتیم و گذشت
عیب از من و توست عشق بی تقصیر است


+امام جعفر صادق (ع) :

میان ایمان و کفر فاصله ای جز کم عقلی نیست . عرض شد : چگونه ای پسر پیامبر؟! فرمود : بنده ی  خدا در حاجت خود متوجه مخلوق می شود ، در صورتی که اگر با خلوص نیت متوجه خدا شود آنچه خواهد در نزدیکتر از آن وقت به او رسد .

 اصول کافی ، ج 1 ، ص 32 

سکوت ِ این روزهایم...

هوالغریب...



به روز شماری که بیفتی دلتنگ می شوی...

روز به روز میشماری


اما تمام نمیشود


زندگی دارد لج در آور ترین چهره ی خودش را به رخ ِ تمام زندگی ام می کشد!!!


و نگاهم که روز به روز صبور تر میشود و ساکت تر


سکوتی که حتی سر تا سر ِ سنگ صبورم را هم گرفته


                                       بیچاره دلم!!



+ انگار بهترین راه، تلقین ِ که

زندگیم خوبه، شیرینه


حتی وقتی واضحه، که تو رو ......



 


+ دیوانگی ِ تلخ و شیرین ِ این روزها و خیابان هایی که با هدفونی در گوش و نهایت صدای ام پی تری و این آهنگ سپری میشود!! 


                 باور کن که دیوانگی ِ این روزهایم دیدنیست....


دل کندن از زندگی در پس همین دیوانگی هاست که به سراغت می آید!!


فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش- 17

هوالغریب...




سلام خوب ترین


سلام مهدی جانم


هفت سال گذشته است...هفت سال شد که نوری دوباره به چشمانم برگشت...و حال عجیب به دنبال نور می گردم در زندگی ام...در کل ِ زندگی ام...


این روزها که در پی ِ نورم دلم می دود پی ِ شما...پی ِ شما که خوب ترینید...


آخر مهری که از شما به جانم نشسته است در این روزهای سخت راه نجات است... دلخوشم به همین جمعه ها... دلخوشم به همین جمعه ها که تمام خودم را جمع می کنم و می آورم و می نویسم ...تنها به عشق ِ شما...


در این روزها که همه جا پر شده از سِحر هایی که تاریک است...بوی ِ محض ِ شیطان می دهد دلم می گیرد... دلم می لرزد و محکم ایستاده ام و دلم به شما گرم است...آخر تمام ِ جوانی های ناقابلم را فدای ِ وجودتان کرده ام خوب ترین...


 در این روزها که پناهم شده جمکران ِ پشت بام ِ خانه مان، دلم گرم است به شما خوب ترین...


مهدی جانم...


دارد می رود... جوانی دارد می گذرد و من مانده ام و دنیایی از جوانی که نمی دانم کجای ِ این هستی گم اش کرده ام که حتی دیگر دلم هم پی اش نمی رود...


آقای خوبم

دنیایمان ناجی اش را عجیب کم دارد...نور ِ محض ِ شما را عجیب کم دارد...


دنیایمان محتاج نور ِ محض ِ شماست ...


بیایید خوب ترین که دنیا عجیب پر شده از سحر و جادو هایی که هنوز هم پر از سوالم برای تک به تک ِ آن ها...


هنوز لبریزم از سوال های بی جواب و تمام سال هایی که نمی دانم چرا این گونه گذشتند...


ناجی ِ دنیایمان

خوب ترین ِ دنیایمان


بیایید که ما آدم ها خلیفه های خوبی نبودیم و دنیا را پر کرده ایم از سحر و جادو...



محتاج ِ اندکی نورم...


                                میشود خوب ترین؟!




     اَللّهُمَ عَجـــــّـــِــــل لِوَلیکَ الفَـــــرَج  


+ از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم

تا ساحل ِ چشمان تو تکثیر شدیم


گفتند غروب جمعه خواهی آمد

آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم



+ در ادامه ی مطلب نوشته ام که این هفت سال به کدام اتفاق در زندگی ام بر می گردد...


ادامه مطلب ...

پرواز ِ دل

هوالغریب...



خوابی عجیب و در کنار حرم رضوی بودن


همان مسیر همیشگی


اما به همان شلوغی ای که از مشهد در روز ِ عاشورا دیدم



من بودم و یک دنیا تمنا از ضامن ِ دلم




+ دلم این روزها می رود پی ِ کبوترهایی که روزی خواستم سهمشان ار آزادی، حرم امام رضا شود... تنها خواستم که آزادی را این گونه تجربه کنند و جلد آنجا شوند...

به راستی که پرواز و رها بودن عجب نعمتیست!!

دلم پرواز می خواهد

پرواز
              پرواز
                                پرواز

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-16

هوالغریب...



جمعه ای دیگر و سلامی دیگر و چشم باز کردنی دیگر در دل ِ جمعه ای دیگر...

از صبح بر خواستن و سلام دادن به شما


به شما که خوب ترینید

به شما که ناب ترینید


به شما که یگانه امام حاضر ِ این دنیای ِ عجیبید


سلام خوب ترین


سلام یگانه مولای ستاره پوشم


سلام مهدی جانم


در این دنیای عجیب من مانده ام و گنبد ِ مسجدی که این روزها شبیه بودنش به جمکران برای تنهایی های من جمکران ساخته است...


در دنیای دخترانه ام، در پشت بام ِ تنهایی هایم جمکرانی دارم به رنگ ِ گنبد ارغوانی جمکران...


در دنیای دخترانه ام، جمکرانی هست که شب ها پناه می برم به آن و غرق آن میشوم از اعماق وجودم صدایتان می زنم...


غرق گنبد ِ مسجد ِ محل مان میشوم که حتی اسمش هم نام شماست...مسجد صاحب الزمان و بعد غرق نور پردازی هایش در شب می شوم که عجیب برای دلم دلبری می کند!!!


آن هم برای دل ِ من که مدت هاست خالی شده و دیگر چیزی سر ذوق نمی آورد دلم را...


هر آنچه که می تواند سر ذوق بیاورد زندگی ام را، دلم را، دور است!!     

                                        دور ِ دووووور...


و این را میان پشت بام ِ تنهایی هایم با اعماق وجود برای شما گفته ام که بهترینید بر تمام ِ این روزها... بهترین پناه!!!


در این روزها که زندگی بر طبل شادی ِ کسی کوبیده است ،من تمام قد ساکت شده ام... تمام قد در برابر تمام سختی هایش ایستاده ام که زندگی همچنان بر طبل شادی او بکوبد!!!


حتی اگر در نظر همه مقصر من باشم!!!


زندگی برای کسی گاه بر طبل شادی می نوازد و گاه هم بر طبل ِ محکم ایستادن ها، صبور شدن ها...


و در این میان باز هم نگاهم می رود پی شما که بزرگترین سرمایه ی این کمترین هستید!!


این که به قدر ِ ناچیز خودم مهر شما بر جانم نشسته است... این که به قدر ِ ناچیز خودم جای خالی تان را حس می کنم!!!


در این روزها که نامش جوانیست و من تنها کاری که نمی کنم همین جوانیست دلم خوش است به عشقی که از شما بر جانم نشسته است... دلم خوش است به همین جوانی که سند زدم به نام شما...


دلم خوش است که دلم را چراغانی کرده ام برای شما...

دلم را آذین بسته ام که بیایید...


که بیایید تا همه چیز خوب شود...


و این حتمی ترین و محکم ترین اتفاقیست که می دانم خواهد افتاد...


روزی خواهید آمد خوب ترین!!!


زندگی آنقدر عجیب گذشته است برایم که از هیچ اتفاقی در زندگی ام مطمئن نیستم...بلکه تنها خالی شدم از تمامشان و این خالی شدن را به فال نیک می گیرم و سعی می کنم که خودم را پر کنم از وجود ِ شما...


می دانم که این حرف عجیب بزرگ است برای این کمترین اما کمکم کنید...



جوانی هایم به فدای قدم های شما خوب ترین...





     اَللّهُمَ عَجـــــّـــِــــل لِوَلیکَ الفَـــــرَج  



+این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور

پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم


سالها منتظر سیصدو اندی مرد است

آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم


اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید

به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم