.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

خدا زنده است...

 

  

خدایا! دوباره آمدم تا از حرفهایی که این روزها گفتنش سخت است فقط با تو صحبت کنم...حرف هایی که دلم را به درد می آورد ولی مجبور به سکوتم... 

 خدایا، شناسنامه ام می گوید که 21 سال است که به این  دنیا آمده ام و مدت زمانی است  که برایت می نویسم،اما  هنوز هم بی جوابم...بی جواب سوال هایی که قلب و روحم را به درد می آورد... 

بی جواب سوال هایی که گاهی مجبور می شوم با تلنگری به آنها بگویم قدری یواش تر به ذهنم هجوم بیاورید... سوال پشت سوال... و این همه سوال مرا در برزخی گذاشته که دیگر خیلی چیز ها برایم سخت شده...  

برایم سخت شده که اعتماد کنم...برایم سخت شده که گاهی حقیقت و دروغ را از هم تشخیص دهم... 

این روزها همه حق را به خودشان می دهند... اصلا این روزها چه کسی راست می گوید؟؟

همه ی آدم ها که خوب حرف می زنند پس چرا هیچ چیز سر جای خودش نیست؟؟ مشکل کجاست؟ 

.... 

همه بیشتر از این که به اعتقاداتشان عمل کنند فقط خوب حرف می زنند...چه حرف درست و بجایی که می گویند :از ماست که برماست...  

این روزها همه از عشق می گویند ولی این روزها فقط در کتاب ها می توان عشق را یافت و می توان به همان دل خوش بود که روزگاری در زمین عاشقان واقعی زندگی می کردند..عاشقان آبروی روزگارند... حیف که این روزها آبروی روزگارمان کم شده...  

دیگر نمی دانم این روزها باید به عقلم اعتماد کنم یا به ندای قلبم... 

حس می کنم در میان این همه شلوغی گم شده ام...سردر گم این همه حس و سوال شده ام...

گاهی آرزو می کنم کاش می توانستم تمام سوال هایم را نادیده بگیرم و مثل خیلی ها وانمود کنم که همه چیز خوب است و خودم را گول بزنم که دروغ معنایی ندارد...عدالت هست...صداقت هست... هنوز عشق نجیب است و معشوق نجابت دارد... 

.... 

یکتای مهربانم... آخر وقتی عبادت کردن تو  هم با دروغ آمیخته شده دیگر چه می توان گفت... چه می توان گفت از روزگاری که در آن همه سعی می کنند صف اول نماز بیاستند تا پیش بنده ی تو خودی نشان بدهند... و این وحشتناک است... 

 وای از زمانی که ریا در عبادت کردن تو هم رخنه کند!!! 

کاش همه یادشان بود که گفته شده یک ساعت تفکر برتر از هفتاد سال عبادت است... 

... 

 

 محبوبم...خودت می دانی که چقدر دلم تنگ است...   

........  

جایی مطلبی خواندم که نویسنده ی مطلب هم از این دردها خسته بود، می گفت که خدا مرده است... می گفت که سکوت خدا نشان می دهد که خدا سال هاست که مرده ... سال هاست که زمینیان را به حال خودشان رها کرده... 

ولی من می گویم که خدا زنده است، این دل های ماست که سال هاست مرده ... 

...  

... 

 

 

 

به دنیا بگویید بیاستد می خواهم پیاده شوم...(دکتر شریعتی) 

.... 

... 

.

سبز باشید...