.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

شهر فرنگ...

 

 

... 

آدم های این شهر فرنگ چه عجیب شده اند...

شنیده بودم که نگاه آدم ها هیچ وقت دروغ نمی گوید ...  

 

ولی در این شهر فرنگ حتی نگاه ها هم دروغ می گوید...

کمتر نگاهیست که صادق باشد...  

 

برای همین هم مدت هاست که چشمانم را روی آدم های این شهر فرنگ بسته ام...

نمی دانم ولی هنوز هم نمی توانم باور کنم که چطور می شود که نگاه هم دروغ بگوید؟  

 

آخر همیشه فکر می کردم که نگاه همیشه صادق ترین است...

ولی چه خیال خامی داشتم...  

 

از این شهر فرنگ و آدم هایش شاکی ام...

در این شهر فرنگ خیلی چیزها معنی خود را از دست داده... اعتماد معنی خود را از دست داده...    

 

حتی عشق هم دیگر عشق نیست... 

در این شهر فرنگ حتی دوستی هم بوی خیانت و دروغ می دهد...  

 

در این شهر فرنگ عشق یعنی پول...

در این شهر فرنگ همه به دنیال عشق هستند ولی نمی دانم احساسی که با پول هم بشود آن را خرید آیا هنوز هم عشق است؟  

 

نمی دانم چطور میشود به آرامش رسید در این شهر فرنگی که در چشم هر کسی میتوان برق فریب را دید؟

خدایا خودت خوب می دانی که در دلم چه خبر است...  

 

خدایا خودت می دانی که شاکی ام...شاکی از این روزگار که گاهی واقعا از کارش سر در نمی آورم... 

گاهی برایم تعریفش سخت می شود...گاهی نمی دانم از این دنیا چه بگویم...  

 

خدایا دلم می خواهد مثل همیشه سر بر شانه ات بگذارم...دلگیرم...  

دلم گریه می خواهد... 

...  

.. 

 

پ.ن1: از این به بعد قسمت نطرات وب برای مدتی بسته میشه...علتش رو هم توی آپ حرفهای یواشکی توضیح دادم...فقط وبلاگ به روز میشه اما قسمت نظرات رو می بندم... ترجیح میدم در مورد این موضوع صحبتی نکنم چون این وب برام اون قدر با ارزش هست که ترجیح میدم در مورد موضوعات بی ارزش حرف نزنم... 

 

پ.ن2: به وب هاتون سر می زنم...مثل همیشه...

سبز باشید...