.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

برای آقای ستاره پوش-40

هوالغریب...



سلام مهدی جانم...


سلامی به رنگ ِ چهل امین...سلامی به رنگ ِ چهل هفته عاشقی های محض و تپیدن های دلم برای اینجا و تمام آن به هر در زدن ها و به روز شدن های اینجا...


و حال صبح که شروع امروزم با دعای فرج بود به خودم آمدم و دیدم که چهل جمعه شده...چهل جمعه!!!!


همان چهل جمعه ای که وقتی شروع کردم به نوشتن باورم نمی شد که بتوانم تا چهل امین جمعه بیایم و چقدر حالم خوب می شود وقتی فکر می کنم که چهل جمعه بر این کمترین رخضت ِ نوشتن دادید مهدی جانم...


مهدی جانم

آقای لطافت ِ باران های بهاری...


کاش که در این روزگار ِ هزار رنگ، رنگی از یک رنگی می دیدم... رنگی که نه بوی ریا بدهد...نه بوی افراط های زیاد... 


مهدی جانم

دلم اندکی یک رنگی ِ محض می خواهد... اندکی یک رنگی که تمام ِ مدت حس شود حضورتان...


درست مثل آن وقت ها که در مسجد سهله بند بند وجود ِ آدمی می لرزید و یا آن وقت که برای اولین بار در عمرم در سردابتان در سامرا طعم ِ حرف زدن با شما را چشیدم...


از همانجا بود که فهمیدم می شود حرف زد و برای تمام روزهای قبلم تاسف خوردم که چرا هیچ گاه رخصت پیدا نکردم که با شما حرف بزنم...


و حال باور ِ تمام ِ این چهل جمعه ها برایم سخت است... آن هم برای منی که قبل از کربلا همیشه آن گوشه کنار های دلم، دلم حرف زدن با شما می خواست ولی نمی شد و بهتر است بگویم که اجازه اش را نداشتم...


و حال من، همان فاطمه، چهل جمعه با یک دلتنگی ِ محض...برایتان نوشتم!!!


آن هم به دور از هیچ گونه قصد و نیتی...


چقدر محشر...


و دلم و زبانم می رود به شکر گزاری...به شکرانه تمام این روزها دلم می خواهد تمام قد بیاستم و نماز ِ شکر بخوانم و به دلم قول می دهم که برای نماز ظهر نماز شکر می خوانم به شکرانه ی تمام ِ این جمعه ها!!!


تمام این جمعه ها که پر بود از فراز و نشیب ها... پر بود از اتفاقات تلخ و شیرینی که تمامش می ارزید به تجربه کردنش!!


آقای ستاره پوشم

مهدی جانم....


یگانه می دهد...

و این شده نشان ِ افتخار این روزهای دنیای ِ کوچک دخترانه ام...


و تنها آقای ستاره پوش ِ دنیای کوچکم شدید که بودنتان و حضورتان به تمام ِ دنیای دخترانه ام قـــــــد می دهد ... من به تمام نشان های افتخار هایی که زندگی به من داده دل خوشم مهدی جانم...


حتی به تمام جا افتادن ِ چهره و تمام شکسته شدن ها که تمامش نشان می دهد که عمیق شده ای...


حکایت بعضی اوقات که مادرم تلوزیون می بیند و من یواشکی به دستانش زل می زنم...به دستانش که آرام آرام دارد در مقابل چشمانم چروک می گیرد ...


مهدی جانم

نمی دانم چطور سپاس بگویم که رخصتم دادید که من چهل جمعه به عشقتان بنویسم...

نمی دانم چطور سپاس بگویم که این چهل جمعه چـــــــــــــــــقدر برایم برکت داشت..


تمام آن چهل جمعه ها که با دعایی در آخرش تمام شد و چه دعاها که میان ِ تمام ِ این چهل جمعه ها به استجابت نشست و من هنوز هم در شگفت ِ تمام ِ برکات ِ این جمعه هایم...


که گاه چه ساده می نویسی و چقدر عجیب می مانی که خوانده می شوی....


آقای ستاره پوشم...

این روزها دلم به کربلایی خوش شده است که شاید این ماه اگر خدا بخواهد قسمتم شود و دوباره چشمانم به طلوع ِ شش گوشه ی ارباب بشیند...


و هنوز که تاریخ معلوم نیست و من هر روز دلم می لرزد که نکند نشود و نتوانم بروم...


مهدی جانم


می شود تمام شود تمام این دو سال و اندی دوری؟!!


دلم عجیب هوای شش گوشه ی ارباب کرده است...




     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  

نظرات 13 + ارسال نظر
فریناز جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 10:48 http://delhayebarany.blogsky.com

اصن وقتی دیدم عدد چهل رو نفسم بند اومد!
خیلی حرفه ها... خیلی...
چهل تا جمعه خیلی حرفه بخدا
الان اشک شوق بودا...
یاد اون روزی افتادم که چهلمینم رو می نوشتم و چه روزی بود...
هم دلت تنگه که تموم می شه و هم شوق این همه جمعه و خونده شدنی رو داری که با همه ی وجود لمس کردی و هم می خوای دوباره بنویسی و من بازم نوشتم...
و امسالم که از اولینش دارم می نویسم و بهتم گفتم امسال دست من نیست... جمعه ها خودش میاد... ینی می خوان که صدا بزنیم و بیان...

واقعا خدا رو شکر... اونقدر شکر که نه فقط امروز بلکه هر روز نماز شکر بخون... هر رووووز...


زندگی یه وقتایی یه روزایی رو برای ادم میاره که باید تجربه کنه و چقدر محشره
مثل این جمعه برای تو ماهی کوشولو

گفتی کربلا...
ایشالله که از صمیم قلبم خواستم بشه و حتما بری
دوباره ببینی...
شنیدم می گن کربلای اولی آدم نمی فهمه کجاس! کجاها می ره! وقتی میاد تازه می فهمه کجا بوده و کربلای دومه که تازه میره تو بطن کربلا...

اللهم عجل لولیک الفرج

منم صب وقتی تا نوشتم چهل اصا دلم لرزید...

واقعا باورش برام سخت بود...

دقیقا...خیلی دوست دارم بازم بنویسم...
و امیدوارم که بازم بهم اجازه نوشتن بدن...

حتما می خونم خدا بخواد

اوهوم...این جمعه با تمووووم داستان هایی که داشت و داره ولی عجیب دلم رو قرص کرده ...


ایشالله که قسمت خودت هم بشه و دوباره ببینی...

ایشالله یه روزم قسمت بشه و با هم بریم

اوهوم...بار اول همین طور بودم و وقتی اومدم تازه انگار از خواب پاشده بودم و فهمیدم که کجا بودم...
امیدوارم اگه قستمتم شد به قول تو بتونم برم تو بطن کربلا...


آمین

فریناز جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 10:48 http://delhayebarany.blogsky.com

آهان! نگا

منم یه آپ همچین پُر پَر و پِیمون نوشتم تو نظراتتا

من ازین نظرا اتفاقا دوس دارم...
همشم با دقت تموم می خونم

ممنونم

چهل ...

جمعه....

"او"...

اانشالله که خیره خانووووم :)

ممنون الی جان

امیدوارم که ازم قبول کنن

مژگان شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 16:43 http://www.banoye-ordibehesht.blogsky.com/

40

مبارکت باشه تقدس این عدد
آقای مهربون خودش هوای نگاتو ، ضربه های سرانگشتات رو کیبورد و قطره قطره زلال چشمات ، حرف های نوشته شده و نشده لابلای نقطه چین هات رو خوب داره!
40 هفته ، ده ماه ، 280 روز ...
خیلیه ها
چه دعاهایی که بواسطه کلام تو آمین نگفتیم و چه دلایی که با دلانه نوشتنت ابری نشد و به آسمون پیوند نخورد!
ممنونم بخاطر همه این روزا ، بخاطر 40 هفته اللهم عجل لولیک الفرج های ناب

راستش دوست دارم دلیل تقدس این عدد رو بدونم...فکر می کنم قبلا هم شنیدم ولی الان حضور ذهن ندارم...

اوهوم...خودم اصلا اصلا باااااااورم نمی شد.... هنوزم باورم نمیشه...

خداروشکر می کنم ازین بابت...که تنها نبودم و همه باهم برای خیلی از دعاها آمین گفتیم...

منم ازت ممنونم که تمومش رو خوندی مژگان جان...واقعا ازت ممنونم که تموم این چن ساله منو خوندی

نازی یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 17:41

اللهم عجل لولیک الفرج

آمین

مریم یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 20:21 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

چله نشینیت مبارک فاطمه جانم
خوشا به حال دلت...
برای منم دعا کن
یا علی مدد

ممنونم مریم بانو

تو هم برای من و بقیه بچه ها دعا کن...

علی یارت

محمدرضا چهارشنبه 27 فروردین 1393 ساعت 19:56 http://mamreza.blogsky.com

چه سخن ها که خدا با من تنها دارد ...
اللهم عجل لولیک الفرج...
چهلمین جمعه عاشقی مبارکت باد

آمین...

ممنونم

محمدرضا چهارشنبه 27 فروردین 1393 ساعت 19:56 http://mamreza.blogsky.com

چه سخن ها که خدا با من تنها دارد ...
اللهم عجل لولیک الفرج...
چهلمین جمعه عاشقی مبارکت باد

آمین...

ممنونم

+ نظره اکو دار پاسخ اکو دار هم می طلبه

مژگان پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 02:27 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com


میدونی که بخاطر چی!





راستش متوجه نشدم...مدیونی فک کنی خنگما!!!

باقر رمزی باصر پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 11:33 http://معتادان گمنام شاعر

سلام خانم فاطمه عزیز و گرامی
تبریک بخاطر وب زیا و عرفانی شما
تقدیم به وبلاگی قابل احترام

چه کنم ؟

بى تو اى سرو سهى در دل بستان چه کنم؟

با دل غمزده‏ى نرگس و ریحان چه کنم؟

با ریا کارى این قوم مسلمان چه کنم؟

شکوه‏ ها دارم و با آیه‏ ى قرآن چه کنم؟



اى مسیحا نفس این دل به تو ایمان دارد

در کنار تو چنین دورى و هجران دارد

نرگس از چشم خمار اشک فراوان دارد

اشک هر دیده نگر ره به نیستان دارد



عمرم آخر شده اى خسرو خوبان نظرى

در ره کوى تو لب تشنه‏ ى حیوان نظرى

جان به لب آمده از دامن عصیان نظرى

بر من دلشده از گوشه‏ ى چشمان نظرى



یک نظر غافل از آن صورت رخشان نشوم

راهى سلسله‏ ى عربده جویان نشوم

از سر لطف تو من راهى دونان نشوم

بى مى و مقصد و مقصود تو انسان نشوم



بین ما و خم ابروى تو مژگان راه است

حلقه‏ ى زلف تو با حلقه‏ ى عرفان راه است

ساق سیمین تو با ساغر مستان راه است

یوسفى رفته ز کاشانه و کنعان راه است



کس در این بادیه جز ناله و افغان نشنید

جز دعاى سحرى در دل باران نشنید

نام باصر ز لب گشنه‏ ى اخوان نشنید

کوس ما را نفسى جز دل جانان نشنید

......................
الاحقر باقر رمزی باصر

سلام گرامی
ممنون که به وب من اومدین...
نظر لطف شماست به من و وبم...

شعر زیبایی بود...
کارتون و شعرهاتون قشنگن

باقر رمزی باصر پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 11:36 http://معتادان گمنام شاعر

به وب من اگر مایل بودید سری بزنید
نام وب من ( معتادان گمنام شاعر ) است
و یا کافی است (باقر رمزی باصر ) را سرچ کنید تا اشعارم را هم مرور کنید
baserbr.1383@gmail.com

راستش کاش آدرس دقیق می گزاشتین...

اینطوری خیلی بهتر بود...
تو گوگل اسم وبتون که نوشته بودین رو سرچ زدم و به این آدرس رسیدم...

فقط برام واقعا جالب بود که دلیل این آدرس چی می تونسته باشه واقعا

http://uhvtuhvt.blogfa.com/

مژگان جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 01:50 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

دور از جون
خجالت و محبت بابت تشکرت بابت گذشته هایی که تو زندگی کردی و من فقط خوندمشون!



اتفاقا اگه به خجالت و تشکر باشه من باید خجالت بکشم و تشکر کنم که این همه وقت گذاشتی و خوندی گذشته ی منو...

من باید ازت تشکر کنم خانومی

باقر رمزی باصر جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 11:44 http://معتادان گمنام شاعر

سلام خانم فاطمه عزیز و گرامی
شعری که برایتان ارسال کردم در باره آقا امام زمان (عج) سروده ام دوست دارم در وبلاگ روحانیت منعکس کنی
ممنونم

سلام گرامی

ممنون...بسیار هم زیبا بود...
چشم...
شما این شعر رو به عنوان یک آپ در وبتون بزارید من هم لینک وبتون رو در وبم خواهم گذاشت...

اتفاقا خیلی خوشحال هم شدم...

خواهش می کنم
خواهش می کنم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.