.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

نفس های گرفته!!!


هوالغریب....


امشب هیئت بودم...صبح با دلی ناآرام راهی شدم...در راه حتی در تاکسی هم اشک هایم گاهی چادرم را خیس می کرد...بغضی عجیب بر تمام دلم سایه انداخته بود...بغضی از جنس دلتنگی...


در گوشه ای نشستم و با همان دلتنگی چشم بستم و خودم را رها کردم در بغض خوابیده در پشت صدای مداح و من گویی جدا شدم از زمین و زمان...


نمی دانم چه شد ولی ناگهان فقط دستان فاطمه را محکم در دستانم گرفتم و بعد رهایش کردم...و بعد شروع شد...همان بغضی که از صبح مهمان دلم شده بود بالاخره شکست...مداح روضه حضرت قاسم می خواند و من آشکارا اشک می ریختم و شانه هایم می لرزید...چه خوب که برق ها خاموش بود و صدای گریه ها و لرزیدن من با همه ی وجود در بین آن همه صدا گم میشد...


امشب شبه عجیبیست...گاهی نفس کم می آورم...هوا هم هم ناله با من شده و می بارد...و سردی هوا که تا استخوان هایم را هم سرد می کند...


گاهی آن قدر عمیق میشود نفس هایم که انگار می خواهم نفس آخرم را در این گوشه ی اتاق فاطمه بکشم...و حال من در گوشه ای از اتاق او نشسته ام و پناه آورده ام به لپ تاپم و شروع کردم به نوشتن...تا شاید آرام گیرد دلی که از صبح عجیب بی قرار شده...




***امشب هیچ کس نفهمید آن دخترکی که آن گوشه با همه وجود می لرزد و اشک می ریزد اشک هایش برای چیست...علت اشک هایش رازیست بین خودش و خدایش...

و باز هیچ کس نفهمید که چه شد که همان دخترک بعد از تمام شدن هئیت بلند شد و چایی پخش کرد آن هم با لبی که می خندید...هر چند ظاهری...


**این شب بارانی پر شده از بوی تو...می خواهم تمام نفس هایم را عمیق بکشم شاید دیگر نفسم نگیرد....



نظرات 5 + ارسال نظر
خوده خودم سه‌شنبه 30 آبان 1391 ساعت 22:15


چرا، من فهمیدم! چون خودم خواستم ازت!!

جدی فهمیدی؟؟
چه جالب...

خوده خودم سه‌شنبه 30 آبان 1391 ساعت 22:16


...

باز ازین نظرا؟

فریناز سه‌شنبه 30 آبان 1391 ساعت 23:02 http://delhayebarany.blogsky.com

اینجام وحشتناک سرد بود
تا مغز ِ استخونا!!!

تازه الانم زیر پتو سرده، تموم ِ من که می لرزه

اینجام عجیب سرد شده این چند وقته...

منم با وجود پتو می لرزم...حتی همین الان که دارم جواب نظر میدم

فریناز سه‌شنبه 30 آبان 1391 ساعت 23:07 http://delhayebarany.blogsky.com

تازه شم
گوشتو بیار جلو کسی نشنوه



نت مفته!! تا مییییییتونی استفاده کن

والا ما میخواستیم استفاده کنیم اما نتشون زغالی بود

به کسی نگیا

فریناز پنج‌شنبه 2 آذر 1391 ساعت 00:10 http://delhayebarany.blogsky.com

تو چرا نه جواب نظر می دی نه جواب اس ام اس؟!!

شرمنده بانو...

شما که نظر منو راجب اس میدونی...
پس از دستم ناراحت نشو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.