.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

یک مَرد ِ مَرد ...


هوالغریب...



محال است شیعه باشی و دلت در پی ِ غدیر ندَوَد...اصلا شیعه ی او که باشی محو ِ ابهت ستون های حرمش می شوی که اولین نگاه جـــــان می گیرد و جانی دوباره می دهد...و باید ببینی تا بدانی که جـــــان ِ دوباره ای که ستون های نجف به تو می دهد چیست...


جان ِدوباره، اجازه ی زیارت مهربان ترین ارباب است و به راستی که تنها باید از پدر  رخصت دیدار ِ پسر را بگیری...


بیدار شو


بیدار شو که...

                                    غدیر آمد ...


آمد تا شیعه همیشه شیعه بماند...


آمد تا تو با تمام ِ وجودت شیعه ی او بودن را فریاد بزنی و عمق غدیر را با تک به تک سلول های بدنت فریاد بزنی و این منتی که خداوند بر تو گذاشته است و تو را شیعه ی او آفریده است را جبران کنی...


و هزاران بار شکر بگویی که خدا بر وجودت منت گذاشته است که شیعه ی او آفریده شدی... حتی اگر دیر به این لطف ِ خدا پی برده باشی...



باید غدیری شد...


غدیر آمد...


با تمام صلابت ِ همیشه اش... با تمام ِ غربت ِ خاص خودش... اصلا غربت واژه ی عجین ِ زندگی ِ اوست... که اگر نبود هیچ گاه همدم ِ تنهایی های یک مرد چاه نمیشد...


با تمام غربت ِ خاص خودش ... با وجود ِ تمام ِ آن ها که می خواهند غدیر غریب بماند و شیعه روز به روز غریب تر شود...اما نمی دانند که غدیر تا همیشه غدیر است... این ماییم که از قافله ی غدیریان جا می مانیم...



غدیر آمد تا فاطمه به یگانه مرد ِ زندگی اش بیشتر از همیشه ببالد...





+ دل  به دل ِ روزگار دادم که مرا ببرد و مرا برد تا تجربه ی سحر های محشر و باران ِ یک شب تا صبج که بی وقفه بارید...آنقدر بارید که من رها شدم... فاطمه را دیدم که دارد می پرد... برای خودش تاب می خورد و بین چراغانی ها برای خودش تاب می خورد و خیس ِ بارانی می شود که آمد تا مثل بار ِ قبل فاطمه قرص شود در راهی که هنوز در ابتدای ِ آن است...

 باران همیشه می بارد تا دل ِ کسی قرص شود!!! این راز ِ عشق بازی ِ باران های ِ ناگهانی است.... باور کن!!!

+ هر جا که توانستی شیعه بودنت را در این دنیای ِ هزار رنگ فریاد کن...

به تموم دوستای عزیزم پیشنهاد می کنم حتما به این سایت یک سری بزنین ...  خطبه ی غدیر

امشب با وجود ِ سرماخوردگی ای که کارم را به هزار جور آمپول کشاند ولی خواب بر چشمانم حرام ترین شده و من به قدر نشسته ام تا شاید قدر بدانم و فاطمه شوم...



+ با تمام ِ وجودت، تمام قد بیاست و دست بر سینه بگذار و این شعر را بر لب زمزمه کن:

سوخته جانم، اگر افسرده ام
زنده دلم گرچه زغم مرده ام

چون لب ِ تو هست مسیحای من

هو هَوُ حق هو علی مولای ِ من


نظرات 4 + ارسال نظر
فریناز دوشنبه 21 مهر 1393 ساعت 10:26

الان واقعا نمیدونم چی باید بگم فقط خوشحالم برات
ینی خیلیییی خوشحالم که به اینجا و تا اینجا رسیدی
اشک شوقه ها
اشک شادی

بهترین و بررگترین عیدمون مباااارکت باشه

فقط خداروشکر

آدم پاداش روزای سختیشو بالاخره یه کم بعدترش میگیره
مگه نه؟

موندن مهم تره...

این که همین طور موند و روز به روز این دغدغه ها بیشتر و بیشتر بشن...

اشکای شوق

همین طور مبارک ِ وجود ِ غدیری ِ خودت خانوم

اوهوم....می گیره...به قول معروف دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره...
حساب کتابای ِ خدا همیشه دقیقه...
فقط به این شرط که اون اتصال ِ بود که گفتم که با چشم دیده نمیشه و اینا....همچین اتصال باشه واقعی...
ازین اتصال الکی ها باشه...

به قول معروف که میگن طنابت با خدا صاف باشه...

اوه اوه...
من باز فیلسوف شدم رفت

وای من موندم کی میخواد جم کنه این همه جمبه ی منو؟!!

نازی دوشنبه 21 مهر 1393 ساعت 22:17



چرا مهرناز؟

مژگان سه‌شنبه 22 مهر 1393 ساعت 16:27 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

سلام
عیدت مبارک فاطمه جونم


یه جارو این ورا نداری؟ گفتی بیام ناز و جمبتو جم کنم!
تمیزش کنم بدم به خودت ، لازم میشه یه وقت
ناز و اداتونم (بقول خودت) دوس میداریم

همیشه علی (ع) منو باد چاه و تنهایی های یه مرد میندازه ، یه مرد ِ مرد ... مردی که استوار بود و امید و مایه افتخار شیعس ولی فقط خدا و چاه و بانوی یاس خبر از دل پر دردش داره!
امیدوارم که صاحب غدیر ازمون راضی باشه و به غم و تنهایی هاش اضافه نکنیم! که امان از اون روز...
برات یه عالمه روزهای خوب میخوام!

سلام مژگان خانوم ِگل...

عید شمام مبارک باشه خانوووووووم...

خخخخخخ...
حالا من ی چیزی گفتم...خودم جمع میکنم خودمو ازین وسط
شما لطف داری خانوم خانوما

ان شالله که ازمون راضی باشن و اون دنیا سرهامون پایین نباشه از شرم...

ممنونم عزیزم...
منم روزهای ِ خیلی عالی میخوام برات و از ته دلم آرزو می کنم که خودشون ضامن ِ زندگی مشترک ِ تو باشن...
اینو برات از ته دلم میخوام مژگان جان

مژگان شنبه 26 مهر 1393 ساعت 12:40 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

چه دعای قشنگی فاطمه
ممنونم

از ته ته دلم بود و ان شالله که به اجابت برسه خانوم...

وظیفه بود خانوم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.