.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

روز ِ درد

هوالغریب...



بعضی روزها را اسمش را باید درد گذاشت...روز ِ درد...

باورت نمی شود؟!

این اسم را خودم برایش پیدا کردم .... بعضی روزها اسمشان روز ِ درد است...


و این روزها روز ِ درد است...


ولی تو می ایستی...زیرا زندگی از دخترک ِ قصه ی ما یک مرد ساخته است...


یک دخترک که پناه می شود بر مردانگی ها و غصه های پدرش... مرهم می شود بر درد های دل ِ مادرش و سینه اش می شود صندوقچه ی رازها و دردهای مردانه ی برادرش...


و خودش...

                     

                         می ماند...


خودش می ماند و دنیایی درد که شب ها خوب آن ها را پس می دهد...


و حال دخترک ِ قصه ی ما گاهی وقت ها که مثل امروز شاگردهایش نمی آیند و کلاس هایش کنسل می شود هوس ِ باد می کند...هوس ِ پیاده راه رفتن...

همان راه رفتن هایی که مدت ها بود پایی برای دیوانه بازی های دخترانه اش نداشت...


راه رفت و راه رفت و راه رفت...

با همان پاهایی که هنوز پا نشده اند و حال درد گرفته اند ولی دخترک هوا می خواست...


باد ِ سرد پاییزی بر من می خورد و من خسته و درمانده میان ِ تمام این روزها که نمی دانم چرا نمی گذرند مانده ام...


مانده ام در میان تمام ِ این روزهای درد تنها دلخوشی زندگی ِ خزان زده ام...



                                                    مانده ام عزیزکم... تنها به عشق ِ تو...




     Don’t be sad by what you see +
It’s true life has its miseries
But one thing’s always worked for me
Worry ends when faith begins

نظرات 6 + ارسال نظر
فریناز یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 20:47

هااااااا کل متنت یه طرف اون خط خارجکیا یه طرفا
فش دادی آیا؟

هر کی اینو گذاشته با ترجمه روش گذاشته

هه...
فش خارجکی بود همش
تا چن وقت دیگه آهنگای فرانسوی هم میزارم...پره فش خارجکی...تازه دارم می فهمم چقدر ادبیات غنی ای دارن...
مثه فارسی خودمون می مونه ادبیاتشون...
انگلیسی انقدر عمق نداره...اصلا نداره...

پشیمون شدم...کاش ادبیات فرانسه می خوندم


و اما ترجمه این چن خط...
تو که می دونی من آهنگای مربوط به پستم می زارم

ترجمه کل آهنگو بخوای برات می گم چون طولانیه

+ از چیزهایی که می بینی ناراحت نباش
این یک حقیقته که زندگی مصیبت ها و زجرهای خودشو داره
اما یک چیزی همیشه برای من جواب داده و اون اینه که
نگرانی ها تموم میشن وقتی ایمان بیاد...

چون شعره باید به این شکل ترجمه بشه و عامیانه

نازی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:16

چقدر پستت به حال امروز من میخورد...
روز درد

چه خوب که خوب مینویسی...

ایشالله که هیچ وقت تو زندگیت درد نداشته باشی مهرناز...
هیچ وقت...

ممنون
ولی کاش برای هر کس که اینارو می خونه فقط قشنگ باشه و خودش تجربه نکنه

نگین دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:02 http://www.zem-zeme.blogsky.com

پیاده روی خوش گذشت؟

سلامَلِکُم

اووووم...
جای شما خالی

خوب بود ولی یخده سرد بود همچین یخ زدم فقط...


سلاملکم

+ وقتی می گی سلاملکم یه حس خوبی بهم میده
ممنون
یه جور خاصیه

محمدرضا دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 16:48

گرطبیبانه بیایی به سر بالینم
به دوعالم ندهم لذت بیماری را...
سلام.
درد تو زندگی همه ماهاست...
فقط درد بعضیا با بعضیای دیگه فرق میکنه.
هر دردی درمان خاص خودشو داره .درد بی درمان نداریم اصلا.
فقط کافی طبیب و درمانگاه خوبی رو انتخاب کنیم.
دست بالای همه دست ها نگهدارتون باشه ان شا الله
راستی اسم نخودی رو چی گذاشتید اون وقت؟

سلام

بعله...
درد بی درمان نداریم اصا...
انشالله که خدا به هممون کمک کنه که بهترین درمان رو انتخاب کنیم...
این مهم تر از همه چیزه آقای آسمونی


اسم نخودی هم طبق خواسته ی بابای نخودی انتخاب شده
امیدوارم که این نخودی مث صاحب اسمش حضرت زینب بنده ی خوبی بشه و آخر و عاقبت به خیر....

مژگان سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 18:43 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

درد را از هر طرف بخوانی درد است!

دعا میکنم برای پایان خوش همه این دردات و سلام
چقدر خوبه که تو پناه غصه های پدرت ، مرهم دردِ دل های مادرت و سنگ صبور برادرت
بدی قصه دخترک اینه که خودش می مونه و یه دل کوچیک که تاب این همه درد رو نداره و گاهی بغضاش تو تاریکی و خلوت سرباز میکنه!
اما تو که تنها نیستی فاطمه ، خدا خودش هواتو داره
میگن خدا هر کس و بیشتر دوست داشته باشه بیشتر غصه بهش میده که نزدیکتر بهش بشه!
و اینکه خدا حتما صبوری تو رو دیده که بهت دردشم داده چرا که خدا هر کس به اندازه تاب و توانش امتحان میکنه! نمی دونم چقدر درسته اما دعا میکنم برات عزیزم که روزهای خوب زندگی کم کم برسه و تو از خوشحالی های زندگیت برامون بنویسی!
راستی بزودی عمه میشی ها
اونوقته که سرو صدا یه نی نی خوشگل تو خونتون هر چی غم و غصسس از خونتون بیرون میکنه انشالله

اوهوم...
درد درده...یه بارم نوشته بودم که درد فقط درد داره...


سلام بانو...
اوهوم...خدا رو دارم و او...
ممنونم برای تمام حرفای خوبت...انرژی خوبی بهم داد...

اوهوم...عمه...
فک کن!!! من عمه میشم
یاده دختر خالم افتادم...همون فاطمه که ازش نوشتم چن بار...

اون سری بهم میگفت تو فقط باید منو بغل کنی
بعد مامانم بهش گفت ما خودمون نی نی داریم تا چن وقت دیگه...نمی دونی چقد ناراحت شد

ایشالله...
ممنونم ازت

مژگان سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 19:50 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com


یه دوری تو رگبار آرامش زدم فهمیدم برادرزادت دخمله
آخی الهی ، تی جان قوربان
انشالله که با خیر و خوشی قدم به این دنیا بزاره!
به جای من یه دونه بوسش کن اومم موچ

اوهوم...بچمون دختره...


آخی ....من لهجه ی شمالی می بینم یاد عمو پورنگ می افتم...
میگفت
باقالو قاتو با مرغانه
گل ای جان امشب تی مهمانه

یه چی تو این مایه ها بود حالا


ممنونم...ایشالله که همین طوره
چشم...بهمن ایشالله میاد این نخودی خانوم فسقلی...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.