.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

پلی بک ِ زندگی ام...

هوالغریب...



دور ِ تکرار است...


دنیا زده بر دور ِ تکرار...


عین آن وقت ها که هوس می کنم خانه ی سبز را هی بزنم عقب تر و دیالوگ های خسرو شکیبایی را بشنوم...هی تکرار کنم...


و حال زندگی دارد با من همین کار را می کند...


من را زده است روی ِ تکرار...


ولی من نمی خواهم همان کارها و همان اتفاقات تکرار شود...


متفاوت خواهم شد اگر خدا بخواهد...





+ زندگی است دیگر ... گاهی هوس ِ همه چیز می کند... حتی تکرار کردن ِ تو...  تکرار کردن تو با تمــــــــام ِ جزئیات...

درد دارد... خیلی هم درد دارد... آنقدر که لرزیدم... دخترک ِ قصه با تمام دخترانگی هایش لرزید ولی ایستاد...



+ ساز ِ بارون و صدامون

شب ِ تلخ ِ گریه هامون

من به جای ِ تو پریشون

تو به جای ِ من و ایوون

زیر ِ قطره های بارون

نظرات 8 + ارسال نظر
فریناز پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 20:05 http://delhayebarany.blogsky.com

zendegist digar

darrrrrrrd darad

daaaaaaaaaard...

وا
چرا خارجکی؟


اوهوم...
درد فقط درد داره

فریناز پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 20:06 http://delhayebarany.blogsky.com

khoda ro shokr ke mikhay motafavet bashi

امیدوارم که بشه و بتونم...

نمی دونم بتونم یا نه... واقعا نمی دونم...

خانم معلم پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 21:50 http://khanommoallem.blogfa.com/

خیلی خسته کنندست این تکرار...

میشی مرداب با تکرار... خیلی بده....

این متفاوت ترین تکرار ِ عمرم بود و هست...

نمی دونم...توکل به خدا...

فریناز پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 23:34 http://delhayebarany.blogsky.com

miiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiitooni ba tavakkol be khoda

khob eshgham keshide fingilish benivisam asan

ایشالله

مردم چه عشقا که ندارن!!
خوش به حالتون....

نمیشه به مام عشقتون بکشه اصا؟


فریناز شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 07:12 http://delhayebarany.blogsky.com

چرا که نه

این چرا که نه یه برنامه م هس تازشم تو کانال های غربی

چه قدر خوب

خوش بحال من پس

اووووم... چرا که نه... باس جالب باشه... در چه موردی هس این چرا که نه؟

یک سبد سیب یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 20:09 http://yeksabadsib.blog.ir

دور ِ تکرار...

حال زندگی دارد با من همین کار را می کند...

من را زده است روی تکرار...

یه جایی این دکمه تکرار خراب میشه!



----

متفاوت خواهم شد اگر خدا بخواهد...

ایشالله...

ایشالله که هممون متفاوت تر از قبل بشیم...

ذره شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 01:08 http://zareh.blog.ir

من که می دانم
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !
یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !

اگه همچین اتفاقات و داستان هایی وجود ِ واقعی داشته باشن اونم با مردای الان که شاید خیلی از مشکلات وجود نداشت...

ممنونم دوست عزیز...

قشنگ بود

مژگـــان شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 18:02 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.