.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

برای آقای ستاره پوش-36

هوالغریب....



سلام یگانه مولای ستاره پوشم


سلام مهدی جانم....



غروب جمعه ای دلگیر...ابر هایی که دلشان پر است...و خورشیدی که میان این ابرها خودش را قایم کرده... خیابان هایی شلوغ ... همه به دنبال چیزی و کسی می دوند... 


اما او راه می رود...بی خیال از همه ی این شلوغی ها راه می رود... تنها گاهی نگاهش می رود به ماهی هایی که این روزها همه جا پر شده از آن ها...همان ماهی هایی که همیشه برای او یک دنیا حس ِ خوب آورده... درست مثل همان بچه هایی که این روزها با عشق ِ تمام می بینی که پلاستیکی در دست دارند و ماهی کوچکی در آن پلاستیک برای خودش تاب می خورد و ماهی کوچک حتما در دلش یک عالمه ذوق دارد که کسی هست که او را بخواهد و دوست دارد...


همیشه ساعت ها به آن ها نگاه کرده و می کند...سال هاست که هم اتاقی هایش یک عده ماهی هستند که همشه شان یک به یک مردند و تنها یک عدد از آن ها مانده است...


و گاهی با ذوق تمام به خورشیدی نگاه می کند که پشت این ابر ها عجیب زیبا شده است... ابرهای بهاری...


باران های ِ بهاری ِ این روزها...


و آخرین ها...


همه چیز به آخرین ها رسیده است... حتی به آخرین جمعه ی سال!!!!


باورم نمی شود...


آخرین نفس ها...همه را می شود بشماری!!!


آخرین جمعه ی سال هم آمد و هر چه منتظر ماندم نیامدی مهدی جانم...


هر چه میان ِ این شلوغی ها، در این غروب جمعه راه رفتم و تابیدم تا شاید کم شود از تمام این دلتنگی ها ولی نشد...


نیامدی مهدی جانم...


چشمانم به طلوع ِ آمدنت ننشست...


مهدی جانم...

غروب جمعه میان تمام شلوغی ها زدم به دل ِ خیابان ها ... یکه و تنها... وجب به وجب گز کردم...راه رفتم و نگاهم می رفت به سوی ِ ابرها...


آخر ابرهای بهاری همیشه زیبا هستند...یک جور ِ خاصی زیبا هستند...


و یک غروب ِ ارغوانی ِ محشر...


و یک غروب ِ دیگر بدون یگانه امام ِ زمانمان...


و یک غروب که بوی ِ شهادت ِ مادر می دهد...بوی یاس ِ کبودی را می دهد که این روزها می رود به همان جایی که به آن تعلق داشت...


مهدی جانم


تسلیت می گویم...


تسلیت کمترین فاطمه ی دنیا که دلش خوش است که هم نام مادرتان است را بپزیرید مولایم...


یگانه مولای ستاره پوشم

این روزها همان روزهاییست که باید فاطمه تر از تمام عمرم باشم...آخر این روزها سخت می گذرند و جان می گیرند از من و تمام وجودم...


می خواهم فاطمه تر از تمام عمرم شوم...


می شود مولایم؟!





     اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج  




+ فصل سرما را دوست دارم

بخاطر گل های نرگسی

که بوی ِ آمدن تو را

برایم نوید می دهند...


نظرات 9 + ارسال نظر
فریناز جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 23:31 http://delhayebarany.blogsky.com

اللهم عجل لولیک الفرج....

بعد از چندین و چند پست بالاخره نظرات باز شد و ما می توانیم در این عرصه صحبت کنیم


گلای نرگس رو دوس دارم
هنوزم هستن آیا؟


راستش امسال چون فقط دو روز واسه خرید عید رفتم بیرون از این ماهیا و کلا خیلی چیزای دیگه رو ندیدم...
نمی دونم شاید دیشب اولین بار بود که مور و ملخ مردمو می دیدم...
دلم واسه ماهی قرمز تنگ شده...

عید
آخرین جمعه
ظهور
حضور
فاطمیه
شهادت
واقعا انگار هرچیم تلاش کنی نمی تونی خودتو مهیای عید کنی...

آمین


خب دیگه فریناز خانوم دستور دادن مام اطاعت کردیم و گفتیم چشم

نه راستش...دیگه پیدا نمی شن...اتفاقا چند روز پیشا از گل فروشی سراغشون رو گرفتم ولی گفت دیگه فصلشون تموم شده و پیدا نمی شن...

من به واسطه کلاسام و آموزشگاه امسال خیلی بیشتر از همیشه این شلوغی رو دیدم ولی وقتی مثل اونا شلوغ نبودم خیلی اذیت می شدم...

ماهی قرمز...
دوسشون دارم...یه جور خاصی قشنگن...


اوهوم...
نمی شه
واقعا نمیشه که آدم خودشون محیای عید کنه...

+ راستش رو بخوای خیلی دوست داشتم توام آخرین جمعه ی سال رو می نوشتی...ولی خب اصلا نبودی و انقدر شلوغ بودی که نشد
ولی می دونم که اون درختا و غروب جمعه ای که اونجا بودی حتما دلت رفته...خوب می شناسمت

فریناز جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 23:33 http://delhayebarany.blogsky.com

یک سبد سیب شنبه 24 اسفند 1392 ساعت 21:48

نخیر انگار چیزی عوض نمیشه...

چرا این هم غم ؟!

این غروب ها دیگه داره روانیم میکنه

انگار هر روز شده جمعه

فاطمه

نمیدونم چی باید بگم

اما شاید امسال به برکت مادر ، سال دیگه ای باشه...

غم های خودمون با غم ِ انتظار حضرت مهدی خیلی فرق داره ها لیلا...

غم هایی که تو جمعه های من می بینی فقط با اومدن و ظهور حضرت می رن...

غم های خودمم که هر وقت خدا بخواد تموم میشن...

ایشالله که همین طور باشه و امسال سال خوبی باشه برای هممون

دل نوشته دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت 10:36

آمین ...اللهم عجل لولیک الفرج...

سلام فاطمه جون...

خیلی وقت بود متن های آقای ستاره پوش و نخونده بودم...

مثل همیشه خیلی قشنگ بود...

گل نرگس خیلی دوس دارم... پوش آدمو دیوونه می کنه

حتی خواستن الگوی فاطمه زهرا شدن هم قشنگه...

آمین...


به به سلام سمانه خانوم...
چه عجب از این طرفا خانوم
خوش اومدی

ممنونم..لطف داری

منم گل نرگس رو خیلی دوس دارم...فقط حیف که ی زمان خاصی داره...البته بدم نیست...آدم حسابی مشتاقش می شه

اوهوم...خواستنش قشنگه ولی عمل بهش محشره...کاش که فقط حرفشو نزنم

نازنین دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت 21:50

آخرین جمعه هم تموم شد
***اللهم عجل لولیک الفرج***

چقدر .. چقدر زود میگذره زمان!!!
من هنوز توی سال 89 و 90 موندم و باورم نمیشه که 92 هم تموم شد....

خوبی فاطمه؟!
توی سال جدید برات بهترینِ بهترینها رو میخوام

اوهوم....تموم شد و رفت به ابدیت...

***آمین***

اوهوم...خیلی خیلی زود می گذره...

یه چی بگنم شاید باورت نشه ولی امروز وقتی بچه ی برادرم تو بغلم بود اصلا باورم نمیشد من 25 سالم باشه ...من هنوز تو دوران دبیرستانم موندم...همون 18،19 سالگی... اصلا باورم نمیشه 25 ساله شدم و هنوز تکلیف خیلی چیزا تو زندگیم معلوم نیست و رو هوام...
برای همینم واقعا از گذر ِ زمان می ترسم نازنین...

شکر...اوهوم...
خوبم الحمد الله...تو چطوری؟

ممنونم عزیزم....منم برای تو می خوام بهترین ِ بهترین هارو

مینا چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت 21:11

سلام فاطمه جان
خوبی؟
چقدر وقت بودنیومده بودم اینجا...
اما باور کن به یادت بودم...
این سال خیلی سرم گرم امتحانای خدا بود...
خیلی فراز و نشیب داشت...
الحمدلله که گذشت ...
حالا ایشالا به خیر...
فردا عازم کربلاییم
حلال کن
سال خوبی داشته باشی
پر از برکت و ایشالا ظهور مهدی

به به سلام مینا خانوم
شکر.خوبم.تو چطوری؟

ایشالله که از تمومش سربلند بیرون اومده باشی مینا...

چه عالی...
خوش به سعادتتون...
کاش اونجا به یاد همه باشی در کنار ِ حرم ِ ارباب...


خوش به سعادتت...

همین طور برای خودت...
ایشالله سالی سرشار از خوبی ها باشه برات

یک سبد سیب پنج‌شنبه 29 اسفند 1392 ساعت 23:25 http://yeksabadsib.blog.ir

سلام فاطمه جون

بهارتون سبز ، به نور ِ مادر فاطــــمه الزهـرا(س)

و سال پیش رو براتون ، پر باشه از محبت ِ مادر...

http://bayanbox.ir/id/6088545792701607664

سلام لیلا جون



ایشاالله که به حق این ایام عیدیمون رو از خوده حضرت بگیریم...

ممنونم بابت سیب های خوشگلت بانو

فریناز جمعه 1 فروردین 1393 ساعت 10:05 http://delhayebarany.blogsky.com

ینی اگه نظرا رو باز نکنی خب بت تبریک نمی گما

حالا چرا می زنی منو دمه عیدی؟
دلت اومد؟

خب بازش کردم ... فقط بخاطر تو

مژگان چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 19:52 http://www.banoye-ordibehesht.blogsky.com/

عید امسال ما هم با بوی گلای نرگس عجین شد!
ما تو حیاطمون چندتایی نرگس داریم.
یه دونشم نگه داشتم برای همسر عیدی

خیلی دوست داشتم پستاتو تازه و داغ میخوندنپم ولی خوب نبودم دیگه

آخی...
چقدر قشنگ...کاش ازشون عکس گرفته باشی و بزاری تو وبت و ما هم ببینیم...

آخه من نرگس خیلی دوس می دارم

عیب نداره...فدای سرت...مهم اینه هر جا که هستی زندگیت سرشار از خوبی و آرامش باشه...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.