.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

طهران تهران


هوالغریب...



این روزها چقدر ساکت شده ام...چقدر سرد شده ام...


امروز معلم کلاس چهارم ابتدایی ام را در خیابان بین تمام آدم های این دنیا دیدم.....کسی که اصلا انتظار دیدنش را نداشتم...و چقدر این دیدار های ناگهانی حرف دارد....


بین آن همه آدم مرا شناخت...گفت چقدر بزرگ شدی دختر و من گفتم بزرگ شدن بهایش سنگین بود و هست...


و در میان آن همه شلوغی که این روزها خیابان ها بخاطر عید دارد مرا نگه داشت و با من حرف زد....از زندگی گفت...ار سختی هایش و من گوش میدادم و  میگفتم که زندگی چیزی نبود که این همه ارزش درد کشیدن داشته باشد...


به او گفتم یادتان است برای این که خطمان خوب شود چه طور تنبیهمان میکردید؟

خندید و گفت تو هنوز یادت است؟


و من گفتم مگر میشود تنبیه شما را یادم برود که مجبورمان میکردید که مشقهایمان را وقتی می نویسیم یک حرف با قرمز باشد و یک حرف با آبی....


تو یادم دادی این گونه بنویسم...


و چقدر سخت بود این گونه نوشتن برایمان آن زمان ها...و به او گفتم راستش را بخواهید ته دلم گاهی چهار تا حرف میگفتم و او بین آن همه شلوغی گیر داده بود که بگویم چه فحش هایی به او می دادم و من خندیدم و گفتم که فحش های من چگونه اند و او گفت که چقدر شاگرد خلی داشته و خودش خبر نداشته...


و در نهایت به او گفتم که همین تنبیه بود که خطم را خوب کرد...


و بعد گفت که برایش بنویسم و من وسط خیابان روی کاغذی که در کیفش داشت برایش نوشتم....گفت که یک معلم بازنشسته دوست دارد دست خط دانش آموزش را داشته باشد و من برایش نوشتم و امضا کردم...


نوشتم که این شاگرد کوچکش را دعا کند...دعا کند که روزی بتواند معلم خوبی شود...


و بعد مرا بوسید...


و رفت...


....


رفت...رفت و مرا با دنیایی از سوال تنها گذاشت....


و من در این نیمه شب چقدر سرشار شده ام از حرف....


در این نیمه شب پر از تنهایی شده ام شبیه یک علامت سوال...





**دلم یک بغل خوابِ پر از آرامش می خواهد...آرامشی از جنس واقعیت...





+اگه عاشقت نبودم پا نمیداد این ترانه


بی خیالِ بد بیاری زنده باد این عاشقانه....


....


...

اسم پایتختو با خون می نویسم واسه یادداشت...

...

...




*همیشه شعر های اندیشه فولادوند رو دوست داشتم و شعر این آهنگ هم ازون دست شعرهاس که من خیلی دوست دارم...