.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-2

هوالغریب....




لیله الرغائب...


و این راز ِ این شب ِ آسمانیست... از واژه ی رغبت می آید... رغبت و میل در شبی که می گویند به اوج خودش می رسد... شب ِ رغبت به سوی ِ پرودگار ِ هستی...


و این گونه که فکر می کنی می بینی بیراه نیست که امشب شب ِ آرزوهاست... آرزو و رغبت به سوی ِ یگانه معبود ِ ازلی... و چقدر او ما را به سوی خودش به زیباترین شکل ها می خواند و ما هنوز غافلیم...


دعا کن...

امشب روشن است و سند خورده به نام خداوند...


امشب بی کران است رحمت ِ خداوند... به عشق اش به دریا بزن و رها شود در وجودش...


رغبت هایمان به خداوند و یگانه مولای ِ عصر ِ حاضرمان فزونی باد...


از این شب ها معجزه دور نیست...


                                                         دعا کن تا اجابت شود...  





سلام مهدی جانم

دعا کردم امشب... با تمام ِ وجود ِ ناقابلم دعا کردم...دعا کردم برای آرزوها...برای آمدنتان... برای آمدنتان ...

مات ِ این لحظه ها و ثانیه ها شده ام و مانده ام در راز ِ این سه ماه ِ آسمانی که هر سال که از راه که می رسند من را سراسر اعحاز می کنند و من هر سال معجزه باران می شوم...

سال قبل و ماه ِ رمضانی که متفاوت ترین رمضان ِ عمرم بود...و هنوز هم در اعجاز این سه ماه مانده ام...

مانده ام که اولش با شب ِ آرزوها شروع می شود...با شب ِ رغبت به سوی خداوند...دعا کنی راغب ِ خدا شوی و بعد می توانی سه روز به اعتکاف و گوشه نشینی با معبود بروی و دل بکنی از زمین و زمان ...

و بعد شعبان با تمام شکوهش برسد و آمدن ِ شما به این دنیا... و بعد برسد به اوج ِ این رغبت...

رمضان برسد و بشود اوج رغبتی که شاید گوشه ای در این دنیای ِ خاکی کسی با تمام وجودش آن را خواسته باشد...

نمی دانم ولی شاید راز ِ این سه ماه ِ آسمانی همین باشد مهدی جانم...

آماده شدن برای ِ اوج ِ عشق بازی ها با معبود در دل ِ سحر های رمضان و ماه ِ رمضان قبل که من عجیب غرق شدم در دل ِ سحر های رمضان ... که خیلی شب هایش تا سحر بیدار ماندن بود و زل زدن به خانه ی عشقی که تمنایی پنهان شد در گوشه کنار های دلم...

شد تمنای ِ شش گوشه ی ارباب در دل ِ شب های قدر ِ رمضان...کربلایی که کربلایی شدن داشت... شد یک خواهش ِ پنهانی با خدا در دل ِ شب های رمضان...شد تمام معجزه ی فاطمه شدن های من...
و کسی جز خدا و شما چه می داند که این سطرهایم یعنی چه!!!

و امسال که خودم هر روز در دلشوره ی شیرین ِ کربلایی شدن ِ دوباره ام هستم مانده ام در اعجاز تمام ِ این اتفاقات...

تمام این اتفاقاتی که خودتان یگانه شاهدش بودید و هستید مهدی جانم...

آرزوهایم را در حریری پیچیدم و فرستادم تا آسمان ِ خدا...

به این امید که چشمان ِ حقیرم به طلوع ِ کربلای ِ ارباب بنشیند و من مات ِ تمام خدایی کردن های خدا بمانم...

مات ِ تمام این اتفاقات که باید تمام ِ گوشه کنارهای  فاطمه را بدانی تا بدانی اعجاز این سطرها چیست...

باد می آید و من اول از همه دعا برای فرجتان را میان باد که همیشه برایم ارمغان ِ ناب ترین حس ها بوده و هست پیچیدم و فرستادم تا خوده خدا...

دعا برای فرج

دعا می کنم
دلم روشن است...





     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  



+ امشب که میان ِ یک غروب ِ محشر چشمم به هلال ِ ماه ِ نو ِ رجب افتاد در دلم لرزیدم...در دستم دعایی بود که فردا بدرقه ی راهش خواهد شد... دعایی که امشب میان ِ هلال ِ ماه نو و شب ِ آرزوها و باد روانه ی آسمان ِ خدا کردم...
به امید اجابت تک تک ِ آرزوهای نابتان...
 
و باز طبق ِ قرار همیشه ام:

در حق ِ هم دعا کنیم


+ گاهی یک آدم ِ از خدا بی خبر تصمیم می گیرد که چهره ی یک نفر را خراب کند ولی اگز او را خوب شناخته باشی می دانی که آنکه خوب است، خوب است...
می آید و هر چه که زشتی بلد است بیرون می ریزد و می رود...می دانم به بهانه ی جواب ِ نظرهایت اینجا را خواهی خواند!!!

بدان که حتی ذره ای به هدفت نرسیدی و تنها روسیاهی اش ماند برای تو و وجدان ِ نداشته ات!!!

تمام ِ نسبت هایی که به من و بقیه ارزانی کردی هم سپرده شد به دست خدا...

نظرات 9 + ارسال نظر
نازی جمعه 12 اردیبهشت 1393 ساعت 11:43

اللهم عجل لولیک الفرج

عاغا من دلم میخواد 13 رجب برم اعتکاف ولی نمیشه

فاطمه
به خاطر همه محبتات ممنونم
امیدوارم بتونم جبران کنم

آمین

منم خیلی دلم می خواد برم ولی فک نمی کنم بشه...چون کلاس دارم...ولی نهایت سعی ام رو می کنم که برم...
چون بهش واقعا نیاز دارم

خواهش می کنم همزاد خانوم...
اون روزم پشت تلفن بهت گفتم که نگران نباش...مهم باور ِ بچه ها بود که هیچ کس باور نکرد که تو باشی
و اون آدم به هدف خودش نرسید...

مژگان جمعه 12 اردیبهشت 1393 ساعت 17:07 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

اللهم عجل لولیک الفرج
من دعا میکنم چون دلم روشنه.
هلال نو ماه رجب خیلی خوشگل بود و دوتایی محو زیباییش بودیم!
ممنونم بخاطر دعاهات که شاید منم اندکی توش سهیم بودم!!

آمین...

اوهوم...خیلی قشنگ بود...منم دیدمش...

ایشالله همیشه باهم لذت ِ این چیزا رو ببرید مژگان جان

قطعا سهیم هستی

مژگان جمعه 12 اردیبهشت 1393 ساعت 17:14 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

تقدیم به تو و همه معلمای خوب امروز و دیروزمان


معلم خوبم روزنه های روشنی که توی ذهنم باز کردی
هنوز دنبال نور میگردد…روزت مبارک
روز تو هم مبارک فاطمه جونم , یه عالمه بوسس

یادش بخیر دوران مدرسه روز معلم همیشه میخواستیم از مهربونی معلم سو,استفاده کنیم و امتحان نگیرن ازمون

شرمندم کردی مژگان جون

ممنونم...من هنوز با ی معلم واقعی شدن فاصله دارم ولی این شغلیه که واقعا دوسش دارم...

اوهوم...امسال واسه اولین بار از بچه ها کادو روز معلم گرفتم
خیلی چسبید
کلا امسال دوبار بخاطر روز معلم هدیه گرفتم...اولیش عجیب چسبید بهم

بازم ممنونم از لطفت بانو

نگین جمعه 12 اردیبهشت 1393 ساعت 18:19

خانم معلم روزت مبارککککک


بابت این از خدا بی خبر هم مطمئنم چوب کارش رو خواهد خورد.. شک نکن..

اصا من از خجالت آب شدم رفت

امسال حسابی شرمندم کردین
ممنونم نگین جان

اوهوم...منم مطمئنم...

شکر که به هدفش نرسید

فریناز شنبه 13 اردیبهشت 1393 ساعت 23:11 http://delhayebarany.blogsky.com

رووووووووووووووووووووووزت مبارک باشه معلم تیچر تربچه ی ترگل ورگلمونننننن

بقیه م داره ها ولی بت نمی گم

ای جاااااااااااااااااااااااااااااااااانم فرینازم

ممنونم بخاطر همه چیز
خودت می دونی چی رو می گما

بقیش چی می تونه باشه یعنی؟

منم که اصا نمی دونم

الــــــی ... یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 ساعت 18:48 http://goodlady.blogsky.com/

دعا...

باز هم دعا...

هر روز روز آرزوهاست....

هر روز روز ِ دعاست...

چقدر قشنگ گفتی الی جان

ممنون واسه حضور خوبت

فریناز دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 18:29 http://delhayebarany.blogsky.com

چقدر این پست رو دوست دارم

می دونی چرا؟

چون یه جور خیلی خاص خوندمش
تو یه موقعیت خیلی خاص و استثنایی

همون موقعیتی که دوست داشتم و دارم کل اینجا رو اونطور بخونم

ای جااااانم

اوهوم...فکرشم نمی کردم ی روز تو ی همچین موقعیتی منو بخونی...منم تموم اون لحظه ها رو ثبت کردم

ایشالله ی روز می خونی همشو دوباره...گذشته هاشو و آینده هاشو هم در لحظه

ممنون برای همه چیزایی که می دونی و نمی دونی

نازنین دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 22:53

اونشب خیلی دعا کردم
ینی اونشب هیچ کاری نکردم غیر از دعا

دعا یعنی امید
و چقدر قشنگِ امید به ظهور
به روزهای بهترِی که بالاخره میان ...
قبول باشه همزاد خانوم

+ راستی روزت مبارک خانومِ معلمِ جوان

منم اون شب دعا کردم...
انشالله که دعای هممون مستجاب شه به بهترین شکل خودش...

قبول حق

از تو هم قبول باشه همزاد خانوم

+ ممنونم عزیزم...شرمندم کردی همزاد خانوم گلم

باقر رمزی باصر دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 23:15 http://uhvtuhvt.blogfa.com/‎

با سلام و درود بر شما دوست گرامی
وظیفه دانستم بخاطر اینکه به وب من سر زدید مراتب تشکر خودم را ابراز نمایم
ممنونم
شعری دارم در وصف آقا امام زمان (عج) که در (وبلاگ اشعار کامل شاعران ) منعکس است و دوست داشتم برایتان ارسال نمایم


چه کنم ؟
بی تو ای سرو سهی در دل بستان چه کنم؟
با دل غمزده‏ ى نرگس و ریحان چه کنم؟
با ریا کارى این قوم مسلمان چه کنم؟
شکوه‏ ها دارم و با آیه‏ ى قرآن چه کنم؟

اى مسیحا نفس این دل به تو ایمان دارد
در کنار تو چنین دورى و هجران دارد
نرگس از چشم خمار اشک فراوان دارد
اشک هر دیده نگر ره به نیستان دارد

عمرم آخر شده اى خسرو خوبان نظرى
در ره کوى تو لب تشنه‏ ى حیوان نظرى
جان به لب آمده از دامن عصیان نظرى
بر من دلشده از گوشه‏ ى چشمان نظرى

یک نظر غافل از آن صورت رخشان نشوم
راهى سلسله‏ ى عربده جویان نشوم
از سر لطف تو من راهى دونان نشوم
بى مى و مقصد و مقصود تو انسان نشوم

بین ما و خم ابروى تو مژگان راه است
حلقه‏ ى زلف تو با حلقه‏ ى عرفان راه است
ساق سیمین تو با ساغر مستان راه است
یوسفى رفته ز کاشانه و کنعان راه است

کس در این بادیه جز ناله و افغان نشنید
جز دعاى سحرى در دل باران نشنید
نام باصر ز لب گشنه‏ ى اخوان نشنید
کوس ما را نفسى جز دل جانان نشنید


سروده : الاحقر باقر رمزی باصر

سلام

بله...بنده هم این شعر رو در وبم گذاشتم...
انگار فراموش کردین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.