ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
هوالغریب...
گاهی نوشتن ات که بیاید اصلا سرت نمیشود که نیمه شب است...با وجود درد سرت باز می آیی و چشم سفید بازی ات گل می کند و مینویسی...
اما می نویسی و بعد که سبک شدی میگویی خب سبک شدم دیگر...هدف همین بود...پس حرف هایم فقط برای خودت خدایم...
و بعد می گویم خدایم بزرگ است...
و بعد رو به خدایم لبحند می زنم و میگویم شکر...برای همه چیز...
و بعد همه ی حرف هایم می شود یک عکس...یک نگاه...چیزی که این روزها خوب یاد گرفته ام که تنها نگاه کنم...
+ماهی تنگ بلور یه ماهیه دل تنگه....
و من امشب چقدر ماهی کوچکی شدم در دریای بیکران معبودم...