.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

گل سنگ....

هوالغریب...



یادمه اون قدیم ترها...اون وقتا که دلم پره آرزوهای جوونی بود... دقیق بگم شونزده سالم بود... همون وقتا که به قول یکی از بچه های دبیرستان که چن شب پیشا تو گروهی که تو وایبر داریم بهم گفت یادته به سوراخ دیوار هم می خندیدی؟ منم یکی از شکلک های خنده ی وایبر رو براش فرستادم گفتم هنوزم نیشم تا بنا گوشم بازه... و بعد بدون اینکه هیچ کی بفهمه چشمام پر از اشک بشه!!!!


یادمه اون وقتام مث حالا سرم با کلی کتاب زبان گرم بود!! الان دیگه شده سر و کله زدن با بچه های ترجمه و تافل و فرانسه ای که میون تموم کارام و ترجمه هام دارم با جدیت تموم دنبالش می کنم تا بهش مسلط شم... یادمه ی معلم داشتیم...معلم جغرافیمون بود!!! منم رشته ی دبیرستانم انسانی بود!!! آخ که من هنوزم دیوونه ی ادبیاتم... هفده نفر بودیم توی کلاسمون... به ترک روی دیوار هم می خندیدیم... منم که رئیس خلا... چقد معلم هامون خوب بودن بامون... همین معلم جغرافیمون هر وقت درسش تموم میشد برامون آواز میخوند... صداش انصافا خوب بود... برامون هرچی هایده و حمیرا بود میخوند... منم که از هر چی خواننده ی زن متنفر!!!


و هیچ وقت هم نتونستم و نمی تونم صدای خواننده های زن ایرانی رو از هم تشخیص بدم... یاد فریناز افتادم که این حس رو داره... ولی خب بچم این حس رو نسبت به همه داره:دی


ی شعر بود که معلممون میگفت از هایده اس...اسمش گل سنگم بود... شعرش رو که میخوند خیلی دوس داشتم و از همون وقتا هر وفت زیادی میزد به سرم میشد زمزمه ی روی لبم... امروز که دیدم دارم این شعر رو میخونم خیلی ناخوداگاه، یاد اون روزا افتادم... ی دفه همه چی ، همه ی اون روزا مث ی فیلم از جلوی چشمام رد شد... حتی چهره ی معلم جغرافیمون!!!


انقدر باهامون راحت بود که هر وقت حالش بد بود بهمون میگفت مام بهش مفنامیک اسید میدادیم...خدا منو ببخشه بابت تموم مفنامیک اسید هایی که خالی میکردم و فقط کپسول خالیش رو بهش میدادم میخورد و اونم ساعت بعدش میگفت دستت درد نکنه خوب شدم!!! از همون وقتام خل و چل بودم.... شاید ی روز برم و پیداش کنم و بهش بگم منو ببخش که بهت هیچ قرصی ندادم...سعی کردم با تلقین خوب شی...


جدا که یادش بخیر... چه کارا که نکردیم... حالا تموم اون دخترا بزرگ شدن... یکی داره تو اورژانس اجتماعی کار می کنه و هر روز از مورد هایی که داره میگه و من چهار ستون بدنم میلرزه از حرفاش...یکی سرش حسابی گرم بچه اش شده...یکی داره دکتراشو میگیره... یکی صب تا شب بیکار نشسته تو وایبر و هی میگه شوهرم میگه این گوشیت هووی منه و منم بهش میگم من اگه شوهرت بودم ظلاقت میدادم... دو زار زَنییَت گیری نشون بده واسه اون شوهر بدبختت و باز همشون غش کنن از چرت و پرتای من که تمومی نداره...



اصا یادم نیس چی میخواستم بگم حتی!!!!

فک کنم اولین باره که دارم تو سنگ صبورم این مدلی حرف می زنم... انگار همتون نشستین منم رفتم بالای منبر:دی


شمایی که اون وسط مجلس نشستی دل بده به حرفام:دی


داشتم عرض می کردم:دی


ی آهنگ هایده شد بهونه ی تموم این حرفای من... هنوزم نمی تونم صدای خواننده ی زن ایرانی رو تحمل کنم ... و حتی هیچ گونه تصوری از صدای هایده ندارم....فقط میدونم یه آهنگ داره اسمش گل سنگم ِ...این آهنگ منو میبره تا همون وقتا که وقتی حالم ُ نمی تونستم هیچ کاری کنم با خودم میخوندمش...


می زدم زیر آواز و میخوندم... ی بار واسه بچه های دبیرستان خوندم... اردوی مشهد بودیم ... هنوز عکساشو دارم... بعد من همین آهنگ ُ خوندم براشون ... یادمه دوتاشون گریه شون گرفت:دی


حتی هنوز که هنوز ِ تو گروه وایبر میگن باید بخونی برامون و من میگم همون ی بارم نباید میخوندم براتون:دی


اما امروز زدم زیر آواز... کسی نبود... خودم واسه خودم میخوندم... جز خودم و خدا و ماهیای اتاقم هیچ کی نبود ...



گل سنگم گل سنگم

چـــــــی بگم از دل تنگم


مث آفتاب اگه بر من

نتابی سردم ُ بی رنگم


همه آهم همه دَردم

مث طوفان پر گردَم



+ این آهنگ رو اصلا با صدای هایده نشنیدم و دوسم ندارم بشنوم...فقط ی آهنگ داشتم تو لپ تاپم که همین آهنگو خونده... گوشش کنین...



+ این عکس مرا برد تا دخترانگی هایی که خوابانده ام...


نظرات 4 + ارسال نظر
نگین سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 00:17

عجب پست جالبی نوشتی فاطمه..
این آهنگ گل سنگم منو میبره به جاده های شمال..
به ممسافرت با پیکان جوانان نخودی سال 77 و 78
مسافرتای مشهد..

لب دریا و پخش ماشین و صدای هایده و سیاوش شمس که اون موقع گل کرده بود صداش و داریوش و ابی و ...

منو یاد خاطرات بچگیم انداختی دختر..
خدا خیرت بده

پیکان جوانان رو خیلی خوووووووووب اومدی

پیکان اصا دنیایی بود تو نسل ماها... قشنگ یادمه بابام ی پیکان داشت...من عاشق اون ماشین بودم

این لب دریا اینارو هم هستم اساسی...بچگی های منم این مدلی بود...

خواهش میکنم...
دیگه بالاخره کاریه که از دستم بر میومد دیگه...

ما هستیم در خدمت اسلام و مسلمین

فریناز پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 22:40

اپ که شد اومدم خوندما منتها از دست این جور نوشتنت خندم گرفته بوده گویا نظر یادم رفته بذازم
خخخخ

خیلی باحال بود دوباره از اون قضیه قرصا کلی خندیدم

بعله...

فدای سرت فداتشم ...

مهم اینه که اومدی حتی آخر

فریناز پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 22:44

یادمه بچه بودم بعد بابام همش همین قدیمیا رو گوش میداد ما عزا میگرفتیم
الان ولی میبینم چقدر شعراسون مفهومش بهتر الان بوده
گل سنگمو ندارم انگارلی شنیدم دوستش دارم
کلا از زنا، گوگوش خوبه یعنی من باش ارتباط میتونم برقرار کنم
این قدیمیا مهستی و هایده اینا از یش میکشن خوندناشونو اعصاب آدم خورد میشه
واللا
ولی گوگوش،خووووبه

کلا نمی تونم با خواننده های زن ارتباط بگیرم... اصلا نمی تونم...
گوگوش رو هم گفتم بهت ی بار ...اصا دوسش ندارم... ی بار ی آهنگشو تو تاکسی شنیدم...شعرشو دوس داشتم... چون جلو نشسته بودم اسم آهنگ رو دیدم از ضبط ماشین... اسمش بهشت بود...شعرش خیلی خوب بود...وقتی داد میزد توش صداش باحال میشد... یاد اون وقتای خودم افتادم که گل سنگم رو با نهایت حس واسه بچه ها خوندم... قشنگ داد می زدما..بعد نوشتم که دو تاشون گریه شون گرفت...بعد داشتم فک میکردم اگه منم ی روز بخونم گوگوشی میشم واسه خودم

حتی این آهنگ بهشت گوگوش انقدر شعرش برام قشنگ بود همون روز حفظش شدم...
میگف :
دارم می ترسم از خوابی که شاید هر دومون دیدیدیم
از اینکه هر دومون باهم خلاف کعبه چرخیدیم...

ولی در کل خواننده زن رو باهاش حال نمی کنم اصلا...

یادمه ی بار یکی از آهنگای گوگوش رو گذاشته بودی رو وبت...بعد قشنگ یادمه هر بار میومدم وبت اول صداشو می بستم بعد می خوندم
کلا دوس نداشتمش...

رهــ گذر جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 22:02

سلااااااااام

از قدیمات بیشتر بنویس، روح آدم شاد میشه
اون معلمتون خیلی هم باید ازت ممنون باشه که خدمت بزرگی به معدش کردی

چه تفاهمی، منم صدای زن دوست ندارم، اصن میگم معنی نداره زن بخونه!
اما هایده فرق داشت، گوش نمی کنم ولی چون آهنگُ صدا رو خوب می شناسم (خودتم همین طور) می دونم که استثناییه
یه بار از یونی برمی گشتم تو ماشین این آهنگ پلی شد:
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
بی تو بودن رو برای با تو بودن دوست دارم
شروع شدن آهنگ همانا ریختن اشکای من هم همانا!
یه بارم رادیو هفت گوش می کردم، واسه اولین بار آهنگ مدارای شکوهی رو از اونجا شنیدم، یعنی دو کلمه نگفته بود که اشکام ریختتتتتتت
یه متنایی خیلی نابن!
گاهی وقتا آدم حسودیش میشه، میگه کاش من شاعرش بودم، در این حد
حالا وقتی با صدای خوب همراه میشه که دیگه هیچی

اون آهنگ هایده رو گوش کن، با این که می دونم مث خودم صدای زن دوست نداری، ولی گوش کن

یه آهنگم داره:
مثل باد سرد پاییز
غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید
که چه آفتی به من زد

این پستت نوستالژیک شد واسه من

سلام نن جون گلی...


بعله..امشبم باز از قدیم ها یکم نوشتم...

راستش وقتی نظرت رو خوندم... چن روز بعدش توی آرایشگاه بودم... بعد فک کن زنه چی گذاشته بود؟

همین آهنگو...بعد من اصا موندم...در اون لحظه یاد تو افتادم... بعد خانومه اصا پستر هایده رو هم زده بود...اونجا بود که من اصا عکسشم دیدم و اینگونه بود که من اتفاقی هم عکسش رو دیدم و هم صداش...

صداش بدم نبودا

آره...ی متنایی خعلی خعلی نابن...


خوشحالم که با خوندن این پست خنده به لب هات اومد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.