هوالغریب...
میان خاطره گردی های امروز رفتم تا نوجوانی هایم...تا آن وقت ها که همدمم ضبط کوچکی بود در اتاقم و یه عالمه نوار کاست و آهنگ... همان نوار کاست ها که چن تایش را به یادگار آن ایام نگه داشته ام...همان ها که می گویند باید یک دهه شصتی باشی تا رابطه اش را با خودکار بیک متوجه شوی!!!
امروز میان تمام ِ خاطره گردی ها و تمام روزهایی بودم که هیچ کدام شاید عکس نشده باشند اما در دل ِ من خوب ثبت شده اند...
امروز و یک عکس که خودم در آن نبودم مرا برد تا یک آهنگ و خیلی شب ها که گذشته اند و من مدت ها بود سپرده بودمشان به آن ته های دلم...
و بعد شد فکر کردن..فکر کردن که نامش چه بود...آن قدر فکر کردم که بالاخره یادم آمد..یادم آمد اسم آلبومی که نوجوانی هایم عجیب محبوب ِ من بود...
و بعد کلی گشتن در نت و رسیدن به آهنگ...
و بعد گوش دادنش بعد از این همه سال...
این که چرا اینقدر از کودکی ها موسیقی و نوشتن تنها و تنها همدمم بود بماند...بماند برای من و خدا و او...
تنها می دانم که هنوز همان فاطمه ام...هنوز مانده ام در همان حال و هوا...
هنوز همان فاطمه ام که بی نهایت عاشق دریاست... و این عشق آخر برایم هدیه آورد...مروارید آورد...
تمامش بماند...
اصلا بگذار تمامش بماند...
تماش بگذار بماند برای من و خدا و دریا و مروارید ِ دریای من...
تنها به آنچه که از سنگ صبور پخش می شود گوش کن ... با دلت گوش کن و بدان که دخترک سال ها با این آهنگ سر کرد و بعد از این همه سال تازه می فهمد چرا سال های نوجوانی اش آن گونه گذشت...
بالاخره یک روز پیدا شدی مرواریدم!!!
+بزرگ شدن تاوان دارد...سخت هم تاوان دارد...و من چندین برابر ِ عمرم تاوان ِ بزرگ شدن هایم را به این دنیا پس دادم!!! هنوز هم پس می دهم!!! سخت تر از تمام عمرم!!!
+ گریه نکن صدف ِ زیبای دریا
مروارید ِ تو ی روزی میشه پیدا
موجای دریا اونو برات میارن
مروارید و توی دامنت میزارن
هوالغریب....
لیله الرغائب...
و این راز ِ این شب ِ آسمانیست... از واژه ی رغبت می آید... رغبت و میل در شبی که می گویند به اوج خودش می رسد... شب ِ رغبت به سوی ِ پرودگار ِ هستی...
و این گونه که فکر می کنی می بینی بیراه نیست که امشب شب ِ آرزوهاست... آرزو و رغبت به سوی ِ یگانه معبود ِ ازلی... و چقدر او ما را به سوی خودش به زیباترین شکل ها می خواند و ما هنوز غافلیم...
دعا کن...
امشب روشن است و سند خورده به نام خداوند...
امشب بی کران است رحمت ِ خداوند... به عشق اش به دریا بزن و رها شود در وجودش...
رغبت هایمان به خداوند و یگانه مولای ِ عصر ِ حاضرمان فزونی باد...
از این شب ها معجزه دور نیست...
دعا کن تا اجابت شود...
اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج
هوالغریب...
گاهی یک فیلم تو را می برد به عمق ِ خیلی حرف های مگو...
گاهی آنقدر دلت به درد می آید که می گویی خدا چرا زمینت انقدر بی مرد است...
نیست... از آن مردها نیست که با تمام غرور ِ مردانه اش، مثل آن مردهای افسانه ای در «پهلوانان نمی میرند» که می گفت: من هر جا برم باز کفتر ِ جَلد ِ خودتم...
نیست...
از آن مردها که همیشه در فیلم ها مَردند... از همان مردها که مسعود کیمیایی خوب بلد است مرد بودنشان را در فیلم ها نشان بدهد...
اما ای مردی که می گویی مَردی!!!! در فیلم ها مرد بمان، دنیای ِ واقعی پیشکش ات!!!!
تو بمان و مردانگی های ِ نداشته ات!!!
+ فرهاد ِ قصه ها سال هاست که مرده است...
+ نه شکست عشقی خورده ام و نه هیچ کدام از این ها...اصلا کسی نبوده که بخواهد شکستی باشد... تنها دلم عجیب به درد آمده است از دنیایی که پر است از مردهای ِ مرد نما...
هوالغریب...
صدای باد و غرش ِ آسمان ِ غبار گرفته ی این روزها و بادی که انگار عجیب به سرش زده...
ولی خــــوب می دانم که سخت ترین غرش هایش هم بهاریست... همان هوای ِ بهاری که هیچ اعتمادی به آن نیست...رگبارهایش گاهی رگبار ِ محض است و ثانیه ای بعد آفتاب...
و گاهی چند قطره باران به سرو رویت می نشیند و بوی نم هوا را می گیرد...
و بعد هم نگاهی به آسمان و حرف هایی مگو!!!
و دو پایی که می رود...مدت هاست می رود و می رود...به کجا می رود؟!!
+ این شده حاصل ِ تمام رفت و آمد های دخترکی که این روزها تیچر خطاب شدن هایش دارد او را به این باور می رساند که او انگار واقعا تیچر شده است...
+ و این همان تصویر ِ من است از آینده ها... تصور ِ فاطمه با موهای ِ سفید!!!
هوالغریب...
حذیفه گوید دیدم رسول خداپرده کعبه را گرفته و به شدت گریه می کند.عرض کردم یارسول الله !چه چیزی شما را به گریه دراورده .عرض کرد،ای حذیفه دنیا از بین رفته یا مثل تو اینکه تو در دنیا نبودی.عرض کردم یا رسول الله پدر ومادرم به فدایت آیا علائمی است که دال بر وقوع چنین وضعی در دنیا باشد؟ فرمودند :اری ای حذیفه !مطالبی را که می گویم به قلبت بسپار و با چشمت ببین وبا انگشتت بشمار :(انگاه جضرت علائم آخرالزمان را بیان می کند)
اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج
+ به این جمعه خوش بین تر از سابقم
تـو داری میای، من دلــم روشــــــنه