.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

برای آقای ستاره پوش-9

هوالغریب...



سلام بر یگانه آقای ستاره پوش دنیای ما


سلام بر یگانه مرد حاضر در این دنیا


سلامی به رنگ و بوی هلال ماه ِ نو


سلامی به زیبایی هلال ماه نو که باریکی اش چه خبرها که با خود ندارد...



آقای خوبم رمضان هم گذشت...به همین زودی...

رمضانی که انگار همین دیروز بود که اولین جمعه اش را به شما تبریک گفتم...


و به همین زودی 9 جمعه شد که بر این کمترین رخصت می دهید برای شما بنویسد...رخصت می دهید پنج شنبه ها آخر شب با سر بشتابم به این خانه تا برایتان بنویسم...و این یعنی اوج خوشبختی دل ِ دیووانه ام...


نمی دانید چقدر دلم آرام میشود وقتی می توانم با تمام وجود برایتان بنویسم...من این نوشتن برای شما را آسان به دست نیاورم...چه شب ها و لحظه هایی که دلم پر پر می زد برای لحظه ای نوشتن برای شما ولی نوشتن برای شما هم اجازه می خواهد...چه اشک ها که نریختم تا خودتان در همان جمعه به من ِ کمترین اجازه ی نوشتن دادید...


در دلم بغضی خانه کرده است که رمضان گذشت...آن هم رمضانی که متفاوت تر از تمام رمضان هایم بود...رمضانی که هنوز سیراب نشده بودم از آن که تمام شد...رمضانی که می خواهم آخرین شب اش را بیدار بمانم تا با تمام وجودم نفس بکشمش...رمضانی که برای من پر بود از سبزی ها...


آخرین افطار و آخرین نگاه ها به حرم مولا علی و آخرین دعاها در آخرین افطار برای تمام دوستان و عزیزانم چقدر آرامم کرد...آنقدر آرام که با لبخندی از سره رضایت به رسم تمام شب های رمضان سوره ی قدر را خواندم و آخرین روزه ام را افطار کردم...


و چقدر آن خرما برایم شیرین تر از تمام خرما ها بود...



آقای خوبم...

آنقدر این بغض ِ تمام شدن رمضان به جانم چنگ انداخته که حال زبانم بند آمده و نمی دانم که چه بگویم...تنها می دانم که کاش به قدر یک نفس به قدر یک ثانیه بزرگ شده باشم...که اگر این اتفاق برایم افتاده باشد دستانم پر تر از همیشه اش شده است...


و دستانم از سفره ی بی کران رحمت الهی آن چه که سهم اش بوده است را برداشته است...زیرا هر کس به قدر دلش و به قدر قلبش از سفره ی رحمت الهی توشه بر می دارد...


و خوش بحال خوبانی که دستانشان پر از تمام خوبی هاست...دستانشان سبز شده است و تمام وجودشان بوی آسمان گرفته است...


مولای من...

دلم برای تمام سحرهای ناب رمضان و تمام آن عهد خواندن ها بعد از نماز صبح در دل شب های پر از راز رمضان تنگ می شود...


دلم برای تمام آن حرف ها،برای تمام آن دعاها تنگ می شود...


ساده بگویم دلم برای رمضان تنگ می شود...آخر این رمضان سبز ترین رمضان عمرم بود...


آقای خوبم...

این عشق برای نوشتن برای شما از ظهر عاشورا شروع شد...ظهر عاشورای سال پبش...وقتی که زیارت ناحیه مقدسه می خواندم...زیارتی که از زبان شماست...تنها خدا و خودتان شاهد بودید که خواندن این زیارت در عصر عاشورا در مشهد چه کرد با دل ِ دیوانه ام...آن هم دلی که کربلا را دیده بود...و چقدر راز دارد این حرف...چقدر راز...


دلی که کربلا ببیند روز عاشورا هزاران بار می میرد و زنده میشود...


و این عشق به نوشتن برای شما از همان روز آغاز شد...چقدر دلم آن روز خواست که بنویسد ولی نشد و این اجازه بر من داده نشد تا امسال ... آن هم وقتی که نوشتم که فکر می کنم در بهترین زمان زندگی ام این اجازه بر من صادر شده...و به راستی که در بهترین زمان ممکن این اجازه بر من صادر شد و این بدست آوردن برای من ساده نبود...اصلا ساده نبود...


و چقدر تمام این کنار هم چیدن ها دلم را قرص می کند...دلم را آرام می کند...


آقای خوبم...

من او را به شما سپرده بودم...می دانم که هوایش را دارید...همان که تمام دارایی این دل ِ دیوانه است...


آقای خوبم...


می دانم که هوایش را دارید اما به حق زیبایی بی حد ماه شوال و تمام آن عهدها که نذر او بود قرار باشید بر تمام بی قراری هایش...


من تمام وجودم را به شما سپرده ام...



مولای من...


تبریک این کمترین را پذیرا باشید...


                      ماه نو و آن هلال بی نظیرش مبارکتان باشد...







اللهم عجل لولیک الفرج





+حلول ماه شوال رو به همگی تبریک میگم..امیدوارم که بهره کافی رو از ماه رمضان برده باشیم...


التماس دعا دوستان...

نظرات 14 + ارسال نظر
نازی جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 01:18

اللهم عجل لولیک الفرج

عیدت مبارک فاطمه جان

یه اعتراف:
راستش متنتو کامل نخوندم چون حالم زیاد خوب نیست...
میام ایشالا با صبر و حوصله میخونمش...
میدونی که از نوشته های تو نمیشه گذشت :*
بازم معذرت

آمین...


عید توهم مبارک باشه خانومی...

خواهش می کنم بانو...
راحت باش...
هر وقت بیای من خوشحال میشم...
همین هم برام خیلی ارزش داشت خانوووووم...

چرا حالت خوب نیست بانو؟
شب عیده...
بخند...

سروناز جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 01:30 http://pnuo.ir

سلام
آیا قصد آمادگی برای آزمون کارشناسی ارشد فراگیر پیام نور را دارید ؟
آیا می دانید خیلی از داوطلبانی که قبول شده اند از ما مشاوره و برنامه ریزی درسی رایگان گرفته اند ؟
آیا می دانید در وب سایت همیشه آنلاین تنها وب سایت قدرتمند در زمینه ارائه خدمات رایگان کنکور ارشد فراگیر به تمام سوالات شما پاسخ داده می شود ؟
آیا می دانید همیشه آنلاین متشکل از گروه بزرگ فارغ التحصیلان ارشد فراگیر پیام نور است ؟
آیا می دانید همیشه آنلاین در زمینه کارشناسی ارشد فراگیر پیام نور مشاوره رایگان می دهد ؟
تا یادم نرفته بگم زمان ثبت نام آزمون ارشد فراگیر سال 92 در هفته اول مهرماه می باشد
پس به سایت ما بیایید و از امکانات ما استفاده نمایید
در صورت تمایل ما را با نام " مشاوره رایگان کنکور ارشد فراگیر" لینک نمایید تا بازدید کنندگان شما نیز از خدمات ما استفاده نمایند

دوستدار شما سروناز

سلام...

امان از پیام نور....امـــــــــــــــــــــــان...

نازنین جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 02:18

منم تبریک میگم عیدت رو فاطمه

چقدر دلتنگ سحرهای ماه رمضون میشم
اصلا خوابم نمیبره
دلم میگیره از اینکه باید بی سحری بخوابم
برای دعای سحر
از اینکه دیگه بوی ماه رمضون نمیپیچه توی خونه
از تموم شدن ربنا

بچه که بودم دعا میکردم ماه حلول نکنه و ماه رمضون یه مدت طولانی باقی بمونه
امشب دلم خواست بازم آرزو کنم
یه آرزوی محال ولی قشنگُ دوست داشتنی

عید تو هم مبارک باشه خانووووووم

منم خیلی دلم تنگ میشه...
دیشب هم تا 3 بیدار بودم و خوابم نمیبرد اصلا...

بعضی از آرزوهای محال عجیب قشنگن و دوست داشتنی...مثل همیین آرزوی پاک تو بانو

نازنین جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 02:19

به آقاس ستاره پوش سفارش منم بکن

**اللهم عجل لولیک الفرج**

اتفاقا تو ماه رمضون امسال تو تموم دعاهام بودی به طور خاص...

آمین...

لیلیا جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 09:40

سلام...

عیدت مبارک بانو....

چطوری؟؟

سلام به روی ماهت...

عید توام مبارک

خوبم...تو چطوری؟

لیلیا جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 10:04

سلام بر یگانه مرد حاضر در این دنیا
سلامی به رنگ و بوی هلال ماه ِ نو
سلامی به زیبایی هلال ماه نو که باریکی اش چه خبرها که با خود ندارد...

آقای خوبم رمضان هم گذشت...به همین زودی...

من این نوشتن برای شما را آسان به دست نیاورم...

چه شب ها و لحظه هایی که دلم پر پر می زد برای لحظه ای نوشتن برای شما ولی نوشتن برای شما هم اجازه می خواهد... شکر...
چه اشک ها که نریختم تا خودتان در همان جمعه به من ِ کمترین اجازه ی نوشتن دادید...


رمضانی که متفاوت تر از تمام رمضان هایم بود...رمضانی که هنوز سیراب نشده بودم از آن که تمام شد...

رمضانی که برای من پر بود از سبزی ها... شکر... شکر...


....آنقدر آرام که با لبخندی از سره رضایت به رسم تمام شب های رمضان سوره ی قدر را خواندم و آخرین روزه ام را افطار کردم...

و چقدر آن خرما برایم شیرین تر از تمام خرما ها بود...



کاش به قدر یک نفس به قدر یک ثانیه بزرگ شده باشم...
کاش به قدر یک نفس به قدر یک ثانیه بزرگ شده باشم...
کاش...
که اگر...

هر کس به قدر دلش و به قدر قلبش از سفره ی رحمت الهی توشه بر می دارد...


دلی که کربلا را دیده است..

دلی که کربلا را ببیند..

این دل دیگه دل بشو نیس! دیگه نه آرام ِ ... نه قرار دارد ..نه...

و چقدر تمام این کنار هم چیدن ها دلم را قرص می کند...دلم را آرام می کند...

....


اللهم عجل لولیک الفرج..

مث همیشه عالی بود...

دلم واسه این نظر گذشتنات تنگ شده بود بانو...

ازونا که یه عالمه حرف بزنی و منم با چشمای پر از اشک بخونمشون...



آره...این دل دیگه دل بشو نیست...
چون دیوونه شده
ولی دیوونگی که با همه ی وجود عاشقشی...

ممنون که با وجود بی حوضلگی این روزات میای و میخونی بانو...

ممنونم


آمین...

فریناز جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 10:11 http://delhayebarany.blogsky.com

سلاام
عیدت مبارک باشه خانوم خانوما

اصن بوس بوسی


قبول باشه نهمین جمعه ت بانو

جمعه ها که می شه منو می بری تا مکررات... تا تکرار خودم...
ممنون برای این حس خوب

ایشالله که ادامه پیدا کنه و تا آخر امسال بنویسی
ایشالله

خیلی چیزا به دست آوردنش آسون نیس
اصن عاشق شعر آهنگ وبم شدم

من تو را آسان نیاوردم بدست...

در به دست آوردنت بردباری ها شده
بی قراری ها شده
شب زنده داری ها شده...

در به دست آوردنت
پایداری ها شده
با ظلم و جور روزگار
سازگاری ها شده...

ای از عشق پاک من همیشه مست
من تو را آسان....


شعرش محشره
تقدیم به تو که می دونم توام تقدیم می کنی به صاحب جمعه ها
آقای ستاره پوشمون

سلااااااااام فریناز خانوم گلم...

عید شمام مبارک...

هزار تام بوس بوسی و اینا

قبول حق باشه عزیزه دلم

اتفاقا دیشب که شب آخر بود نمی دونی چیکار کرد آهنگت با دل من...
ریختمش تو گوشیم و تا 3 که بیدار بودم بهش گوش میدادم فقط...

یک دنیا ممنون واسه این آهنگ بی نظیر..
آره...شعرش محشره...محشر...

تقدیم به آقای ستاره پوشمون...

برای همه چیز ممنونم ازت بانو...

فریناز جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 10:12

اللهم عجل لولیک الفرج

آمــــــــــــــــین

لیلیا جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 11:51

منم شکر...

دل منم واسه خوندن فاطمه تنگ شده بود..





خواهش میشه بانو..

دل به دل میگن راه داره



محمدرضا جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 12:40 http://mamreza.blogsky.com

سلام
اللهم عجل لولیک الفرج...
امیدوارم در این روز عزیز به بهترین حاجتها برسی
عیدتت مبارک
نماز و روزه ها قبول
البته روزه های کله گنجیشکی تو قبول نیست فکر کنم

سلام

آمین...

عید شمام مبارک آقای سبز آسمونی
نماز روزه های شمام قبول باشه همگیشون

راستی رفتی مشهد یادت نره بهت چی گفتم که به آقا بگیا...


فک کنم ...منم موافقم باهات...


فقط حال کن یه بار یه حرفی زدی من باهات موافق بودم

مژگان جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 21:43 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/


سلام بر بنده ی خوب خدا
نذرت قبول باشه فاطمه
عیدت مبارک و یه عالمه بوسسسسس

سللللللللللللام مژگان خانوم گل...

ممنون....

عید توام مبارک و کلی جواب بوسس

راستی روز عید اشک خوب نیست بانو...

بخند..

فریناز جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 23:07

ینـــــــــی

می خوای بگی که من یه آهنگ به تو دادم که بالاخره تو نشنیده بودی و نداشتی؟؟؟؟

بگن دلار شده پونصدتومن باور می کنم ولی تو یه آهنگو نشنیده باشی و نداشته باشی نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!!


یک عدد فریناز مُشَکَک:دی

ینـــــــــــــی شُک زده شده

اوهوم...
نشنیده بودم

فقط از روی صداش می شناسمش که واسه اکبر گلپاست...ازون خواننده های قدیمیه...

سنتی گوش میدم خیلی...ولی این آهنگ گلپا رو نشنیده بودم...آخه گلپا همه ی آهنگاش یه جوره...سنتیش زیادی سنتیه آدم خسته میشه ولی اینو که شنیدم اصا نظرم عوض شد در موردش

حالا از شک در اومدی خانوم خانوما؟

نازی یکشنبه 20 مرداد 1392 ساعت 00:47

سلام همزاد خانومی
فاطمه انقد قشنگ حرف میزنی با آقای ستاره پوشمون که بعضی وقتا به قلمت حسودیم میشه

ولی بعد خوندن پستت احساس کردم حرف ها و راز های زیادی پشت تک تک کلمات این پست پنهان شدن که فقط خدا میدونه و دل خودت...

درسته؟

به به سلام مهرناز خانوم گل...

میگم فک نمی کنی من پر رو میشم انقده تعریف می کنی؟

من جمبه منبه ندارما

تو به من و نوشته هام لطف داری بانو...


آره...حدست درسته...پر از حرف و پر از رازهای زندگی فاطمه که علاوه بر خدا و خودم او هم از تمومش خبر داره...
رازهایی که فاطمه رو به اینجا رسوندن مهرناز...

نفس که بکشی فاطمه رو حس می کنی بین تموم این نوشته ها...

مژگان یکشنبه 20 مرداد 1392 ساعت 10:03 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

این اشک ناراحتی نیست که فاطمه
واسه احساسای پاک توء ، واسه نوشته هایی که به دلم بدجور میشینه ، حرفایی که تو دل منم هست و شاید نتونم بگم یا بنویسمش. گاهی شاید بتونم خودم لابه لای نوشته هات پیدا کنم!

مرسی از بودنت و اینم لبخند

خداروشکر که اشکای ناراحتی نیستن...
خیالم راحت شد...

همیشه همین طوری بخند...از ته دل...
بخند که هنوز خدا هست و خدایی می کنه...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.