.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

برای آقای ستاره پوش-14

هوالغریب...



سلام بر یگانه آقای ستاره پوش دنیایمان


سلام بر یگانه مرد حاضر در این دنیای گرد


سلام آقای خوبم


این بار که چهاردمین انتظار نامه ام است که با دلتنگی بی نهایتی آن را می نویسم...دلتنگی هایی آسمانی...

دلتنگی که درست با دیدن آن گنبد فیروزه ای شدت یافت ... همان گنید فیروزه ای که از دور دیدمش ولی در شب به شدت می درخشید و چقدر حیف که نشد از نزدیک تر ببینمش...و چقدر خوشحالم که در همین چهارده انتظار نامه دوبار چشمانم توانست ببیند آن گنبد فیروزه ای را...


دل ِ این کمترین عجیب خو کرده است به مهر شما...عجیب این مهر و این عطش به جانم افتاده...عطش نوشتن و منتظر بودن برای شما....هر چند که بین من و یک منتظر واقعی به قدر بی نهایت فاصله است...


ولی به قدر یک ماهی کوچک عاشق این تپش های قلبم هستم...قلبی که گاهی آنقدر تند تند می زند که خودم صدایش را در وجودم می شنوم...مخصوصا این روزها که عجیب تپش هایش زیاد است و صدایش را تقریبا در تمام روز می شنوم...


تا پنج شنبه ها می شود این تپش ها سراغ قلب این ماهی کوچک می آید و میشود همان حالی که وقتی چشم می بندم می توانم صدایش را بشنوم...


آقای خوبم...


کاش می دانستم که الان کجای این عالمید...


در مسجد سهله؟


در جمکران؟


یا در سرداب خودتان؟


یا...

یا...



هرچند وقتی به این فکر می کنم که امروز چه روزیست خودم شرمنده می شوم ازین حرفم...


آخر پنج شنبه شب ها شب زیارتی ِ ارباب است و شما هم در کنار جد بزرگوارتان...


یعنی میشود شب جمعه ای اربابم را در شش گوشه اش زیارت کنم؟!


آقای خوبم...


قلب ِ کوچکم این روزهایش را عاشقانه تر از همیشه اش می زند...خودتان که شاهد حال من بودید در آن غروب و اذان مغرب و دیدن آن گنید فیروزه ای بین آن کوه ها و لرزیدن وجودم و ناگهان و غیر ارادی زمزمه شدن دعای فرج بر لب هایم در هنگام اذان...


و چقدر عاشقانه دعای فرج را دوست دارم...ناخود آگاه روی لب هایم زمزمه شد و وقتی به آخرش و تمام آن العجل ها رسیدم دلم می لرزید و دلم اشک می خواست ولی اشکی نبود و چقدر این وقت ها به آدم سخت تر از همیشه می گذرد...و به راستی که اشک چقدر تسکین دهنده است و آدم این وقت ها می فهمد که چقدر اشک نعمت بزرگیست....


اشک هایی که همیشه در دعاهایم خواسته ام خداوند هیچ گاه نعمت گریه کردن برای اهل بیت و ارباب را از چشمان این کمترین نگیرد و خدارا شکر که هنوز چشمانم به باران می نشیند وقتی به عکس حرم ارباب نگاه می کند و این بالاترین خوشبختیست که اجازه دارم گریه کنم...


این انتظار نامه ام لبریز است از عشق...عشقی به رنگ آسمان...


عشقی به رنگ آسمان که سر تا سره وجودم را گرفته است...


و این عشق تمام دارایی این دل کوچک است....


آقای خوبم...

میشود باز هم هوای همان که او را به شما سپرده ام داشته باشید؟!







اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج




+ بی نهایت برای سانحه ی رانندگی که چند روز پیش در اتوبان تهران-قم رخ داد ناراحت شدم و از خداوند برای تمومشون طلب مغفرت می کنم و برای خونواده هاشون طلب صبر می کنم...


به امید روزی که کمتر شاهد تمام این سوانح و این بازی کردن ها با جون مردم باشیم....


می تونید به لینک زیر برید و برای شادی روح یکی از افرادی که در این سانحه فوت شده فاتحه ای بخونید...

بهشت من


نظرات 9 + ارسال نظر
یاسمین جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 01:28 http://donyayeyasamin.blogsky.com

سلام
بسیار زیبا و قشنگ بود اللهم عجل لولیک الفرج
خوشحال میشم به وبلاگ منم سربزنید موفق باشید

سلام...

آمین...

چشم...خدمت میرسم

مژگان شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 10:08 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

اللهم عجل لولیک الفرج

....

آمین

فریناز شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 13:20 http://delhayebarany.blogsky.com

اللهم عجل لولیک الفرج

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

چقد دلم برات تنگ شده بودا

یه ذره شده خب اصن

آمین

سلااااااااااااااااااااام به روی ماهت خانوم

چه عجب اومدی شما

دل منم یه ذره شده خب

فریناز شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 13:22

قدر خودتو بدون...

به چهارده تا رسیدی دوبار دیدیش...

فقط قدر خودتو بدون بانو

اشک شوقه ها...

کاش که لایق باشم...

کاش...
کاش...
هر چند که بعید می دونم

فدای اشکات بشم من

دلنامه شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 18:07 http://thebestdelnameh.blogfa.com

...
سه نقطه های پر حرف
خیلی زیبا بود...

عجیب هم پر از حرف...

ممنونم...

فهیمه شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 23:28

سلام فاطمه عزیزم!
دوست دارم بدونم کتاب کیمیای محبت شیخ رجبعلی خیاط رو خوندی. حتما باید خونده باشی. دستورالعمل دیدار با " آقای خوبمون" جالبه.
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعا

سلام فهیمه خانوم گل...

اوهوم...خوندمش...چند بار هم خوندمش...با وجود مخالف های زیادی که این کتاب داره ولی خوندمش...خیلی هم دوسش دارم این کتاب رو...
ممنون بابت یادآوری خوبت...واجب شد برم از بین کتابام درش بیارم و یه نگاهی بهش بندازم...هرچند که همشو یادمه...

آمین...

محتاجم به دعاهای خوبت بانو

نازی یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 12:40


از اون تصادف به بعد خیلی از اتوبوس میترسم

فقط امیدوارم دیگه هیچ وقت شاهد این بازی کردن با جون مردم نباشیم...

ببخش که باعث ناراحتیت شدم مهرناز

نازی یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 12:45

اَللّهُمَ عَجـِّل لِوَلیکَ الفَرَج

آمین...

نازنین سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 15:02

سلام همزاد خانوم خوبی؟
چقدر دلم تنگ شده بود واسه تون
واسه خودتون و نوشته هاتون
آخه دارم تمرین میکنم : )

عشق آسمونیتون هم تا همیشه مستدام باشه خانوووم

به به ببین کی اینجاست!!!

چه عجب اومدی تو

سلام خانووووم...
تو چطوری؟

دل مام برات تنگ شده بود خیلی...

داری تمرین چی میکنی؟

دچار سوءتفاهم شدی باز ولی ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.