.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

چقدر درد داره....

 

 

چقدر درد داره..تو روزی سه بار صدام می کنی ولی من همش می گم خدایا چرا کمکم نمی کنی؟....  

چقدر درد داره وقتی همه ی کارامون رو به تو ترجیح می دیم...  

چقدر درد داره که این روزا از تو گفتن جرات می خواد....  

چقدر درد دراه وقتی با تو نبودن بشه خوشبختی....  

چقدر درد داره که کم کاریهامون تو رسیدن به هدفامون رو گردن تو بندازیم...  

چقدر درد داره وقتی یه عزیزی می ره هیچ کس این وسط به خودش نیاد...  

چقدر درد داره با تو بودن بشه ادعا...  

چقدر درد داره با تو باشم تا وقتی بخوام به هدفام برسم....  

چقدر درد داره یکی از تو بگه و بشه یه الگو اما حتی تو رو نشناسه...  

چقدر درد داره یادمون بره تو خدایی و ما بنده...  

چقدر درد داره تو روزای سخت جای این که دستمون تو دست تو باشه مقابلت بایستیم... 

 

چقدر درد داره سهممون از زندگی یه آه حسرت بار شه...  

چقدر درد داره تا ابد حسرت با تو بودن به دلمون بمونه...  

چقدر درد داره وقتی گذشته فراموش بشه...  

چقدر درد داره وقتی حقیقت دیده نشه...  

چقدر درد داره وقتی عشق هم بوی  خیانت و دروغ بگیره...  

چقدر درد داره وقتی دلم از همه می گیره نتونم سرمو رو شونه هات بزارم و گریه کنم...  

چقدر درد داره ندیدن تو توی تمام لحظه هام...  

چقدر درد داره تو زندگی گم بشیم و خیال کنیم داریم درست می ریم...  

چقدر درد داره که همه فکر کنن همسایه آسمون بودن یعنی بودن تو بلندترین ارتفاع...  

چقدر درد داره وقتی لذت دیدن آسمون رو از دست بدی...  

چقدر درد داره که ندیدن یه سری از حقایق بشه دلیل با فرهنگی.... 

چقدر درد داره....

....

..

.

آره...خیلی درد داره...  

 

          خدایا...می دونم ولی این بار هم مثه همیشه خداییتو نشونمون بده...

 

 

  

 

 

 

پ.ن1: خدایا....مهرشاد کوچولوی 10 ساله و مهشاد کوچولوی 7 ماهه باید از الان یاد بگیرن که به مادر نداشتن عادت کنن...می دونم که باهاشون هستی...ولی ازت می خوام هواشونو داشته باشی تا وقتی بزرگ شدن راحت تر طعم تلخ بی مادری رو تحمل کنن... 

پ.ن2: سبز باشیـــــــــــد....   

  

 

همسایه ی آسمون...

 

 

همسایه ی آسمون سلام....  

  

قدم زدن تو یه کوچه باریک که پر شده از برگ های پاییزی...شنیدن صدای برگ ها زیر پا که انگاری با خرد شدنشون دارن وجودشونو یاد آوری می کنن....

ورق زدن یه دفتر قدیمی تو این هوا ....  دفتری که با ورق زدن هر صفحه اش این بار گذشته خود نمایی می کنه....   

دفتری که با دیدن هر کدوم از نوشته هاش گذشته طوری خودنمایی می کرد که انگار الان داره اتفاق می افته...   

نگاه کردن به آسمون ابری...آسمون هم انگاری دلش گرفته... اما خوش به حالش که می تونه کاری واسه رفع دل تنگیش انجام بده...اما من چی؟ سنگر من کجاست؟     

این بعض نشکسته که داره خفم می کنه سهم کیه؟     

دوباره قدم می زنم...خودمو غرق افکارم می کنم و گاهی به دفترم نگاه می کنم...    

گاهی بعضی جمله هارو با  خودم تکرار می کنم... با دیدن دفترم نه تنها گریه نمی کردم...بلکه فقط دوست داشتم نگاه کنم...انگاری چشمام هم حوصله نداشتن...    

   ولی آسمون می بارید...مثه همیشه قشنگ...می بارید و به من خیلی چیزا رو یاد آوری می کرد...     

این که یادم بیفته بارون یعنی چی؟  

 یادم بیفته نشونه ی بارون چیه؟    

خدایا تو این دفتر قدیمی تو تمام لحظه هاش هستی...   

ولی الانم دفترام پر از تو ست؟     

دوباره به دفترم نگاه می کنم...دفتری که حالا از بارون هم یادگاری داره...چی بهتر از این....

با این یادگاری ارزش این دفتر برام بیشتر از قبل شد....   

خدایا تو هم دفتر عمر من ورق می زنی؟ می دونم توش هیچی ندارم....چون کاری نکردم...

کاش روزی که دفتر عمر منو ورق می زنی...توش یه چیزی پیدا بشه که بتونی  

بهم افتخار کنی...کاش نشونی از خودم بزارم....کاش واسه همیشه بی نشون نشم...  

 

آخرین صفحه دفترو دیدم...به خودم اومدم دیدم تمام صورتم خیس شده...اما این دیگه بارون چشمام بود  ... 

 

بالاخره این بغض نشکسته هم شکست....    

  

                                     این بغض نشکسته هم سهم خود خدا شد.....    

   

 

 

  

پ.ن1:بابت تاخیر این چند روزه شرمنده...راستش مشهد بودم...قبل از رفتن هم فرصت نشد بیام...  

پ.ن2: حسن باران این است که زمینی ست، ولی آسمانی شده است و به امداد زمین می آید. حسن باران این است که مرا میبرد از خویش به عشق و مرا بر میگرداند از عشق به خویش شعر میخواند در گوش من آرام آرام. هیچ میدانی این قطره که بر گونه ی زیبای تو ریخت از کجا آمده بود؟ از کدام اقیانوس؟ از کجای عالم؟ و چه راهی پیموده ست در هوا ابر؟ هیچ میدانی این قطره که بر گوشه ی لبخند تو ریخت آه و اندوه کدامین ماهی ست که به تور صیاد افتادست؟ اشک لبخند کدامین ماهیست این قطره؟ 

 

پ.ن3: سبزباشید...