.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

روزهای پایانی سال...

 

 

روزها یکی یکی آمدند و رفتند... 

و حال روزها با رفتنشان نوید بهار را می دهند... 

با رفتنشان نوید شروعی تازه را می دهند... نوید روزهای تازه... نوید  قاصدک هایی که در راهند و روزی خواهند آمد...  

 قاصدک های خوش خبری که قرار است از آینده خبرهای خوب بیاورند...خبرهایی که تنها دانستن آمدنشان انگیزه می دهد برای ادامه دادن... برای زندگی کردن...تنها کافی است این را بدانیم...آن وقت انگیزه ها خودشان سراغمان می آیند...  

روزگار هر چه که داشت در این یک سال برای همه به نمایش گذاشت... روزگار تمام برنامه هایش را اجرا کرد...و  در این بین روزها با همان سرعت همیشگی شان گذشتند... 

گاهی سخت گذشتند و گاهی آن قدر آسان که گذشتنشان را حس نکردم...کاش جایشان برعکس بود...کاش عمر خوبی ها بیشتر بود... 

اما هر چه که بود گذشت... 

مهم این است که روزگار تا به امروز سهم همه را داده و خواهد داد...

 

در این یک سال هر کدام از ما سهممان را از روزگار گرفته ایم... سهم بعضی شادی هایش بوده و سهم بعضی...  

روزگار تا به امروز چرخیده و  باز هم می چرخد ...اما به رسم خودش... 

اما دراین بین سعی کردم  بر طبق روزگار و رسمش نچرخم... 

سعی کردم خودم باشم... 

اما گاهی اوقات روزگار زودتر ازخواست من عمل کرد و مرا هم چرخاند... 

مرا هم مثل خیلی های دیگر چرخاند ... 

روزگار باید بچرخد و بچرخاند... رسمش همین است... 

 اما خدای مهربانم...سنگ صبورم... 

در این روزهای پایانی سال ... 

از تو به خاطر تمام لحظه هایی که همراهم بودی ممنونم...به خاطر این که تمام این مسیر همراهم بودی ممنونم... ممونم که اجازه دادی گاهی تو زندگیم سختی بکشم... ممنونم که اجازه دادی بیست و یک بهار رو ببینم... ممنونم ازت...واسه همه چی... 

فقط میتونم در مقابل تموم خوبیهات با وجود بدی هام این جمله رو با تموم وجودم فریاد بزنم که: 

خیلی باحالی خدای خوبم...

 

  

 

آغاز بهار رو تبریک میگم...امیدوارم که برای همه سالی سرشار از حال خوب و قشنگی باشه...  

امیدوارم که همگی به شایسته ترین ها برسن...  

 

در این بهار جدید که همه جا سبزه بازم میگم که : 

سبز باشید... 

*راستی با کلیک روی گزینه ی Next مدیا پلیر می تونید به بقیه ی آهنگ های وب گوش بدین... 

خسته از شلوغی ها ...

 

 

خسته ام از شلوغی هایی که این روزها همه به گونه ای دچار آن شده اند...

و حال من در بین این همه شلوغی مانده ام...

آخر به تو رسیده ام...

نمی دانم چگونه ام...

اما دلم از این همه شلوغی گرفته...

سخت است حس کنی لبریز حرف باشی اما نیابی آن که را که بفهمد چه می گویی...

و سخت تر از آن این که مجبور به سکوتی ناخواسته شوی...

ولی خدای من ... به تو که می رسم دیگر نمی توانم سکوت کنم...

آخر تمام حرفهایم به تو میرسد... تویی علت تمام حرفهایم...

به تو که میرسم حتی اگر سکوت کنم...باز خیالم راحت است که تو معنای سکوتم و تمام حرفهایم را می دانی...

به تو که میرسم فقط کافی است نگاهم کنی آن وقت با یک نگاه می خوانی از نگاهم تمام حرفهایم را...

به تو که میرسم دیگر نمی توانم درگیر شلوغی ها شوم...

به تو که میرسم دلم لبریز از شور و شوق می شود...

به تو که میرسم دلم پیدا می کند آن بهانه ای را که همیشه دنبالش می گردد....

به تو که میرسم دلم می شود مجنون و تو لیلی اش می شوی...

شنیده ام که می گویند شرط اول این است که مجنون باشی...

نمی دانم هنوز می توانم بگویم که مجنونت هستم یا نه...

تنها این را می دانم که هنوز راه برای رفتن زیاد دارم...

اما همین که حس می کنم هنوز می توانم بندگی ات را کنم برایم بهترین انگیزه است برای ادامه دادن راهی که در مقابلم است...

همین که هر روز وجودت را حس می کنم یعنی یکی از همان نشانه ها...

همین که هنوزم می توانم عاشقی را با تو تجربه کنم...

پس می آیم ...

                 می آیم...

                          می آیم...

                                    می آیم...

                                              می آیم...

                                                        می آیم...

                                                                  می آیم...

                                                                           می آیم...

 

 

 

 

 

خدایا ... ممنونم... خودت می دونی واسه چی...ممنون که هنوزم نگام می کنی... 

 

خدایا...خودت تمام مریض ها رو شفا بده...خدایا...  

... 

سبز باشید...