.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-27

هوالغریب...


در واپسین ثانیه ها آمده ام... در آخرین لحظه ها... در همان ناب ترین لحظه ها... همان لحظه ی آخر که شبیه ی لحظه ی خداحافظی هستند... همان قدر پر از تب و تاب...


سلام یگانه مولای ستاره پوشم...


جمعه هایم با سلام های از ته دل ِ صبح هایش شروع می شود و یک عالمه دلتنگی که نمی دانم از کجا به یک باره مهمان دلم می شود و من دلم دلتنگ ترین می شود...

از همان دلتنگی ها که مرا خم می کند ... سر را به روی زانو ها می کشاند و سری که بین زانوها آرام می گیرد...گم میشود... تا آرام بگیرد...


و حرف هایی که نمی دانم اسمشان را چه بگذارم... و ...


اصلا همه اش بماند برای من و خدا و خودتان...

همه ی درد و دل ها و تمام گله ها...


بیایید...


تمام ِ جوانی ام به فدایتان، بیایید که این دنیا بودنتان را کم دارد غریب ترینم....





      اَللّهُمَ عَجـــــّـــِــــل لِوَلیکَ الفَـــــرَج   



+ مدرسه که میرفتم فکر میکردم
دلگیری ِ غروب ِ جمعه
بخاطر ننوشتن تکالیف فرداست.

اما الان می بینم تکالیفی که امام عصر داده بود یادم رفته است...

نظرات 8 + ارسال نظر
رهــ گذر شنبه 24 آبان 1393 ساعت 22:13

سلام!

محرم هم گذشت...
دلم واسه خونت تنگ شده بود
و حالا که سیاه پوش شده...

اللهم عجل لولیک الفرج


تکالیفمون مونده
شاید ندونیم
ولی یهو میریم مدرسه واسه جواب پس دادن
میبینیم کلا فلان دفترُ جا گذاشتیم!

خدا نکنه...

سلام عروس خانوم...

خوبی خانوم؟
ی سوال: حالا من ی مدت رفتما...انقدر دوری من سخت بود که همتون گذاشتین رفتین؟
بابا من اومدم...

بهت گفته بودم بی جمبه ام؟


آمین...
خدا نکنه

فریناز جمعه 30 آبان 1393 ساعت 06:16

امان از این دلتنگی ها که امان آدمو میبرن...
چقدر عکس و پی نوشتت حرف داشت
سفر بس است بیا....
تکالیفمون
یه وقتایی نمیدونی دقیقا چیا رو باید پاس کنی، چی بگیری، چی بنویسی، تکلیفات چقدره حتی

ولی همین که بدونی تکلیف داری و وظیفه داری انجام بدی فکر میکنم خودش نصف راه باشه :-)
دیگه طاقت نیوردم با گوشی اومدم نظرمم بذارم حتی :-D

ینی من ی همچین موجودی هستماااا

بعله....

دم شمام گرم که میاین و سنگ صبور منو منور می کنین

و بازم شرمنده ی روی ماهت واسه دیر شدن نظرا و جواب دادن

بوست کردم یادت بره

مژگــان شنبه 1 آذر 1393 ساعت 15:43 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

پی نوشتت!
دارم بهش فکر میکنم ، چقدر خوب گفتی...
فرینازم خوب گفت!

امیدوارم تکالیفمون عجله ای و بد خط نشه که فقط بگیم نوشتیم...

سلام فاطمه ، دلم برات تنگ شده کجایی خانم معلم

از همون روز بود که رفتم و دیگه پیدام نشد

ان شالله این جوری نباشه...

سلام مژگان جوووون... دلم منم برات تنگ شده... کجایی؟

فریناز سه‌شنبه 11 آذر 1393 ساعت 06:25

یعنی
باورم نمی شه که

تو یه روزی که گذشته رو ننوشته باشی

روز دعوت ناگهانی رو

و اجابت رو

بنویس
منتظرم

نوشتم تمووومش رو...

اما جایی که هیچ وقت ثبت نمیشن...هیچ وقت...

بعضی وقتا بغضی چیزا ثبت شدنی نیستن!!
انگار باید بمونن...

نازنین پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 23:33

سلااااام همزاد خانوم خوبی؟
دلم تنگ شده بود واسه اینجا و نوشته هات

نیستی انگار
خیلی وقته ننوشتی
اینجا رو حیفِ غبار بگیره! : )

سلااااااام نازنین خانوم گل...خوبم شکر... تو چطوری؟

مام دلمون تنگ شده بود... چرا هیشکی نیست؟

الان یکی باید به خودم بگه

آره...خیلی وقت بود نبودم...

مژگــان شنبه 15 آذر 1393 ساعت 17:13 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/


کجایی فاطمه؟

زیر سایه ی خدا هستیم...

محمدرضا یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 10:52 http://mamreza.blogsky.com

اللهم عجل لولیک الفرج

آمین

فریناز یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 11:17 http://arameshepenhan.blogsky.com

لااقل بیا یه گرد و غبارگیری کن و برو

خجالتم نمی کشه

دیگه باید یه جور دیگه برخورد کنم انگاری

دیگه ربونم قلف شده بود...اصا وا نمیشد

دیگه شرمنده ی روی ماهتونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.