.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

فاطمی شدن برای آمدن آقای ستاره پوش-7

هوالغریب...


حضرت محمد (ص) :


روزگاری بر مردم بیاید که از قرآن جز نشان بجای نماند، و از اسلام جز نامی نماند، مردم خود را مسلمان می نامند در صورتی که دورتر از همه کس به اسلام هستند، مسجد های آنان ( در ظاهر) آباد است ولی (در باطن) از هدایت ( و در حقیقت) ویران، فقهای آن ها بدترین فقهای زیر آسمان هستند، فتنه از نزد آنها بیرون آید و به همان ها نیز باز می گردد...


روضه ی الکافی جلد 2 صفحه ی 138




باد ملایم این روزها و خنکای آن در میان ِ گرمای هوا عجیب می چسبد این روزها...

و سلامی درست به لطافت همین خنکا و همین نسیم به حضورتان مهدی جانم

سلامی به لطافت نسیم های ِ شبانگاهی ِ شب های تابستان

شنیدن ِ خبر حمله مجدد به سامرا و رفتن دلم تا آن روز که آنجا را دیدم برای دلم کافی بود که پَــر بزند تا آن صبحی که چند ساعتی در آن شهر گذشت...شهری که پر است از مسلمان نماها...

از آن مسلمان ها که نگاه هایشان به شیعه ها شبیه نگاه به کسانیست که انگار بزرگ ترین جرم دنیا را دارند...

روزگار غریبیست مهدی جانم

روزگاری که مهر ِ حضرت علی(ع) در دل داشتن و مهر مادرتان را به دل داشتن بزرگترین گناه می شود... درد ازین بالاتر!!!!

رفتم تا آن ضریح و آن گنبدی که ویرانه هایش بود و ضریحی که حکایتش عجیب فرق داشت با دیگر ضریح ها... خبری از ضریح نبود که دستانت را به آن بیاویزی و دلت را بند بزنی به آن... آنجا تمام ِ تصوراتت از گنبد و بارگاه و ضریح به بازی گرفته می شود و تو حیران می شوی از این همه بی احترامی...تو حیران می شوی و تنها نگاهت می رود به خاک هایی که دلت را از جا می کند...

در سامرا ضریح یعنی به دور ِ ضریح مبارک ِ امامین عسگریین دیوار های آهنی باشد و پارچه ی سبزی رویش و یک پنجره که می شد از آن قبرها را ببینی...

این تمام ِ سهم ِ یک شیعه است از سامرا...


و سرداب ِ شما... و آن پله ها و سردابی که سنگ هایش ریخته بود... و حسرت یک نماز ِ درست در آنجا به دلم ماند...تنها دو رکعت نماز خواندم در خلوت ِ بی حد آنجا...در آن صبح ِ محشری که پناه بردم به گوشه ی سرداب و به دور از تمام ِ آدم ها نماز خواندم و اندکی نشستم و بعد هم از آن دست اجبار ها...اجبار یا بهتر است نامش را اخراج بگذارم... اخراج از شهر ِ مهدی ِ فاطمه... شیعه باشی و این گونه ببینی عحیب دلت به درد می آید...

و بعد هم آن نگاه ها و اجبار به رفتن از شهری که شیعه بودن در آنجا غریب ترین و درد آور ترین واژه ی دنیاست و شما که حضورتان در آنجا عجیب هست و حس می شود... نفس که می کشی پر می شوی...

از همانجا بود که مهر ِ نوشتن برای شما به دلم افتاد... از همانجا بود که محو ِ آرامش بی حد ِ آنجا شدم...

مهرتان را در دلم مدیون ِ همین پله ها هستم مهدی جانم...


و امروز که شنیدم باز هم سامرا شده است واژه ای غریب دلم لرزید...

مهدی جانم
دعا برای آمدنتان رسم ِ قشنگ این روزها و تقریبا یک سالم شده است.... هنوز بیست و چهار خرداد سال قبل را خوب به یاد دارم و نماز ظهرم و آن اجازه ای که تا آن موقع داده نمی شد و بعد داده شد و اولین جمعه ام نوشته شد و حالا دارد یک سال می شود...

آن هم وقتی یک سال می شود که روز ِ آمدنتان است ...

و این تقارن برای من شده است همان که به آن فال ِ نیک می گویند...

و امروز بیشتر از همیشه و عمیق تر از همیشه برای آمدنتان دست به دعا شده ام...
هر جمعه که می گذرد عمیق تر می شود دعاها...عمیق تر می شود خواستن ها... عمیق شدن ها زمان می برد...

و من به اندازه ی یک سال است که جمعه ها برایم رنگ و بوی ِ دیگری دارد...

بیایید مهدی جانم...

این روزها که شیعه بودن جرم است، دنیا صاحب ِ زمانش را غریبانه به انتظار نشسته است...

     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  



+ نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو
چشماتو می بندی یا دوباره می بینی منو

ای کاش که چشمانت را به رویم نبندی مهدی جانم

نظرات 8 + ارسال نظر
نازنین جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 00:15

دلم حرم میخواد فاطمه
بشینم یه گوشه و نگاه کنمُ بشکنم بغضامُ

چرا نرفتم چندوقته؟ چرا بی لیاقت شدم؟!
چرا دلم انقدر گرفته؟ چرا نگرانم؟
چی شدم من! چی شدم؟

تو که نزدیکی نازنین...
تو اولین فرصت برو حتما...
حتممممممممما برو...

برو و با حال خوب برگرد همزاد خانوم...

تو هیچی نشدی!!! فقط رفتی حرم حتما دلتو پیدا می کنی...
دله دیگه گاهی قهر می کنه می ره هر جا که بخواد...

توام برو حرم حتما دلتو پیدا می کنی

نگین یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 20:12

الهم عجل لولیک الفرج

آمین

محمدرضا یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 20:35 http://mamreza.blogsky.com

اللهم عجل لولیک الفرج...

آمین

فریناز دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 15:39

چقدر دلم میخواد سامرا رو ببینم
همه اینجاهایی که گفتی و عکسشو گذاشتی ....
منم شنیدم دلم آتیش گرف... کاش میشد رفت وایساد جلوشون....

ان شالله که این بار که رفتی ببینی و بری حتما...

اصا با هم بریم ان شا الله

کاش می شد...

خدا خودش جوابشون رو بده و حتما هم می ده...

فریناز دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 15:44

یک سال..
حس عجیبی میده ب آدم
چه تقارن عجیب و قشنگی که اتفاقی هم نمیتونه باشه

قبول باشن ایشالله همگیشون

من که سه سال بینش وقفه افتاد ولی حالا عمیق تر شده نوشتن هام....

اللهم عجل لولیک الفرج

اوهوم...

یک سال و حس عحیبی که برام داره...

اوهوم...تقارن فوق العاده محشری بود...

قبول حق باشن ان شا الله....

اوهوم...کاملا عمقش رو می فهمم... فاطمی تر شده...

آمین

فریناز دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 15:46

وای نازنین خووووش بحالت که مشهدی
ولی قدر بدون برو حرم
از طرف منم برو حتما
بدجور بش احتیاج دارم مخصوصا این چندوقته

اوهوم...
واقعا خوش بحالش...

بدجور دلم هوایی شده برای مشهد فریناز...
تو که می دونی

masoum-یاس چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 18:19 http://yazdanpanahmath.blogfa.com/

به راستی چرا پروانه ها بر روی گلهای مصنوعی نمی نشینند؟!
و چرا بلبلان برای آنها آواز نمی خوانند؟!
و چرا زنبورها برای تولید عسل امید به شهدشان ندارند؟!
چگونه است که آنها فرق "حیات"و "ممات" را اینقدر خوب تشخیص می دهند؟
و اما ما ...
===============
سلام بزرگوار با افتخار لینک شدید
در پناه امام مهربانی ها...

سلام گرامی

ممنون از لطفتون برای لینک...
خدمت خواهم رسید...

همه در پناه ایشون باشیم ان شاء الله...

masoum-یاس پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 20:00 http://yazdanpanahmath.blogfa.com/

اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.
============
مهدی



و آن دلیــل خدایی که حاضری امّا
بـرای آمـدنت نـدبه خوانده ام ؛ آقا

خدا کــند که بتـابی به باور مـردم
و گل کنی به بلنــدی عشق در دلها

تو فصل آخر منظومه ی خدایی عشق
تمام ِ سوره ی یاسین ، طلیعه ی طاها

قــیامِ حتمی عشقی ، قـعود در قلبم
ســرادقات جمـال ِ تو ، جنت المـأوا

بیاکه بی تو چه سرد است فصل ایمانم
و با تو سبــز و بهاری ، تمــام باورها
===========
سلام بزرگوار خداقوت
به امید ظهور آقای مهربانی ها که صد البته نزدیک است ان شالله
التماس دعای فرج

سلام دوست عزیر...

واقعا ممنون بابت گذاشتن ِ دعای فرج...
واقعا ممنون...

انشالله که نزدیک تر از همیشست...
اللهم عجل لولیک الفرج...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.