.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

خدا زنده است...

 

  

خدایا! دوباره آمدم تا از حرفهایی که این روزها گفتنش سخت است فقط با تو صحبت کنم...حرف هایی که دلم را به درد می آورد ولی مجبور به سکوتم... 

 خدایا، شناسنامه ام می گوید که 21 سال است که به این  دنیا آمده ام و مدت زمانی است  که برایت می نویسم،اما  هنوز هم بی جوابم...بی جواب سوال هایی که قلب و روحم را به درد می آورد... 

بی جواب سوال هایی که گاهی مجبور می شوم با تلنگری به آنها بگویم قدری یواش تر به ذهنم هجوم بیاورید... سوال پشت سوال... و این همه سوال مرا در برزخی گذاشته که دیگر خیلی چیز ها برایم سخت شده...  

برایم سخت شده که اعتماد کنم...برایم سخت شده که گاهی حقیقت و دروغ را از هم تشخیص دهم... 

این روزها همه حق را به خودشان می دهند... اصلا این روزها چه کسی راست می گوید؟؟

همه ی آدم ها که خوب حرف می زنند پس چرا هیچ چیز سر جای خودش نیست؟؟ مشکل کجاست؟ 

.... 

همه بیشتر از این که به اعتقاداتشان عمل کنند فقط خوب حرف می زنند...چه حرف درست و بجایی که می گویند :از ماست که برماست...  

این روزها همه از عشق می گویند ولی این روزها فقط در کتاب ها می توان عشق را یافت و می توان به همان دل خوش بود که روزگاری در زمین عاشقان واقعی زندگی می کردند..عاشقان آبروی روزگارند... حیف که این روزها آبروی روزگارمان کم شده...  

دیگر نمی دانم این روزها باید به عقلم اعتماد کنم یا به ندای قلبم... 

حس می کنم در میان این همه شلوغی گم شده ام...سردر گم این همه حس و سوال شده ام...

گاهی آرزو می کنم کاش می توانستم تمام سوال هایم را نادیده بگیرم و مثل خیلی ها وانمود کنم که همه چیز خوب است و خودم را گول بزنم که دروغ معنایی ندارد...عدالت هست...صداقت هست... هنوز عشق نجیب است و معشوق نجابت دارد... 

.... 

یکتای مهربانم... آخر وقتی عبادت کردن تو  هم با دروغ آمیخته شده دیگر چه می توان گفت... چه می توان گفت از روزگاری که در آن همه سعی می کنند صف اول نماز بیاستند تا پیش بنده ی تو خودی نشان بدهند... و این وحشتناک است... 

 وای از زمانی که ریا در عبادت کردن تو هم رخنه کند!!! 

کاش همه یادشان بود که گفته شده یک ساعت تفکر برتر از هفتاد سال عبادت است... 

... 

 

 محبوبم...خودت می دانی که چقدر دلم تنگ است...   

........  

جایی مطلبی خواندم که نویسنده ی مطلب هم از این دردها خسته بود، می گفت که خدا مرده است... می گفت که سکوت خدا نشان می دهد که خدا سال هاست که مرده ... سال هاست که زمینیان را به حال خودشان رها کرده... 

ولی من می گویم که خدا زنده است، این دل های ماست که سال هاست مرده ... 

...  

... 

 

 

 

به دنیا بگویید بیاستد می خواهم پیاده شوم...(دکتر شریعتی) 

.... 

... 

.

سبز باشید... 

نظرات 43 + ارسال نظر
یه زمینی چهارشنبه 9 تیر 1389 ساعت 13:23

سلام عزیزم
خوبی؟
خیلی قشنگ نوشتی
خیلی
من همیشه از خوندم مطالبت لذت میبرم
مر۳۰ گل مهربونم

ممنونم واسه حضور سبزت...

افسانه رضایی چهارشنبه 9 تیر 1389 ساعت 16:55 http://rezaee20.blogfa.com

به اسم روانشناسی منـــــــــــــــــــــــــــــــم لینک کن
راستی سلام[گل]

کوله پشتی چهارشنبه 9 تیر 1389 ساعت 20:35 http://www.berke54.blogfa.com

خدایا!
من چگونه نوای لک الحمد سر دهم که این نوای ارادت ، خود از بی شمار نعمتهای توست ومحتاج لک الحمدی دیگر.


خدایا!
پرنده کوچک وجودم چگونه شکر وسعت آسمان تو گوید وپاهای خرد وخسته ام چگونه جاده بی انتهای ثنای تو پوید ؟

خدایا!
تشنگی عمیق من وباران مداوم وبی حد وحصر تو ، مرا از اقامت در زیر خیمه شکرت باز داشته است .


(فراز هایی از مناجات صحیفه’ سجادیه )

[گل]

کوله پشتی چهارشنبه 9 تیر 1389 ساعت 20:37


رجعت"
شورانگیزترین آرزوی دل ها ی خوناکرده به تبعیدگاه است،
نیمی از عمر را
درتعبیدگاه سیاه به سرکردم و با آن خونکردم.
با قلعه بانبن بیعت نبستم.
تنها و غمگین در خلوت جمیعت خلق می گردم
وبا کسم کاری نیست.
و گویی هر چشمی مرا چشم خلیفه ای است،
در من آویخته و مرا امید رهایی نیست،


دکتر علی شریعتی

صبر پنج‌شنبه 10 تیر 1389 ساعت 01:20 http://www.hekmat-rahmat.blogfa.com/

سلام ...
قبول ندارم که دلامون مرده ست ، این خوده ماییم که خودمونو میزنیم به دلمردگی ، وگرنه دل دله و هیچ وقت نمیمیره ، چون جایگاه خداجون که مردنی نیست ، فقط گاهی اوقات به هنگام خونه تکونی بعضی وسیله هاش میشکنه و مارو ناراحت میکنه...
خداجون دوستت دارم...

قبول دارم هر کسی پاک به دنیا می آد...
ولی وقت خودمو به دل مردگی می زنیم یعنی دلمون مرده دیگه...چه فرقی داره...

ولی میشه به قول شما از دل مردگی بیرون اومد...

آره جایگاه خدا مردنی نیست...ولی دلی که توش خدا نباشه دیگه جایگاه خدا نیست واسه همینم میمیره...

سبز باشین...

حسین جمعه 11 تیر 1389 ساعت 08:04 http://www.baharbarani.blogfa.com

یا صاحب الزمان ! ...
یا صاحب الزمان ! داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست .
شرمنده ایم .
می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .
می دانیم کوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است که در حق تو کرده ایم .
یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ،
و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم .
به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .
اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .
اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .
اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .
ای یوسف زهرا !
خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ،
ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ،
روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین .
به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطر
ای عزیزِ مصرِ وجود !
سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .
نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار
از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن .
یابن الحسن !
برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ،
سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند .
اما ...
ای آقا ! ای کریم ! ای سرور !
ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است .
آن کالای اندک را هم نداریم .
اما... نه ،
کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم .
دل شکسته داریم
و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم .
ناامیدیم و به امید آمده ایم .
افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم .
سفارش نامه ای هم داریم .
پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم .
یا صاحب الزمان !
به یقین ، تو از یوسف مهربانتری .
تو از یوسف بخشنده تری .
به فریادمان برس ، درمانده ایم .
ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب !
یعقوب وار ، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم .
در دوران پر درد هجران ، اشک می ریزیم و می گوییم :

حسین جمعه 11 تیر 1389 ساعت 08:10 http://www.baharbarani.blogfa.com

تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم .
تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم .
با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم .
سخت است بر ما ، که از دوری تو ، روز و شب اشک بریزیم .
سخت است بر ما ، که مردم نادان تر واگذارند .
سخت است بر ما ، که دوستان ، یاد ترا کوچک شمارند .
یا بقّیةالله !
خسته ایم و افسرده ،
نالانیم و پژمرده ،
گریه امانمان را بریده است .
غم دوری ، دیوانه مان کرده است .
اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می گوییم :
کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند .
تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم
کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد ؟
تا من او را در گریه یاری دهم
مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .
و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست .
و ای کاش نسیمی از کوی تو ،
بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .
و ای کاش پیکی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد
تا نور دیدگانمان گردد .
ای کاش پیش از مردن ، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم .
درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است
کی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟
شکست و سرافکندگی ، خوار و بی مقدارمان کرده است .
کی می شود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟
و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشانده ای .
کی می شود که ببینیم یاغیان و منکران حق را نابود کرده ای ؟
و ببینیم پشت سرکشان را شکسته ای .
کی می شود که ببینیم ریشه ستمگران را برکنده ای ؟
و اگر آن روز فرا رسد ...
و ما شاهد آن باشیم ،
شکرگزار و سپاسگو نجوا می کنیم :
الحمدلله رب العالمین .

حسین جمعه 11 تیر 1389 ساعت 08:11 http://www.baharbarani.blogfa.com

اللهم عجل لولیک الفرج

الهی آمین...

مسافر کوچولو جمعه 11 تیر 1389 ساعت 09:20 http://www.farariazkhod.blogfa.com

سلام....[گل]

دل های پاک هرگز خطا نمی کنند، سادگی می کنند

امروز سادگی پاک ترین گناه دنیاست و من آلوده ی این گناهم !!

مسافر کوچولو بازم اپ کرده و منتظر همه دوستان هست[گل]

شاهین شرق شنبه 12 تیر 1389 ساعت 02:16 http://shahin-shargh.persianblog.ir/

من شاهین شرق هستم.آشیانه ام بر سه تیغ کوه های طبرستان است.دربند خداوند متعالم و هیچ قید وبند دیگر را برنمی تابم.
ننگ وذلت ازمن دور است!

فریناز شنبه 12 تیر 1389 ساعت 11:37

سلام فاطمه جون.توی این سن وقتی سوالایی ازاین جنس ؛سوالایی درمورد خدا ودنیاوآدماش برات پیش اومده همین یعنی خدا اونقدربه یادت بوده که این سوالا راتوی ذهن وقلبت قرارداده تابری دنبالشون دنبال جواباش و سرنوشت تو مثل آدم بزرگای این روزای مانشه.یادت باشه اگه خودت تلاش نکنی ونری دنبال جوابات ؛اگه درجابزنی میشی مثل همه ی آدمایی که الان رفتارشون باعث آزارت میشه.عزیزم بهت توصیه میکنم رمان((جنگجوی صلحجو))از دن میلمن را حتما بخون.اونم یه پسریه همسن من وتو وداره خودشو از منجلاب روزمرگی بیرون میکشه.ویادت باشه که خداعاشقته عاشق آدمایی که تلاش میکنن تا دلشون همیشه زنده بمونه.موفق باشی عزیزم

سلام...
ممنونم ازت که همیشه حضور سبزتو حس می کنم...

و ممنونم از حرفات...
حتما این کتاب رو می خونم...
ممنونم واسه توصیه ی این کتاب..

****
به قول پائلو کوئیولیو مردم وانمود می کنن که همه چیز رو می دونند اما اگر جرات کنی و یک سوال بپرسی آن ها هیچ چیز نمی دانند.

این حرف تا حدی می تونه مصداق داشه باشه اما نه در مورد همه ی آدما...هنوزم هستن آدمایی که می دونن...
واقعا حس می کنم بین تموم سوالام گم شدم...

دعام کن بتونم خودمو پیدا کنم میون این همه سوال...

بازم بیا پیشم ...منتظرم بازم بیای اینجا...

سبز باشی...

کوله پشتی شنبه 12 تیر 1389 ساعت 18:43

اگر با گذشت کردن کسی کوچک می شد ، خدا این قدر بزرگ نبود ... [گل][گل][گل]

شاهین شرق یکشنبه 13 تیر 1389 ساعت 10:43 http://shahin-shargh.persianblog.ir/

سلام.بال بال زدم اومدم تا رسیدم اینجا نشستم!
جوون!ما پیر شدیم دیگه چش وچال درست حسابی نداریم که!
این رنگ پس زمینه سفید کورم کرد.
ولی خب....به قلب مثل دریات اعتماد کامل دارم!
اون نویسنده هم چرت گفته!
سکوت خدا برای اینکه یواشکی داره زمینه ظهور آقام رو آماده می کنه!!!!

سلام...

راستش با این حرفتون زیاد موافق نیستم که سکوت خدا علتش اینه...

اصلا خدا سکوت نکرده...همون طور که گفتم چون دچار یه نوع دلمردگی شدیم شنیدن صدای خدا سخت شده وگرنه خدا که سکوت نمی کنه...

زمینه های ظهور حضرت مهدی با سکوت خدا فراهم نمیشه...

البته این نظر منه...و نظر شما هم محترمه برام...

ممنون واسه حضورتون...
سبز باشین...

مزاحم کوچولو یکشنبه 13 تیر 1389 ساعت 15:06 http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،

با عرض ادب و احترام
خدمت شما عزیز گرامی و تمامی دوستانتان

مزاحم کوچولو ، از سفر برگشته و آپ کرده در مورد سفر نامه خودش
خوشحال می شه حضور شما رو در وبلاگش احساس کنه

نظر یادتون نره

موفق باشید

دوستدار همیشگی شما : مزاحم کوچولو

بای

خبرنگار تهرانی یکشنبه 13 تیر 1389 ساعت 17:49 http://jahaninews.blogfa.com

یادش به خیر قبلاْ به وبلاگ هم سری می‌زدیم

فرزند آدم دوشنبه 14 تیر 1389 ساعت 00:21 http://www.soothing-view.blogfa.com

میفهمم بانو ...

بانوی اردیبهشت سه‌شنبه 15 تیر 1389 ساعت 01:13

سلام فاطمه ی عزیز (:

سلام...
ممنون واسه حضورتون بانوی عزیز...

هدهدصبا سه‌شنبه 15 تیر 1389 ساعت 15:02 http://utopism.blogfa.com

سلام

خبر.... خبر ...

هدهدصبا ... به صبا می رود ...

در آستانه میلاد امام حسین ع ، امام سجاد ع و حضرت ابالفضل العباس ع در بین الحرمین قبله عشاق - نماز عشق را به نیابت از شما ، در بتکده جانان سر بر سجاده بتان اقامه خواهم کرد.

این عیادی برهمه دوستاران عصمت و طهارت ، امامت و ولایت تهنیت باد

الهم الرزقنی زیارت الحسین ع فی الدنیا و شفاعت الحسین فی الاخرت ... آمین

التماس دعا ...

------------------------------------------------------------------------
خوهرخوبم... از جانب شما نایب الزیاره هستم به یادتان خواهم بود و برایتان دعا خواهم کرد ...

هدهدصبا (آذرباد) اعزام 19تیر89

سلام...
چه قدر خوب تو اون ایام...

فقط میشه گفت التماس دعا...

یه زمینی چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 09:21

نمیخوای بیای پیشم؟
منتظرتم ها

سلام...
همین الان میام...و شرمنده بابت تاخیر...
سبز باشی...

علی۱ چهارشنبه 16 تیر 1389 ساعت 21:05 http://www.bibbax.blogfa.com

سلام...مرسی که سر زدید هی میخواستم سر بزنم بهتون بگم ما هم هستیم همش مینداختم عقب شرمنده....قدرشو میدونم

سلام...
خوشحالم که اینو می شنوم...
همیشه قدرشو بدونید...
سبز باشین...

مرجان پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 02:07

وای فاطمه این نوشتت خیلی حالمو بد کرد! حرف این روزای منه!
حالا شاید تو وبم نوشتم اونوقت میفهمی که چقد منم اینجوری ام الان!
مرسی که اومدی پیشم عسیسم
آره همون اسم عاااالیه مهلبون
تو خیلی خوفی
بازم همش بیا پیشم و خوشحالم کن

سلام...
خوبه که یه همدرد هم دارم حالا...
ممنون...
میام پیشت...
سبز باشی...

فرزند آدم پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 07:58 http://www.soothing-view.blogfa.com

سلام میتونید عکس زیبای بالای وبلاگتون رو برام ایمیل کنین؟

سلام...
آدرس عکس رو براتون میام تو وبتون می زارم...
تو وبتون که نشد اینم از آدرس:
http://up.iranblog.com/Files/5b0536925e1b4960a752.jpg

سبز باشین...

یه زمینی پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 10:42

سلام عزیز جونم
خوبی؟
خیلی خوشحال شدم تو وبم دیدمت
دوستت دارم

فرزند آدم پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 12:26 http://www.soothing-view.blogfa.com

سلام بسیار سپاسگزارم

رضا شنبه 19 تیر 1389 ساعت 01:25 http://nightway.iranblog.com

سلام ... نبودنم را به حساب جاریم نریز .. بودن هایم را تک تک بشمار :) .. بالاخره نوشتم ......... میای ؟؟ :)

علی۱ شنبه 19 تیر 1389 ساعت 11:28 http://h

دلم به درد اومد....میدونم و می فهمم ...همه چیزهایی که نوشتید درد منم هست...
میدونم سخته....منم از این زخمی که دارم این آهنگو واسه وبلاگم گذاشتم...
نمیدونم اگه برگردیم عقب داش آکل به عشق کی سر میکنه
اگه رستمو ببینه روی خاک پشتشو بازم به خنجر میکنه

سلامی به زیبایی یاس

خوبی

خدا همیشه پاینده ست
و
در قلبهای ما جاری ست
افسوس که فقط خودمان را میبینیم و دنیای خودمان
و غافلیم از ......


زیبا بود

موفق باشی

کوله پشتی یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 16:47 http://www.berke54.blogfa.com

ذکر صلوات به ساحت مقدس حضرت صاحب الامر عج الله تعالی فرجه الشریف :


اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ و َصَلِّ عَلى وَلِىِّ الْحَسَنِ
خدایا درود فرست بر محمّد و خاندانش و درود فرست بر نماینده امام حسن

وَ وَصِیِّهِ و َوارِثِهِ الْقآئِمِ بِاَمْرِکَ وَالْغائِبِ فى خَلْقِکَ وَالْمُنْتَظِرِ لاِِذْنِکَ
و وصى او و وارثش آن کس که قیام کند به دستورت و آن پنهان در خلق تو و چشم به راه اذن تو

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَاَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ اَوْفِ عَهْدَهُ وَاکْشِفْ
خدایا درود فرست بر او و نزدیک کن دوریش را و انجام ده وعده‌اش را و وفا کن به عهد و پیمانش و برطرف کن

عَنْ بَاْسِهِ حِجابَ الْغَیْبَةِ و َاَظْهِرْ بِظُهوُرِهِ صَحآئِفَ الِْمحْنَةِ و َقَدِّمْ
از نیرویش پرده غیبت را و پشت سر انداز با ظهور آن حضرت اوراق محنت و اندوه را و بفرست در پیش


الْمَلاَّئِکَةِ مُسَوِّمینَ وَ سَلِّطْهُ عَلى اَعْدآءِ دینِکَ اَجْمَعینَ وَ اَلْهِمْهُ اَنْ
فرشتگان نشاندار و مسلطش کن بر دشمنان دینت همگى و به او الهام کن


کوله پشتی یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 16:48 http://www.berke54.blogfa.com




وَلا سُلْطاناً اِلاّ کَسَبَهُ وَلا رُمْحاً اِلاّ قَصَفَهُ وَلا مِطْرَداً اِلاّ خَرَقَهُ
و نه سلطنت و قدرتى جز آن که به تصرف گیرد و نه نیزه‌اى جز آن که درهم شکند و نه زوبینى جز آن که بشکند

وَلا جُنْداً اِلاّ فَرَّقَهُ وَلا مِنْبَراً اِلاّ اَحْرَقَهُ وَلا سَیْفاً اِلاّ کَسَرَهُ وَلا صَنَماً
و نه لشکرى جز آن که پراکنده سازد و نه منبرى جز آن که بسوزاند و نه شمشیرى جز آن که بشکند و نه بتى

اِلاّ رَضَّهُ وَلا دَماً اِلاّ اَراقَهُ وَلا جَوْراً اِلاّ اَبادَهُ وَلا حِصْناً اِلاّ هَدَمَهُ
جز آن که خرد کند و نه خونى جز آن که بریزد و نه ستم و بیدادگرى جز آن که از میان بردارد و نه قلعه و دژى جز آن که ویران کند


اِلاّ اَوْطَئَهُ وَلا جَبَلاً اِلاّ صَعَدَهُ وَلا کَنْزاً اِلاّ اَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
جز آن که زیر پا گذارد و نه کوهى جز آن که بالا رود و نه گنجى جز آن که بیرون آورد. به رحمتت اى مهربانترین مهربانان

التماس دعا....[گل]

ممنونم واسه گذاشتنش...

خیلی...

محتاجیم به دعا...

عاطفه دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 11:58 http://boblove.blogfa.com/

سلام فاطمه
من آپم بیا

هرا دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 20:31 http://azjenseto.blogfa.com/

سلام. محیط وبلاگ و مطالبت خیلی به اون چیزی که من دنبالشم مخصوصا برای لینک کردن نزدیکه. لینکتون میکنم با کمال میل. خوشحال میشم به من هم سر بزنید و اگه قابل دونستین لینکم کنید.

سلام...
ممنونم ازتون...لطف دارین...
با عنوان وبتون لینکتون کردم...
سبز باشید...

حسین سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 17:48 http://navayevasl.blogfa.com

سلامممممم
دوست عزیز آپپپپپپپپپپپپپپپپپپپمممم
منتظرم...بدو بیا
بای

علیـش چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 09:50 http://lovewall.blogfa.com

سلام فاطمه جان
ببخشید از این که دیر اومدم
عالی مثل همیشه
سن زیاد مهم نیست
درد و دل ها ست که مهمه و این که مطمئن باشیم که خدا حرف های ما رو میشنوه و جواب میده.
حتما وقتی داره
ممنون که خبر کردی

عاطفه چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 16:47 http://boblove.blogfa.com/

سلام
ممنون فاطمه
ولی می دونی چیه؟بعدا فک کردم که کاشکی بهش یه چیزی داده بودم بپوشه.این خطر نداشت .ولی خب دیر به ذهنم رسید
امیدوارم دیگه نه خودم نه کس دیگه ای با این چیزا رو به رو نشه
موفق باشی دوست من

سلام...
منم امیدوارم این مسائل از دنیای این روزامون دور بشه...

سبز باشی عاطفه جان...

مزاحم کوچولو جمعه 25 تیر 1389 ساعت 02:19 http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،

با عرض ادب و احترام خدمت شما دوست عزیز و تمامی دوستان گرامیتان
مزاحم کوچولو شما و دوستانتون رو به آپ مهربونی 2 دعوت می کنه

حضور شما باعث افتخارم خواهد بود

راستی شعر این آپ رو حتما بخونید و نظرتون رو درموردش بنویسید

براتون آرزوی موفقیت می کنم

منتظرتون هستم

موفق باشید

بای

مسافر کوچولو جمعه 25 تیر 1389 ساعت 13:55

سلام...[گل]

مسافر کوچولو با یه سفرنامه ی دیگه اپ کرده و منتظر حضور با عشق شماست

خوشحال میشم اگه قدم روی دیدگان من بزارید

اپ با عنوان سفر نامه مهربانی مسافر کوچولو

دوستدار شما شاهرخ[گل]

حامد شنبه 26 تیر 1389 ساعت 13:57 http://www.giltblog.mihanblog.com

Good Luck too
javascript:void(0);

Thanks

مرجان یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 20:29 http://infinite-love.blogsky.com

سلام فاطمه جونی
کجایی؟
چرا نمی آپی؟؟

سها دوشنبه 28 تیر 1389 ساعت 01:51

سلام مهرون. خواهش می کنم. ان شالله عروسی خودت.
فعلا که دنیا ا من سر لج داره. حتی اداره پست.
من تو عروسی نظرم زدن فعلا مریضم. ی زحمت یه نوت واسه منو نیلوفر گیر واسه ترم تاستونه. ممنون میشم.

سلام...

اول عروسی خودت...حالا بعدش من یه فکر می کنم...

سبز باشی...

مجتبا دوشنبه 28 تیر 1389 ساعت 18:44

سلام...

همه چی بستگی به هدف و انگیزهی خودتون داره...
ببینین من اون موقع که اولین وبلاگ رسمیمو درس کرده بودم (پرواز در تنهایی) هیچی از دنیای نت حالم نمی شد... ولی به مرور با هدفی که داشتم مثه برق و باد پیشرفت کردم و اون وبلاگ تبدیل شد به وبلاگ نیلوفر ابی که حالا انواع و اقسام مطالب رو می ریزم توش و از همه لحاظ از نظر گرافیک، Html ، اینترنت و خیلی چیزای دیگه باعث پیشرفتم شد من خیلی از چیزایی رو که الان بلدم مدیون وبلاگم هستم...
***
من وبلاگم رو درس کردم تا هم بتونم عقیده هامو به دیگران بگم و هم بتونم پیشرفت کنم و بعضی از نیاز های دیگران رو برطرف کنم...
که خوشبختانه تا حدودی موفق هم شدم... الان وبلاگم بازدیدش به 90000 رسیده اونم فقط با 290 تا مطلب! در طی یک سالو نیم...
***
اما در مورد وبلاگ شما... همه چی بستگی به خودتون داره... نگاه من به وبلاگ شما از چند نظر:

1- محتوا: محتواش زیباس و معنوی و ساده... تو دل همه می شینه... اما من قبول ندارم که به درد نمی خوره.... شاید مهمترین علتی که شما فکر می کنین دیگه به درد نمی خوره اینه که یه جورایی یکنواخت شده... یکنواخت شدن باث تکراری به نظر اومدن می شه و از اثر مطلب روی خواننده ها کم می کنه! می دونین برای جلوگیری از یکنواخت شدن چی کار باید بکنین؟

2- گرافیک: اینم یه چیز سلیقه ایه... ببینین گرافیک وبلاگ من در نگاه اول شاید خوب به نظر بیاد ولی مهمترین نقطه ضعفش شلوغ بودن اونه... برای شما هم برعکس منه! یعنی بی نهایت ساده است... به نظر من یه وبلاگ باید بین این دو تا حالت قرار بگیره... یعنی هم نقش و نگار داشته باشه و هم ساده... راه حل این رو هم براتون دارم ولی ممکنه براتون زحمت داشته باشه

راه حل مشکل محتوا: به نظر من این برمی گرده به خلاقیت شما و انگیزه ی شما! چقدر وبلاگتون برای شما اهمیت داره؟ فقط در حد یه سرگرمیه که هر چند وقت یه بار یه مطلب می ذارید توش؟ یا نه واقعاً می خواین باهاش پیشرفت کنین؟ اگه می خواین پیشرفت کنین پس باید بهش اهمیت بدین... شما باید مخاطبهای خودتونو بشناسین... اگه بفهمین اونا کی ان و چی می خوان بهتر می تونین باهاشون ارتباط برقرار کنین... وبلاگ شما وبلاگ سنگینیه و بیشتر افراد درونگرا رو به خودش جذب می کنه... اما ممکنه(البته فقط نظر منه) افراد برونگرا حوصله ی خوندن اینجور مطالب رو کمتر داشته باشن ... به نظر من حرفه ای گری شما در این باید باشه که بتونین هرکسی رو با هر جور سلیقه ای به وبلاگتون جذب کنین و بعدش همون حرفها و عقیده هاتون رو بهشون بگین... تنوع و خلاقیت مهمترین اصل برای این کاره.
یعنی اگه به مطلبتون تنوع بدین و رنگ و لعابشو بیشتر کنین (نه شلوغ بازی) بازدید کننده هاتون بیشتر می شه.
وبلاگ شما دور از جنسیته و این یه حسن بزرگه! چون اگه خیلی دخترونه به نظر بیاد ممکنه پسرای کمتری بهش سر بزنن و اگه خیلی پسرونه به نظر بیاد و خشک باشه ممکنه بازدید دخترا کمتر بشه وبلاگ شما هیچ جنسیتی نداره و حرف همه رو می زنه و با دلها ارتباط داره.
***
به نظر من هر دفعه که بازدید کننده های همیشگی می آن توی وبلاگتون باید با مطلب متفاوتی نسبت به مطلب قبلی برخورد کنن... حتا بعضی وقتا باید سورپرایز بشن... ولی اگه همش یه جور باشه قبل از اینکه وارد وبلاگ بشن ممکنه حدس بزنن و بگن احتمالاً مطلبیه مثل مطلب قبلی و بازم همون تعریف و تمجید های تکراری رو می کنن و اغلب می گن حرف مارو هم زدیو از این جور چیزا...
پس اگه بتونین از خلاقیت خودتون استفاده کنین مطمئن باشین وبلاگتون از اینی که هس خیلی خیلی بهتر می شه! شما نباید به این وبلاگی که دارید قانع باشید همش فکر کنید که می تونه از این بهتر هم باشه!
***
امیدوارم تا اینجا نظرم مفید بوده باشه
در مورد گرافیک: استفاده از رنگ های پس زمینه (Background Color) های زیبا و یکدست می تونه سطح کارتون رو ببیره بالا... اگه دوس دارید می تونین از علائم گرافیکی فانتزی استفاده کنین یا شکلک های زیبا در قالب وبتون.
می تونین از فتو آلبوم ها استفاده کنین... عکس هایی بزارید که روی دیگران تاثیر گزار باشه...
و خیلی چیزای دیگه که اگه بخواید می تونم بازم بهتون بگم...

ولی چون خیلی خیلی این نظر طولانی شد واقعاً معذرت می خوام... چون برام مهم بود وقت گذاشتم و اینقدر نظر دادم. اگه انتقادی داشتم در کنارش راه حلم دادم... امیدوارم مفید بوده باشم...
اگه ممکنه این نظر رو نشون بدین تا دیگران هم نظرشون رو اگه خواستن در مورد نظرم بگن...

نیلوفری باشین :)

سلام...
باشه ...
از تموم دوستان هم می خوام این نظرو بخونن و نظرشونو بگن...
منتظرم...

محمد حسین دوشنبه 28 تیر 1389 ساعت 20:38 http://mha7274.blogfa.com

سلام مثل همیشه متن زیبایی بود
من آپم
موفق و پیروز و سبز باشید

سها سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 09:41

ممنون بانوی مهربونی. از این همه لطفی که به من داری.
تو بهترن دوست منی.
یه اپ جدید گذاشتم. دوست دارم نظرتو بدونم.

قابل تو رونداشت...ارزشت بیشتر از این حرفاست...
میام عزیزم...میام...

یه زمینی سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 11:36

سلام گلم
خوبی؟

سلام...
ممنون...شما خوبی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.