.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

برای آقای ستاره پوش-23

هو الغریب...



" السلام عَلَی المُحتَسِبِ الصّابِـــر "


" سلام بر کسی که عمل خود را به حساب خداوند گذاشته و صبر پیشه می کند."




سلام بر یگانه مولای ِ ستاره پوش ِ دنیایم...


سلام مهدی جانم...


آخ که حتی سلام کردن و فکر کردن به این که می خواهم برایتان بنویسم تمام ِ وجودم را می لرزاند...


آخ که امسال عاشورا و مصادف شدنش با پنج شنیه ای که روز زیارتی ِ خاص ِ ارباب است تمام من را لرزاند...


و من عجیب مانده ام که چه بگویم در جمعه ای که بعد از عاشورا رسیده و من از صبح که مشغول ِ پاک کردن ِ برنج های نذری ِ فردایم غرق در جمعه ام...غرق در وجود ِ شمایم مهدی جانم...


غرق در جمعه ای بعد از عاشورا رسیده...آن هم عاشورایی که از خیلی ها شنیده ام که می گویند شب عاشورا به نیت شما صدقه بدهیم که قلب ِ مبارک ِ شما در فشار است...


آخ که مهدی جانم این جمعه با تمام ِ جمعه های دیگر برایم عجیب فرق دارد...

و من این جمعه در سکوتی عجیب غرقم...


سکوتی عجیب که تنها گاهی چشمانم را بارانی می کند ولی هنوز کلمه نمی شوم مهدی جانم...

کاش ببارم و سبک شوم...ولی چه بگویم که تنها نگاهم و غرق در سکوتی محض آقای دلتنگی هایم...


مولای من...

امسال که عاشورا غریب تر از هر سال گذشت من ساکت تر شدم...من بیشتر در خودم فرو رفتم که ای وای بر ما...ای وای بر مایی که چقدر خدا و حسین در روزگار مان غریب است...


آخ که دلم پر است از این مراسم های به ظاهر عزاداری ولی چه کنم که غرق در سکوتی محضم مهدی جانم...


پرم از نماز هایی که قضا می شود ولی همچنان بر سر و سینه کوبیده می شود...

پرم از نگاه هایی که بی حیا تر از همیشه در روز عاشورا و تاسوعا به همدیگر دوخته می شود...


پرم از بی شرمی و وقاحت عده ای که عاشورا را بهانه ی رسیدن به اهداف ِ شیطانی خود کرده اند...


پرم مهدی جانم...


کاش که می توانستم در مقابل تمام ِ این ها بیاستم...

کاش که می شد روزی بیاید که همه بر عظمت مهربان ارباب اشک بریزند ...


ولی چه بگویم ...

چه بگویم که دل ِ خودتان هم پر است مهدی جانم...


چه بگویم که غرق در سکوتی محض گشته ام تا شاید روزی وقتش برسد و بتوانم در مقابل تمام این ها بیاستم...

چه بگویم که غرق در سکوتی محض گشته ام از عزاداری ِ مردمی که معیارشان برای قبول شدن ِ عزاداری هایشان این است که هر چه صدای تبل و سنچ هایشان گوش های بیشتری را کر کند این عزاداری مقبول تر است...


چه بگویم از خدا و حسینی که این روزها عجیب غریب اند آقای روزهای ِ دلتنگی ام...


ولی تمام ِ این حرف هایم را به آسمان فرستاده ام تا روزی که وقتش برسد مهدی جانم...


برای همین هم تنها می خواهم از ناحیه مقدسه بگویم...

از همان زیارتی که یک فرازش را در آغاز این جمعه ام نوشته ام...


زیارتی که از زبان خودتان است در وصف مهربان ارباب در روز عاشورا...

همان زیارتی که عاشورا را برای من عاشورا می کند...


درست سه سال است که من با این زیارت تازه عاشورا هایم عاشورا شده است...

همان زیارتی که وقتی در روز عاشورا می خوانی انگار کریلا در مقابل چشمانت رخ می نمایاند...


فقط کافیست چشم سر ببندی و با چشم دل بروی تا کربلایی که با چشم سرت دیده ای و آن وقت سوگنامه ی تنها امام ِ زمانت را بخوانی ...


مهدی جانم...

دیروز که هم نوا با شما ناحیه مقدسه می خواندم تمام وجودم می لرزید...می لرزیدم که دارم هم نوا با تنها امام زمانم ناحیه مقدسه می خوانم و اشک می ریزم که کاش کمی حسینی شوم...


کاش کمی به درکی واقعی برسم از عاشورا ...


مهدی جانم ...

در این روزها که خدا غریب ترین واژه ی روی زمین است من مانده ام میان یک دنیا حرف ...

مانده ام میان یک دنیای بی سر و ته که این روزها عجیب برای جسم و روحم کوچک شده است...

 


آقای دلتنگی های ِ همیشه ام


                                        آقای باران های روز ِ عاشورا


                                                                               آقای اشک های ِ آسمان


                                                                                                             آقای ستاره پوش دنیایم



میشود اندکی درک و معرفت ِ واقعی برای تاب آوردن و معرفی کردن ِ حسینی که ایمان دارم به ارباب بودنش؟!




اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج




+ کیست این ساقی که بر خود پا گذاشت

آب را در حسرت لب ها گذاشت...



+خیلی حرف است که درستش این است که آب در کربلا در حسرت ِ لب های کربلاییان ماند...ولی چه بگویم از غربت ِ اربابی که تصور می شود لب های او و یارانش در حسرت آب ماند...


و من این روزها دلم را دخیل بسته ام به دو بال آسمانی ِ ساقی ِ کربلا...همان ساقی ای که تا ابد آب را شرمنده ی خودش کرد...حتی اگر تا ابد علقمه به دور عباس بگردد...باز آب بی آبروست در مقابل ساقی العطاشا...


همان عباسی که مشک ِ بدون آبش رویای لب های زمینیان است...


السلام علیک یا ساقی العطاشا....

نظرات 7 + ارسال نظر
منچسترنیوز جمعه 24 آبان 1392 ساعت 14:13 http://manchester-news.ir

باسلام.......
منچسترنیوز افتتاح شد هرچی که ازمنچستریونایتد بخواهید.
مارا حمایت کنیدروی گوگل پلاس هم کلیک کنید.

سلام

فاطمه جمعه 24 آبان 1392 ساعت 16:07 http://malakoot2013.blogsky.com/

سلام عزیزم لطف داری فدات
مداحی زمینه وبت میخوام برای خودم برای وب نمیخوام.
اسم مداحی بگی کافی میتونم دانلود کنم.
مرسی عزیزم

سلام...
مداحی ها که اسم ندارن بانو...آهنگ که نیستن...

آپلودش می کنم برات میام لینک دانلود میزارم برات...

یک سبد سیب جمعه 24 آبان 1392 ساعت 16:54 http://yeksabadsib.blog.ir

چرا بانو؟

فریناز شنبه 25 آبان 1392 ساعت 13:53 http://delhayebarany.blogsky.com

اللهم عجل لولیک الفرج...

چقد حال عجیبی داره روز بعد عاشورا جمعه نوشتن...

قبول باشه ماه بانو

زیارت ناحیه ی مقدسه کجاس؟ تو مفاتیح هست؟
نشنیده بودم تاحالا...

آمین...

اوهوم...خیلی عجیب بود والبته سخت...

قبول حق...
واسه توام قبول باشه فرینازم

توی مفاتیج نیس...نیومده توی مفاتیج...من ی کتاب کوچیک دارم که توش فقط همین زیارت هست...

ولی توی نت میتونی متنش رو ببینی...

بخونش حتما...
محشره فرینازم

مژگان شنبه 25 آبان 1392 ساعت 16:44 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

سلام
از آخرین پستی که نخونده بودم شروع کردم و رسیدم تا اینجا
بیست و سومین دلنوشتت در جمعه های منتظر
حرفای زیادی نوشتی ، از دلتنگی ها ، از تظاهر کردن به فهمیدن وقایع کربلا و حسینی بودن و ...
من فقط همین جمله ی آخرتو دوباره می نویسم و از ته دلم آمین میگم برای همه ی دلهای دلتنگ
میشود اندکی درک و معرفت ِ واقعی برای تاب آوردن و معرفی کردن ِ حسینی که ایمان داریم به ارباب بودنش؟!

منم زیارت ناحیه مقدسه نشنیده بودم فاطمه
سه روز از عاشورا گذشته و عزاداری هات قبول باشه بانو ، ظهر امروز که خونه همسایمون آش نذری هم میزدم به یادت بودم! ...
چقدر دلم برای اینجا اومدن و خوندن و نظر گذاشتن و بغضای شکسته تو دریات تنگ شده بود.
خوشحالم بخاطر آرامش این روزهام که دعاهای شما دوستان سهمیه توش
راستی حال پات چطوره؟ الان دیگه باید خوب خوب شده باشی!
مراقب خودت باش فاطمه :*

سلااااام

به به عروس خانووووم...خوبی عروس خانووووم؟

مبارکا باشه و این که ایشالله که خوشبخت بشی بانووو

ممنون که همشو خوندی بانو...خیلی ممنون

ناحیه مقدسه سوگنامه ی امام ِ زمانه در وصف کربلا...توصیف کربلاست از زبون ِ ایشون...
توی نت سرچ کن در موردش ...می تونی متنش و حتی فایل های صوتیش رو پیدا کنی بانو...

ایشالله که واسه هممون قبول باشه...
و این که ممنونم که به یادم بودی...ذوق کردم:دی

دل ما هم تنگ شده بود بانو...

ایشالله که آرامش این روزات همیشگی بشن و موندگار...
ایشالله که به حق این ایام زندگیت همیشه خوب باشه ...

پامم گچ نداره ولی خب عوضش درد داره
خوبه...می سازم باهاش...کلا باید مراعات ی چند وقتی رو...


توام مراقب خودت باش بانوی سبز شمال

فریناز شنبه 25 آبان 1392 ساعت 22:55 http://delhayebarany.blogsky.com

خدا قوت بانو

سلامت باشی خانوووووووووومم

یک سبد سیب یکشنبه 26 آبان 1392 ساعت 23:26

چون غم داشت

چون غم داره...

اوهوم...

خیلی هم غم داشت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.