.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

تو را چه بنامم؟!

هوالغریب...



تو را چه بنامم؟!


خودت بگو...


به تو بگویم نسیم خنک ِ شب های تابستان خوب است؟


به تو بگویم نم نم ِ باران های پاییزی ؟!


به تو بگویم صدای ِ خنده هایم خوب است؟


به تو بگویم خُنکای سایه در زیر گُر گرفتن های خورشید در دل ِ تابستان؟


به تو بگویم نجابت ِ زمستان ِ نجیب ِ همیشگی ام خوب است؟


به تو بگویم یک خلوت عاشقانه در دل ِ یک اسفند ِ ناب که با خودش بهار آورد؟


به تو بگویم صدای ِ محشر باران؟!


به تو بگویم ماه و خودم هم ماهی ِ این برکه ی کاشی؟!


هرچند آن وقت نمی دانم چگونه کلمه شوم در برابر ماهی ِ کوچکی که ماه بلندش را نجیبانه عاشق است...


اصلا من ساکت می شوم...


به من باشد کتاب ها خواهم نوشت...


اما خودت بگو


                                        تو را چه بنامم نجیب ترین ِ دل ِ من؟!




+ وقتی همه چیز دست به دست هم دهند انرژی اش زیاد می شود و در نهایت رهایی می آورد!!! به همین سادگی!!!

آن وقت زندگی می شود حکایت سرتق بازی های همین ماهی های اتاقم!!! که گاهی بازی اشان می گیرد و می روند جلوی پمپ تصویه ی آبشان که آب را با قدرت پمپاژ می کند و خودشان را رها می کنند و تاب بازی می کنند!!!

اما زندگی وقتی بزرگت کند دیگر هیچ گاه تاب تاب عباسی بازی نمی کند!!!
نظرات 6 + ارسال نظر
مژگان سه‌شنبه 8 مهر 1393 ساعت 17:19 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

من پری کوچک غمگینی را می شناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.

شعر احمدشاملو بود و نمیدونم چرا اما من حسم از این پست ، از تو این بود!.......
پری غمگین یا ماهی غمگین!

عکستم خیلی قشنگه

این شعر رو خوندم و الان نوشتنش اینجا از زبون ِ تو خیلی به دلم نشست...

به دلم خیلی نشست این نظرت مژگان

ماهی غمگین!!!!

اوهوم...خودمم دوسش دارم این عکسو

رهــ گذر سه‌شنبه 8 مهر 1393 ساعت 22:44

به نظر من همه ی اینا رو بگو! همشون قشنگ بودن

برکه ی کاشی

ماه بلندش را نجیبانه عاشق است:)
این مدلی خیلی بیشتر به دل می شینه تا قبلی که گفتم... نه... می دونی؟! این قشنگ بود

اوهوم قشنگ بودن!! بهش بگم!!! اگه دوست داشته باشه بهش میگم...
هیچ وقت از سکوت خوشم نمیومده رهگذر...هیچ وقت...ولی حالا سرم اومده!!!

اوهوم...ماه بلند...
اوهوم...می دونم

مژگان چهارشنبه 9 مهر 1393 ساعت 10:40 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com





نازی چهارشنبه 9 مهر 1393 ساعت 13:21

کاش منم میتونستم رها شم...

میتونی...

رها شدن ِ حق هر کسه... اگر بخوای تو هم رها میشی

نگین شنبه 12 مهر 1393 ساعت 12:23

این اهنگو پریشب از یه وب دیگه دانلود کردم و اولین بار بود میشنیدمش..

واسه اولین باره که بار اول گوش دادم و حفظم شد

این آهنگِ ماه و ماهی رو میگی نگین؟

اگه این آهنگ منظورته که این آهنگ چندین ماهه از وب من پخش میشه و خیلی هم دوسش دارم و قشنگه

فریناز دوشنبه 14 مهر 1393 ساعت 14:30

حالا واقعا لایقش هست که براش کتاب بنویسی؟

پررو می شه ها

می نخورده مسته بیچاره


حالا ولی به نظرم هر چی بش بگی باید دوست داشته باشه
مگه نه؟

اصن نمی شه به مام بگی خب
حسودیمون شد

اگه نبود نمی نوشتم...
ی روز حتما ی کتاب می نویسم... حالا ببین!!!

خب طبیعیه ...معلومه که باید دوست داشته باشه.... باید ازش بپرسم ببینم دوس داره یا نه...

به شوما؟
حالا کدومشا بدون بگم آباجی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.