.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

خسته از شلوغی ها ...

 

 

خسته ام از شلوغی هایی که این روزها همه به گونه ای دچار آن شده اند...

و حال من در بین این همه شلوغی مانده ام...

آخر به تو رسیده ام...

نمی دانم چگونه ام...

اما دلم از این همه شلوغی گرفته...

سخت است حس کنی لبریز حرف باشی اما نیابی آن که را که بفهمد چه می گویی...

و سخت تر از آن این که مجبور به سکوتی ناخواسته شوی...

ولی خدای من ... به تو که می رسم دیگر نمی توانم سکوت کنم...

آخر تمام حرفهایم به تو میرسد... تویی علت تمام حرفهایم...

به تو که میرسم حتی اگر سکوت کنم...باز خیالم راحت است که تو معنای سکوتم و تمام حرفهایم را می دانی...

به تو که میرسم فقط کافی است نگاهم کنی آن وقت با یک نگاه می خوانی از نگاهم تمام حرفهایم را...

به تو که میرسم دیگر نمی توانم درگیر شلوغی ها شوم...

به تو که میرسم دلم لبریز از شور و شوق می شود...

به تو که میرسم دلم پیدا می کند آن بهانه ای را که همیشه دنبالش می گردد....

به تو که میرسم دلم می شود مجنون و تو لیلی اش می شوی...

شنیده ام که می گویند شرط اول این است که مجنون باشی...

نمی دانم هنوز می توانم بگویم که مجنونت هستم یا نه...

تنها این را می دانم که هنوز راه برای رفتن زیاد دارم...

اما همین که حس می کنم هنوز می توانم بندگی ات را کنم برایم بهترین انگیزه است برای ادامه دادن راهی که در مقابلم است...

همین که هر روز وجودت را حس می کنم یعنی یکی از همان نشانه ها...

همین که هنوزم می توانم عاشقی را با تو تجربه کنم...

پس می آیم ...

                 می آیم...

                          می آیم...

                                    می آیم...

                                              می آیم...

                                                        می آیم...

                                                                  می آیم...

                                                                           می آیم...

 

 

 

 

 

خدایا ... ممنونم... خودت می دونی واسه چی...ممنون که هنوزم نگام می کنی... 

 

خدایا...خودت تمام مریض ها رو شفا بده...خدایا...  

... 

سبز باشید...

نظرات 39 + ارسال نظر
yasamin شنبه 15 اسفند 1388 ساعت 16:04

مرسی عزیزم همیشه شاد باشی.

غزل شنبه 15 اسفند 1388 ساعت 22:20

سلام زیبای سبز
آره خیلی بد که هیچکی حرف آدم نفهمه. ولی خدا که باشه آدم بالاخره می دونه که حرف تو دلش نمی مونه و بهش میگه.
منم هر وقت دلم گرفته لب هام تکون نمی دم آروم یه گوشه میشینم و فقط نگاه می کنم حتی وقت هایی که می خوام از ته دل دعا کنم فقط ساکت میشم. چون می دونم خدای مهربونی هست که نگاهم می فهمه.
سبز سبز سبز باشی.

سلام...
ممنونم ازت...
خیلی...
منم کاری جز سکوت نمی تونم انجام بدم...
...
..

تو هم سبز باشی...

سها یکشنبه 16 اسفند 1388 ساعت 00:06

سلام نازنینم.
انگار آپ کردی. کاش من اولین نفر باشم.
خدا این اینترنت و از ما نگیره حتما صبح که بلند میشی میبینی چه دسته گلی به اب دادم. از سایت دانشگاه با بدبختی فهمیدم فردا چی دارم.
در پناه حق اسمونی باشی.
شب خوش.
راستی منم اپ کردم. همون شعری که خیلی دوسش دارم . کی برام می نویسیش خانوم خطاط؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام...
چه دسته گلی؟
البته صبح نیومدم نت...
میام آپتو می بینم...
راستی من هنوز با خطاط شدن فاصله ها دارم...
ولی حتما می نویسم برات اگه خطاط خوبی شدم...

مسافر کوچولو یکشنبه 16 اسفند 1388 ساعت 11:05 http://www.farariazkhod.blogfa.com

سلام.....[گل]

خوبی نازنین....[قلب]

با موضوع خدایی هست همین نزدیکی ها [گل]

به روزم خوشحال میشم سر بزنی [بوسه]

حسین یکشنبه 16 اسفند 1388 ساعت 16:28 http://navayevasl.blogfa.com

سلام وقتی آپ میکنی به ماهم خبر بده رفیق تا استفاده ببریم......
آپمممممممممممممممممممممم
منتظرتم تا بیای
موفق باشی
علی مدد

محمد حسین یکشنبه 16 اسفند 1388 ساعت 20:30 http://mha7274.blogfa.com

سلام ببخشید که دیر اومدم
ممنون که خبرم کردی
مثل همیشه بسیار بسیار زیبا بود
موفق و پیروز باشید

غزل یکشنبه 16 اسفند 1388 ساعت 22:22

سلام خانمی
دوست دارم زود زود بیام ولی این روز خیلی گرفتارم
خستم

سلام...
خسته؟؟؟
چرا؟؟؟

[ بدون نام ] دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 09:27

دلم گرفته
از تو
منم سکوت کردم ...

سلام خواننده ی خاموش همیشگی...
از من؟
لااقل اسمتو بگو تا بدونم کی هستی...
یا بگو چرا دلت از من گرفته؟

مسافر تنها دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 11:09 http://www.mosaferetamha27.blogfa.com

[گل][گل][گل][گل]سلام دوست عزیز.
برای اخرین بار در سال جاری به روز هستم.منتظر حضور گرم شما[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

حامد دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 13:29 http://www.giltblog.mihanblog.com

ذهن همیشه پریشان است: چرا؟ برای چه؟

و اگر جوابی برای "برای چه" نیابی،

کم کم آن پرسش ارزش خود را از دست می دهد

اینگونه است که عشق،قدر خود از کف داده است.

منظور از عشق چیست؟

به کجا می کشاندت؟

از دستیابی به آن چه طرفی می بندی؟

با آن آیا به مدینه ی فاضله،به آن بهشت موعود دست خواهی یافت؟

البتّه با این منطق عشق را محملی نیست.

پوچ است و بی معنا.

هدف از زیبایی چیست؟

غروب را می بینی،غرق در شور می شوی که تا کجا زیباست!

و هر ابله ای می تواند بپرسد: چه معنایی در این غروب است؟

پاسخی نمی یابی...

و اگر معنایی در آن نیست،چرا به عبث لاف زیبایی می زنی؟

گلی زیبا،تابلویی زیبا،آهنگی زیبا،شعری زیبا،همه و همه هیچ معنایی ندارند.

چیزی را نمی توانند ثابت کنند و نه هدفی را رهنمونند.

و در زندگی همین چیزهای بی معناست؛

تکرار می کنم:

زندگی تنها همین چیزهای بی معناست.

معنا به این مفهوم که هدفی را دنبال نمی کنند،به جایی رهنمونت نیستند و چیزی از آنها بدست نخواهی آورد

به سخنی دیگر:

زندگی خود به تنهایی است که معنا می یابد.

مسافر کوچولو دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 18:46 http://www.farariazkhod.blogfa.com

خانه ای ساخته ام
پلکانش همه مهر،دربهایش احساس
شیشه اش آینه ادراک است
آه اما خانه
ساکنش درویش است ، آن تهیدست خیال ، آن تهیدست رفیق
او کسی می خواهد رغبت یکرنگی در وجودش باشد
او کسی می خواهد که وجودش باشد
رنج ابیات دلش را خواند ، هیجان نگه اش را داند
او کسی می خواهد ، نی لبک زن باشد
بربط و ضرب و سه تار
همه فرمانبر دستش باشند
ماه وخورشید و فلک ، همه محو نگه نرگس مستش باشند

او تو را می خواهد ...
نغمه اش شیوا کن
خانه اش زیبا کن

سلاله دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 18:55 http://progeny-sky.blogfa.com

چقدر این حرفت حرف دل من بود
سخت است لبریز از حرف باشی اما نیابی آنکس که بفهمد چه می گویی ...
آه
...
زیبا بود فاطمه عزیزم درست مثل همیشه ...

یاسمین دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 21:47 http://yaseyadha.blogfa.com

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

پیشا پیش فرا رسیدن بهار را تبریک میگم.۰

مزاحم کوچولو سه‌شنبه 18 اسفند 1388 ساعت 00:45 http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،

http://www.hostive.com/out.php/i35362_ILOVEU.jpg


ببین و باور کن


بای

یکی از بنده هاش سه‌شنبه 18 اسفند 1388 ساعت 06:27

سلام عزیزم
خوبی؟
ببخش که دیر اومدم
حالم خوب نبود
دلم برات تنگ میشه گل من
ببخش که ....
حلالم کن عزیزم
یا حق

مجتبا چهارشنبه 19 اسفند 1388 ساعت 15:30 http://waterlily.mihanblog.com

سلام...
روزهای آخر اسفند 88...
خیلی زود گذشت...
چه بد چه خوب...
تقریبآ آخر هر سال می گیم چه زود گذشت...
اما...
اما... هیچ چیزی نمی گذره.... در واقع زمان یک مفهوم قراردایست... برای توجیه تغییرات اطرافمون.... زمانی وجود نداره.... همه چیز ثابته...
زمان مثل ادامسه...
یعنی چی؟ یعنی اینکه می تونه کش بیاد... یا اینکه خیلی فشرده بشه....
هر چیزی که بخوای همین الان یه جایی منتظرته.... بدونه اینکه به گذر زمان نیاز داشته باشه... همه چیز حاضره...
***
اینارو گفتم تا اینو بگم هزاران هزار بهار اومدو رفت ولی آدمها یاد نگرفتند که اولین روز بهار اولین روز خلقته....
آدمها یاد نگرفتنداولین روز بهار اولین روز آفرینشه...
آدمها یاد نگرفتند که اولین روز بهار هیچ تفاوتی با اولین روز خلقت نداره... اونوقت ما با افکار مبهم خودمون پی به واقعیت نمی بریم... واقعیتی در بهار و اولین روزهای آفرینش هست و ما از دیدن اون ها درمانده هستیم....
چیزی که پیداست اینه که راه زندگی ما ته نداره.... و آخر این جاده جایی نیست جز همون بی نهایت...
دنیای ما چه کوچک باشه و چه بزرگ ساخته و پرداخته ی ذهن ماست.... و ما در این شلوغی ها دنیا رو به اندازه ی کوچکی ذهنمان کوچک کردیم... 
***
دوباره سلام...
متن بالارو وقتی متن جدیدتون رو خوندم نوشتم... این هم حرفای دله منه که البته به گرد حرفای شما هم نمی رسه!!!
راستی رایمون متاسفانه با یه مشکل کدنویسی روبرو شده که نمی دونم چه جوری حلش کنم...
اگه مرورگرتون یا همون browseretoon اوپرا باشه وبلاگ رایمون خیلی خوب باز می شه...
می بینموتن...
نیلوفری باشید...

مسافر کوچولو چهارشنبه 19 اسفند 1388 ساعت 19:06 http://www.farariazkhod.blogfa.com

سلام....[گل]

[قلب] از دوست به یادگار دردی دارم [قلب]

[قلب] که ان درد با صد هزار درمان ندهم [قلب]

دوست عزیز به روزم قدم رنجه بفرمایی تشریف بیارید

سپاس از مهربانی شما [گل]

مرجان چهارشنبه 19 اسفند 1388 ساعت 20:10

سلام
آمین...
بهترین دعا همینه
ایشالا هر مشکلی داری حل شه زودی فاطمه جونم
خدا بزرگه و خیییلی مهربون برات دعا میکنم عسیسم


در ضمن آپم... خوشحال میشم بیای

مجتبا چهارشنبه 19 اسفند 1388 ساعت 22:19 http://waterlily.mihanblog.com

سلام...
راستش وقتی دوباره اومدم اینجا به این عکس جاده بیشتر دقت کردم...
عکسو خودتون گرفتین؟
آفرین... بدون تعارف عکس زیباییه!
احتمال زیاد باید شمال باشه... کجای شماله؟
اطراف محل سکونت ما هم پر از این جور منظره هاست... واقعا زیباست....
ممنونم به خاطر سلیقه ی خوبتون... :)

محمد حسین پنج‌شنبه 20 اسفند 1388 ساعت 16:35 http://mha7274.blogfa.com

سلام من آپم

رضا رمضان زاده پنج‌شنبه 20 اسفند 1388 ساعت 18:02 http://tafakore1.blogfa.com

سلام فاطمه خانوم.

به اون سوال در.. پاسخ دادم.

من هم می دانم هنوز راه برای رفتن زیاد دارم...

بروز شده با مطالب و عکس هایی تکان دهنده...

آرزو جمعه 21 اسفند 1388 ساعت 12:36 http://www.honney68.blogfa.com

منم میخوام تو دعا های پاکت سهمی داشته باشم....خدایا کودکان سرطانی رو شفا بده

آمین...
ممنون...

علی۱ جمعه 21 اسفند 1388 ساعت 17:28

این پست داشت از اومدن حرف می زد ولی شما که نمیای یه سر با من بزنید....

زهرا جمعه 21 اسفند 1388 ساعت 18:56

کاش منم میتونستم حس تو رو داشته باشم و فکر کنم شاید خدا منو میفهمه اما قلب که خسته شد وقتی پیر شد باور کردن و ایمان داشتن واسش سخت میشه

بیشترین آزار اینکه بدونی این حسای قشنگو یه وقتی داشتی اما حالا دیگه مال تو نیست و تو ندونی چرا؟؟؟

ندونی چرا دیگه مال تو نیست؟


سلام...
من که فکر می کنم تو هنوزم صاحب تموم این حسای قشنگ هستی...فقط شاید کمی نادیدشون گرفته باشی...مثه من...مثه بقیه...فقط کافیه دوباره سراغی ازشون بگیری...
منم گاهی حس می کنم این حسا باهام نیستن...اون وقته که میرم سراغشون...
اگه حسی سراغت نیومد تو برو ...
ممنونم که میای...
سبز باشی...

بانوی اردیبهشت شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 00:03

سلام فاطمه
چقدر وبلاگت نورانی و شاد شده!(:

حسین شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 00:48 http://navayevasl.blogfa.com

سلام ..........
دوست عزیز آپممممممممم و چشم به راه حضورت تا با نظراتت بهم کمک کنی
منتظرماااااااااااااااااااا
موفق باشی...علی مدد

مسافر کوچولو شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 11:23 http://www.farariazkhod.blogfa.com

سلام....[گل]


[قلب]سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم [قلب]

[قلب]دگری نمی شناسم تو ببر که اشنایی [قلب]


به روزم خوشحال میشه با حضورت من رو خوشحال کنی[گل]

سلاله شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 20:32 http://progeny-sky.blogfa.com

آیکون لبخند و ...
از آیکون های پایین نمی تونم استفاده کنم ...
آیکون شرمالو شدن
...
خوبی؟
نیستی خانم

سها یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 11:33

اسمون به ماه میگه: عشق یعنی چی؟
ماه میگه: یعنی بودن در اغوش تو
ماه میگه حالا تو بگو عشق یعنی چه؟
اسمون میگه: انتظار دیدن تو

محیا کوچلو چطوره؟

سلام...
نمی دونم چی بگم...
فقط خدا خودش کمکش کنه...
دیگه اصلا طاقت دیدنش رو ندارم...آخه اون کوچولو بین اون همه سرم و اکسیژن...اون الان باید رشد کنه...نه این که..
...
...
نمی دونم...

نقاب یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 22:35 http://ps-neghab.blogsky.com/

الهی آمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن...... مثل همیشه زیبا می نویسید

سها دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 13:22

سلام
من دیروز همون موقعه خونه شما بودم اون وقت این قلب شکسته چیه برای من گذاشتی؟؟؟؟ اگه بدونی خودم با چه روحیه ای اومده بودم پیشت در حد المپیک داغون بودم. کتاب رو بهونه کرم تو رو ببینم. با عسل زدیم بیرون سر از خونه شما در اوردیم.
نظرهای نویسنده های گمنام رو ببین. دوست دارم هرچی استنباط می کنی بگی.

ای بابا...
چی بگم...هیچی نگم بهتره...
باشه چشم..می خونم...بعد میام پیشت...
ممنون که دیروز اومدی...خیلی ممنون...

مسافر کوچولو دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 22:40 http://www.farariazkhod.blogfa.com

سلام ....[گل]

[گل] چــــرا پــنهان کنـــم ؟ عشـــق است و , پیـــداست [گل]

[گل] درین اشـــفته انـــدوه نـــگاهــــم [گل]

[گل] تو را می خـــواهـــم ای چـــشم فـــسون بـــار ! [گل]

[گل] که می ســـوزی نهــــان از دیـــرگـــاهــــم [گل]



دوست خوبم به دخمه ی ناچیزم قدم بزار تا اخـــــــــرین اپ من رو هم ببینی[لبخند]

منتظر بوی صفای شما هستم

دوستدار شما مسافر کوچولو....[قلب] [لبخند]

علی۱ سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 12:16

می تونم یه انتقاد کنم؟؟می تونم
؟؟؟
نه نمیکنم

بله...حتما...چرا که نه...

مرجان چهارشنبه 26 اسفند 1388 ساعت 22:42 http://coral-life.blogsky.com

عید شوقی ست که پدرم را به مزرعه میخواند....عید تن پوش کهنه ی باباست که مادر آن را به قد من کوک میزند و من آنقدر بزرگ میشوم که در پیراهن میگنجم.
عید تقاضای سبز شدن است...
یا مقلب القلوب...
پیشاپیش عیدت مبارک عزیزم

مریم پنج‌شنبه 27 اسفند 1388 ساعت 12:13 http://www.dararezuymoj.blogfa.com

سلام بر شما.پیشاپیش نوروزتان مبارک.در ضمن این بهار با بقیه فرق داره چون دمای هوائی که ما در خرداد تجربه اش میکردیم را در اواخر اسفند تجربه میکنیم.به نظر جای تاسف داره.و یه هشدار برای همه ی ماهاست.
رفتیم میوه عید بخریم دیدم هندوانه هم آوردند...

مجتبا جمعه 28 اسفند 1388 ساعت 05:24 http://www.waterlily.mihanblog.com

سلام...
نمیدونم خانوم مریم اهل کدوم شهر ایران هستن ولی دمای هوایی رو که ما قبلاً در دی ماه که سردترین ماه سال منطقه ی ماست رو الان داریم حس می کنیم که 2 روز مونده به عید... کلاً امسال از لحاظ آب و هوا سال عجیب غریبی بوده...
بخاری هامونم هنوز روشنه.... در ارتفاعات برف هم داریم...

روی سفره ی هفت سینمون هم سرشار از عشق به طبیعتیه که ایرانیای باستان بهمون یاد دادن.
راستی که نوروز و جشنش بی نظیره.... اما ما ایرانیا استعداد خوبی داریم در این که فرهنگمون رو راحت فراموش کنیم.... البته نه همه...
***
صدا و سیما هم هرچه قد در مورد جشن چهارشنه سوری تبلیغ کرد بی تاثیر بود و همه دستشون پر از آلات انفجاری بود...
به جای اینکه به جوونا بگن این کارو نکنین کاش خود دولت می ومد یه جشن با شکوه توی هر شهر برگزار می کرد تا دیگه کسی تنهایی واسه خودش ترقه نترکونه...
این همه خرج های الکی می شه چی می شه یه کم رو شادیه مردم سرمایه گذاری کنیم؟
حرف زیاده... می ترسم سیاسی شه بهمون بگن منافق...
نیلوفری باشین...

مجتبا جمعه 28 اسفند 1388 ساعت 13:04

یاران ره عشق منزل ندارد این بحر مواج ساحل ندارد
چون ما نباشیم مجنون که لیلی غیر از دل ما محمل ندارد

این شعر زیبا رو سراج خونده... سنتی هم گوش می دین؟ مخصوصاً سراج....

من به موسیقی خیلی علاقه دارم... یه 3تار دارم که گاهی وقتا که حسش باشه می زنم... اما بیشتر به موسیقی های الکترونیک علاقه دارم... ولی هر آهنگی رو که قشنگ باشه دوس دارم فرقی نمی کنه کی ساخته یا از چه سبکیه...
احساس می کنم هنوز سرحال نیستید...
اولین روز عید همیشه حس عجیبی دارم... اولین روز سال تحویلو می گم... دقیقاً همون لحظه که همه چیز تغییر می کنه...
ایشالله تو اون لحظه ی سال تحویل حس شما هم متحول بشه و لبخند بر لباتون جاری...
همه ی نیلوفرهای حک شده بر کتیبه های ایران باستان تقدیم به شما....
(خواستم خیلی تنوع بدم به جمله ی آخرم)

آذرباد جمعه 28 اسفند 1388 ساعت 13:29 http://485.blogfa.com

سلام

فرا رسیدن نوروز٬ کهن یادگار نیاکان پاک ٬ جاری شدن ترنم طراوت در روح و جان طبیعت و نو شدن روز و روزگار را به شما و خانواده محترمتان تبریک عرض مینمایم.

نغمه های وجودتان هماره بهاری باد و سردی و سیاهی از آستان ذهن و ضمیرتان شرمسار در گریز باد.

سال نو مبارک گلم

آذرباد

سها جمعه 13 فروردین 1389 ساعت 10:54

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
نفسم بند اومد.
فاطمه ممنون از بابت اهنگ من اینو می شنوم از اینی هم که هستم خل تر میشم.
این بیخ گلوم گیر کرده بود.
عزیزی . عزیزترین

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام....

نفسو داشتی...
شما هم عزیزی...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.