.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

ماندگار

هواالغریب....



این روزها تمام زندگی ام عجیب پر از بوی تو شده است...



این روزها حتی کاکتوس پشت پنجره ی اتاقم پر گل تر از تمام سال های عمرش به گل نشسته است...گل هایی سرخ و بی نهایت نرم میان یک عالمه تیغ...و این یعنی نهایت زیبایی...



این روزها پشت بام خانه مان شده است وعده گاه من و خورشید...با این که چون همیشه نورش چشمانم را اذیت کرده و دل خوشی از خورشید ندارم اما غروب هایش را دوست دارم...عجیب مظلوم میشود و سربه زیر...انگار از شدت شرم سرخ شده است...و من هر روز غروب این همه شرم اش را می بینم که آرام آرام خودش را پشت کوه های بلند مخفی می کند و من در باغچه ی پشت باممان می نشینم و خورشید را می بینم...خورشید را می بینم و در دلم با تو سخن می گویم...



این روزها آرامم...آرامِ آرام...


حتی با وجود تمام ناآرامی ها هم آرامم...آرامم از وجود تو...آرامم از داشتن تو...


این روزها احساس می کنم زنده شده ام...درست مثل همان وقتی که از اتاق عمل بیرون آمدم و آن لحظه هایی که جان می کندم تا به این دنیا بیایم و آن همه عذاب و درد و بعدش که کم کم آن همه سنگینی و درد از جانم رفت و پا گذاشتم به این دنیا...راستش را بخواهید هنوز هم وقتی عکس هایی که مادرم در آن حال از من گرفته را می بینم دلم برای خودم می سوزد...


ولی این زنده شدن کجا و آن زنده شدن کجا!


این روزها عمیق تر نفس می کشم...


این روزها شکر گزارم...شکر گزار معبودم...


این روزها من هستم و یک دنیا عشق به تو....


این روزها دستانم گرم است...این روزها گرما به جانم بازگشته...


این گرما را از من نگیر معبودم...



**این هم عکسی از کاکتوس پشت پنجره ی اتاقم و گل های بی نهایت زیبای اون...



+روشن ترین ستاره ام...

می خواهمت ...می خواهمت...


تو ماندگاری در دلم...

می دانمت...می دانمت...


ای همه ی وجود من...

نبود تو نبود من...




نظرات 19 + ارسال نظر
فریناز شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 06:50 http://delhayebarany.blogsky.com

شرمنده دیشب خوابم برد
چقدر خوبه که آرومی
که آرومه آرومی
چقدر خوبه که امید از سر و روی کلمه هات می باره
چقدر خوبه که زندگی یه وقتایی یهویی روی خوشبختی رو نشونمون می ده

خدا رو شکر واسه همه چی

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چقدر خوشگلن این گل ها
درست مثل خودتن


چقد خوبه که حالت خوبه
خیلی خوشحالم... :دی

دشمنت شرمنده
بعله..دیدم جواب ندادی فهمیدم خوابت برده فسقلی خوابالو

خدارو شکر واسه همه چی
واقعا شکر...

این گلا خیلی خوشگل تر از منن...
تازم اگه بنا بر مقایسه باشه تو خوشگل تری...خودم دیدم که میگمفریناز خوشگل و فسقلی من

منم خوشحالم از خوشحالی تو

لیلیا شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 11:44 http://yeksabadsib.blogfa.com

سلااااااام

الحمدلله رب العالمین.

ماندگار...

چه قشنگ..این نهایت زیبایی است.

چه فضای دنج و باحالی دارینا رو پشت بوم.

چه خوووب گفتی از خورشید و غروب و سر به زیر شدنش..

ایندفه تو وعدگاه خودت و خورشید یاد ما هم باش.

این روز ها آرامم ..آرام آرام..(یاد ِ .... افتادم )

با وجود تمام ناآرامی ها هم آرامم ...
( میفهمم، مثل حال اینروزای خودم...)

این روزها عمیق تر نفس می کشی (شکر..)


این روزها شکر گزاری ( شکر..)

این روزها هستی و یک دنیا عشق به او (شکر..)

این روزها دستانت گرم است...این روزها گرما به جانت بازگشته (شکر..)

خوشحالم فاطمه برات...خوشحالم.شکر...

فاطمه بانو.

گل های کاکتوست زیبااااااااااااااااست.ممنون



سلاااااااااااااااااااام

آره...نهایت زیباییه...

اوهوم...من که دوس دارم پشت بوم خونمون رو....

امیدوارم هر چی خیره براتون پیش بیاد خانومی...

منم واسه تموم چیزایی که نوشتی شکر می کنم خدارو...

و برای تو هم آرامش می خوام از ته دلم خانومی...

قابل شما رو نداره...
کاکتوس خیلی دوس می دارم...خیلی

لیلیا شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 11:45

فریناز !

سلام

فریناز اینجاست...برگشته از سفر...
تعجب نکن

سلام خانوم خانوما

لیلیا شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 17:42 http://yeksabadsib.blogfa.com

سلام فاطمه.بانو..

میگم ، صدای شهید همت رو گذاشتم.

دوست داشتی بیا بشنو بانو.



سلام خانومی...

چشم...اومدم و شنیدم صداشون رو...

قبلا شنیده بودم...ممنونم که بازم برام یادآوریش کردی

مژگان شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 18:03 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

سلام فاطمه عزیزم
ممنون که جواب پیامم رو دادی
اره یاد گرفتم ، یه کوچولو سر و کله زدم فهمیدم!
نظرت در مورد تغییرات وبم چیه؟
بازم ممنونم که بهم سر میزینی!
خوشحال میشم

سلام
خواهش می کنم...

خوب شده وبت...
میام پیشت و بهت میگم...

منم از تو ممنونم که میای

خانم معلم یکشنبه 22 اردیبهشت 1392 ساعت 14:05 http://khanommoallem.blogfa.com/

وای فاطمه ه ه ه ه ه ه
من از این کاکتوس دارم ولی تا حالا گل نداده
منم می خااااااممممممممممم

فقط باید بهش برسید تا گل بده...

براش ازین تقویت گل ها بخرید...هر 4 بار یک بار بجای آب دادن بهش تقویتی بهش بدید...اون وقت ببینید چه جوری گل میده براتون...
این کاکتوس من اول ی تک شاخه بود که این همه بزرگ شد و الان هم این همه گل داده و من هر روز صبح به گل هاش باطلوع خورشید باز میشه و عصر هم بسته میشه سلام میدم و با توی خودم حرف می زنم...


راز گل دادنشون فقط محبت کردن بهشونه...همین...

این رازو خودم کشفش کردما...به کسی نگید

این کارو من با شمعدونی هامو بقیه کاکتوسام هم کردم به شدت جواب میده...

سهیل یکشنبه 22 اردیبهشت 1392 ساعت 14:06 http://Titbit.BlogSky.Com

نوشته هات به آدم قوإت قلب میده.. من که خیلی آروم شدم..
لطفاْ آدرس منرو هم به سایتت اضافه کن و نوشته های منم بخون..
http://Titbit.BlogSky.Com
مرسی دوست من.

ممنون از لطف شما...
خداروشکر که آروم شدید...

خدمت میرسم...

خانم معلم یکشنبه 22 اردیبهشت 1392 ساعت 16:45 http://khanommoallem.blogfa.com/

اتفاقا منم کلی بهشون میرسم از این تقویتیام بهشون می دم . باور می کنی گاهی بغلشون می کنم و می بوسمشون کلی ام شنگولن . گلای دیگم گل دادن ولی کاکتوسم نه
البته طفلی تازه یه سالش شده... نکنه واسه خاطر اینه که گل نمی ده؟؟ هان ن ن ن ؟؟؟

خب کاکتوستون هنوز کوشولوا...هنوز زوده که گل بده...ایشالله بهار دیگه گل میده قول میدم بهتون...اگه بهش خوب برسید حتما گل میدید...

باورم می کنم وقتی خودمم با گل هام حرف می زنم و گاهی هم بوسشون می کنم..البته هر کاکتوسی رو نمیشه بوسیدا

یخده بچه های خشنی ان در این موارد...دوس ندارن کسی بهشون دس بزنه چه برسه ببوستشون

107 دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 ساعت 00:51 http://www.bigane22.blogfa.com

لایک

thanks

نازنین دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 ساعت 01:38

وااااااااااااای فاطمه چقدر این گلایِ کاکتوس خوشگلن
اصن تا حالا ندیده بودم!

الان پنجره ی اتاق منم ازین کاکتوسا خواست خب

آره خیلی خوشگلن
از نزدیک باید ببینی فقط گلاشون رو
انقد نرمن که اصا باورت نمیشه این گل به این لطافت وسط این همه تیغ رشد کرده باشه...

خب ی دونه ازین کاکتوسا بخر...
یا پاشو بیا اینجا من یه قلمه ازین کاکتوس برات بزنم

نازنین دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 ساعت 01:40

ولی فاطمه عجب کاکتوسیِ
اولی که عکسو دیدم فک کردم ازین موجودات دریاییه
هشت پا بود یا یه همچین چیزایی

کلن من عاشق کاکتوسام
دنیای قشنگی دارن...
شاید چون دنیاشون شبیه دنیای خودمه دوسشون دارم...
تو خونمون هم انواع و اقسام کاکتوس هارو با مامانم نگهداری میکنیم...

وحید۵۳ دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 ساعت 07:42 http://razanipoem.persinblog.ir

...

لیلیا دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 ساعت 14:38 http://lonely-sea.blogsky.com/

سلام سلام فاطمه بانوی عزیز..

احوالت خانومی ؟؟!

إ خوشبحالت من تازه یک ماهه صداشو شنیدم اما اینقد آرومم میکنه که خدا میدونه

دلمان برات تنگ شده فاطمه..

----------------------------------------

مراقب خودت باش به خاطر خدا.

---------------------------------------

زود بیا ...منتظریما.

سلام لیلیای بانوی عزیز...

شکر...شما چطوری بانو؟

من راستش حدود دو سال پیش به واسطه جایی که توش کار می کردم این صدا رو شنیدم که به جرئت می تونم بگم جز تنها حسن های رفتن به اونجا بود برام...

دل من هم بانو


به خاطر خدا...
مراقبم لیلیا...به خاطر خدا و او...


اومدیم...زود

فریناز سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت 00:53

راستی آهنگ تو خود پستت نمی خونه ها


چطوری؟
خوبی؟
احوالات بانو؟

اووووم...
خوندا...نگا من امتحان کردم...

تو ویندوزتو عوض کن...باور کن من یکی یه نفس راحت میکشم از بس این مدت حرص بلاگ اسکای جونتو خوردم...

لپ تاپ دل هم شد لپ تاپ آخه؟

شکر...خوبیم به لطف شما

چقدر این کلمه ی بانو برای من حرف داشته و داره همیشه....
زنده ایم و دعا گوی شما

فریناز سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت 00:55

وا! لیلیا!
چرا آدرس فاطمرو گذاشتی؟!

اتفاقا منم داشتم نظرشو جواب میدادم متوجه این نکته شدم که دیدم توام متوجهش شدی...

لیلیا سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت 14:17 http://yeksabadsib.blogfa.com/

سلام! هان!





گیج میزنم آیا !

این که خوبه فریناز.. یه وب رفتم نظر گذاشته بودم حتا اسمم یادم رفته بنویسم!

سلاام فاطمه..

سلام...

عب نداره...فدای سرت

میگم کلا قمی ها در این زمینه هواس مواس ندارنا
قبول داری؟

خانم معلم سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت 22:22 http://khanommoallem.blogfa.com/

لیلیا چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 ساعت 12:03

سلام..فاطمه جون.

منم شکر..

هواس یا حواس ؟!

قمی ها ؟!

قبول ندارم

آخه لیلیا حواس دستاش پرته...

چه خبر ؟!

ممنون که اومدی زود..

سلاااااااااااام

خدارو شکر

همون حواس

ولی من قبول دارم که قمی ها حواس ندارن


سلامتی....
این روزا فقط میگم شکر...
شکر واسه...

به قول خودت هیچی و همه چی...

لیلیا چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 ساعت 12:12

پ اینجایی..

مهم قمی ها هستند که قبول ندارن !


سلامتی

هیچی و همه چی ..آخ که یعنی خیلی حرف..

شکر..

یه جک بگم بخندی!؟

بله...اینجام


ولی مهم ماییم که فبول داریم قمی ها اصولا حواس مواس ندارن

از قدیمم گفتن چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است...



اوهوم....خیلی خیلی حرف...


اوهوم...بگو...جک دوس دارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.