.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

نخل های سوخته ی دیروز، نخل های سبز امروز...

رفتم تا باور کنم...باور کنم تمام شنیده هایم را...رفتم تا بدانم ...رفتم تا پیدا کنم...

وقتی دیدم تازه فهمیدم که هیچ نمی دانم...فهمیدم که هنوز خیلی ها را نمی شناسم...هنوز برای ادعا کردن زود است...هنوز نمی توان گفت که می توان همه ی آدم ها را شناخت...

آخر چگونه می توان انسانی را شناخت که حاضر است جان خود را فدای دیگران کند...حاضر است خودش را سهم مین کند و سهم بقیه را زندگی... شاید گفتنش راحت باشد اما در عمل سخت است از خودت بخاطر بقیه بگذری... از خودت بگذری حتی اگر خیلی ها نداند که به خاطر ایثار آن هاست که می توانند زندگی کنند...

این آدم ها شناختتنشان سخت است...سخت است که درک کرد این همه ایثار را...

چگونه می توان زنی را شناخت که تنها با یک تبر در مقابل نامردمان این روزگار می ایستد...

تازه فهمیدم که هنوز هم شیر زن ها زنده اند...زن هایی که شاید سهمشان از روزگار زندگی کردن در یک روستای دور افتاده ی مرزی باشد ولی دلشان به اندازه ی دریاست... زن هایی که راضی اند به آن چه که دارند... راضی اند به این زندگی...چرا که دریا دل هستند... چون هیچ کس آن ها نمی شناسد...

آخر این روزها آدم ها بر حسب ظاهر و موقعیت مطرح میشنود... این روزها هیچ کس، کسی را بخاطر دریا دلی اش نمی شناسد... دریا دل ها معمولا بعد از مرگشان تازه مطرح میشنود...

و این همان دردی است که با تمام وجودم آن را دیدم و درک کردم...

ولی ایمان دارم که آن ها خودشان این شناخته نشدن را درد نمی دانند...زیرا که دریا دل اند... آن ها به شناخته شدن در میان زمینیان دل نبسته اند...آن ها به شناخته شدن در مقابل خدای خود دل بسته اند...

و این همان راز دریا دلی آن هاست...

 

 

 

 

 پ.ن 1: چند روزی همراه آدمایی شدم که فکر می کردم می شناختمشون...اما فهمیدم که هنوزم واسه شناخت اونا زوده...

چند روزی مهمون اونایی بودم که راهیان نور شدند... رفتم تا مطمئن بشم تموم چیزایی که شنیدم راست هست یا نه...

پ.ن 2: مطلب بالا هم بر اساس زندگی و سرگذشت یه سری از آدمایی نوشتم که زمان جنگ تو غرب شهید شدند...شنیده بودم که شهدای غرب غریب ترند...حالا واقعا فهمیدم که اونا غریب و ناشناسند...

پ.ن 3: از بین عکس هایی هم که از غرب گرفتم پیدا کردن یه عکس که بتونه فقط یه گوشه از این همه ایثار رو نشون بده سخت بود...ولی سعی خودمو کردم تا بهترین رو انتخاب کنم... برای همین هم عکس نخلی رو گذاشتم که درسته یه روزی سوخت ولی حالا سعی می کنه که سبز باشه... حتی اگه سخت باشه... حتی اگه یه روزی با خون یه سری آدم آبیاری شده باشه...

سبز باشید...

 

 

بعدا اضافه شد:  

امروز تو وب یکی از بچه ها یه مطلبی خوندم که هنوزم باورش برام سخته...آروزی عزیز امیدوارم که خدا به خودت و خونوادت صبر بده... می دونم که صبر هم واژه ی کمی هستش برای توصیف این فقدان...

در مقابل این همه غم چیزی نمی تونم بگم جز این که به احترامت سکوت کنم...

نظرات 27 + ارسال نظر
یاسر پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1389 ساعت 20:33 http://yasersat.blogsky.com

باسلام وبلاگ خوبی داری برای کسب اخرین اخبار از ماهواره به وبلاگ ما بیایید

pikshop پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1389 ساعت 23:25 http://www.pikshop.com

سلام خوبی وبلاگ خیلی خوب وقشنگی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مور فروش فیلم و سریال های روز کره ای و امریکایی هستش. منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با عنوان فروشگاه اینترنتی فیلم و سریال های کره ای و امریکایی ؟ ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بایhttp://www.PIKSHOP.com

مجتبا جمعه 3 اردیبهشت 1389 ساعت 14:19

سلام...
مثه همیشه خوب نوشتید...
با همه ی حرفایی که زدین وافقم...
تازه این چیزایی که شما دیدن مربوط می شه به اتفاقای 20 سال پیش اگه همون موقع گذرتون به اونجا می افتد شاید انقدر تحت تاثیر قرار می گرفتین که اصلاً نمی تونستین چیزیو ابراز کنین...
***
من همیشه از آدمهایی که برای رسیدن به چیزایی که برای دیگران شاید بی اهمیت به نظر بیاد خوشم می اومده... چند جوون مثه شما هست که براش مهم باشه از دور افتاده ترین مناطق جنگ زده دیدن کنه و انقدر تحت تاثیر قرار بگیره...
***
نمی دونم ما ایرانیا قدر خودمون رو اصلاً نمی دونیم... این همه آدمهای خلاق این همه جوونهای تازه نفس و پر شور همیشه باید وقتشونو توی خیابونا بگذرونن... چرا؟ چرا؟ چرا؟...
***
شاد باشین همیشه...

مزاحم کوچولو شنبه 4 اردیبهشت 1389 ساعت 01:44 http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،

امیدوارم که حالت خوب باشه دوست عزیز

خواستم عرض ادبی کرده باشم و شما رو به آپ جدیدم دعوت کنم
حضور شما عزیزان باعث دلگرمیم خواهد بود .

موفق باشی

بای

صبر شنبه 4 اردیبهشت 1389 ساعت 10:25

سلام ...
اگر در توحید مستغرق باشی،هر لحظه از عنایت های خاص حق تعالی بهره مند می شوی که در لحظه قبل برخوردار نبوده ای ، عنایت های حق هردم تازگی خواهد داشت.
خوشا بحالتون که لیاقته زیارته بهشتیان نصیبتون شده...
هر چند همیشه از غافله عقب موندم اما امید دیدار اونهارو دارم
لطفا بیشتر از حال و هوای اونجا بنویسید...

سلام...

من هنوزم با درک این جور جاها خیلی فاصله دارم...

اما سعی می کنم بیشتر بنویسم...
ممنونم از شما...

hooria شنبه 4 اردیبهشت 1389 ساعت 13:56 http://www.ekhrajihacloob.blogfa.com/

سلام گفتی از راهیان نور و منم امسال برای اولین بار تجربه کردم
اونجا زمینی نبود بهشت بود
مگر می شود انسان بهشت را ببیند و دل نبندد
شهر با من غریبه است..........
تو آرشیو اسفند مطلبی که رفتم و مطلبی که اومدم را بخون تا تفاوت در نگرشم رو حس کنی
آیا تو هم اینجوری بودی؟نظرت در رابطه با اونجا چیه؟
من شما رو لینک کردم شماهم اگه دوست داشتید با نام ؛گروه اخراجی ها؛بلینک
منتظرم....

hooria شنبه 4 اردیبهشت 1389 ساعت 14:53 http://www.ekhrajihacloob.blogfa.com/

سلام مجدد
ممنون از لینکت ....
خیلی خوبه ولی زندگی تو اینجا برای آدم خیلی سخت می شه خیلی....
شماهم دانشجویی رفتید؟

محمد حسین یکشنبه 5 اردیبهشت 1389 ساعت 13:58 http://mha7274.blogfa.com

سلام مثل همیشه زیبا بود
موفق و پیروز باشید
سبز باشید

حسین یکشنبه 5 اردیبهشت 1389 ساعت 17:09 http://www.navayevasl.blogfa.com

سلامممم
احسنت همه ی حرفات درسته....ایول...
عموی منم توی جنگ به شهادت رسید....من خیلی دوستش دارم...بخاطر همین برای شهدا ی شعر هم گفتم....بعدا آپ میکنم تا بخونی...
راستی آپیدمممممممممممممممممم
بدو بیا
بای

غزل یکشنبه 5 اردیبهشت 1389 ساعت 23:18

و نخل های فردا چگونه خواهند بود؟

آره...واقعا جای سوال داره...

آینده ...

فردا...

...
...
..
..
.
.

سها دوشنبه 6 اردیبهشت 1389 ساعت 18:47

سلام.
اوه ه ه ه ه ه
این جقله چه فلسفی شده. اینده .. فردا...
دختر تو اگه رفته بودی جنوب چی می شدی. منکه افسردگی گرفته بودم.
من ۵شنبه کلاس ندارم.
فردا صبح دارم. اگه میای دانشگاه بگو.
در پناه حق اسمونی باشی.

اینم از طرف هپلی . نمی دونم چه علاقه ای به این شکلک داره.؟؟؟!!!

سلام...
امان از دست تو...
در مورد حرفاتم میام وب خودت مفصل باهات حرف دارم...

من ۸ ام کلاس دارم...

می دونی فرق جنوب با غرب چیه؟
تو جنوب واسه شهدایی گریه میکنی که همه می شناسنشون...ولی تو غرب یه تپه نشونت میدن میگن اینجا محل شهادت شهید شیرودیه...
اگه اونا نمی گفتن از کجا میشد فهمید...اونجا بیشتر مظلومیت اونا دردناکه...
....

به این هپلی جان شما ما بسی ارادت داریم...

سلاله سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1389 ساعت 03:10 http://http://progeny-sky.blogfa.com/

...
سلام عزیزم
امیدوارم همیشه خوب باشی و سلامت ...

احسان سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1389 ساعت 11:17 http://ehsannights.persianblog.ir/

زیبا بود و قابل تامل

رضا سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1389 ساعت 18:28 http://nightway.iranblog.com

سلام فاطمه خانم .. خوبی ؟؟
پستت بسیار زیبا بود .. موفق باشی

حوریا چهارشنبه 8 اردیبهشت 1389 ساعت 02:06 http://www.ekhrajihacloob.blogfa.com/

........♥#########♥
.....♥#############♥
...♥###############♥
..♥#################♥..................♥###♥
..♥##################♥..........♥#########♥
....♥#################♥......♥#############♥
.......♥################♥..♥###############♥
.........♥################♥################♥
...........♥###############################♥
..............♥############################♥
................♥#########################♥
..................♥######################♥
....................♥###################♥
......................♥#################♥
........................♥##############♥
...........................♥###########♥
.............................♥#########♥
...............................♥#######♥
.................................♥#####♥
...................................♥###♥
.....................................♥#♥
.......................................♥
..............سلام.................♥
.....................................♥
...................................♥
.................................♥
..............................♥
..........آپم..............♥
.........................♥
......................♥
..................♥
.............♥
.........♥
......♥
....♥
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥
..........♥
.........♥
.........♥
..........♥
..............♥
...................♥
..........................♥
..........منتظرم...........♥
.................................♥
.................................♥
..............................♥

الهام چهارشنبه 8 اردیبهشت 1389 ساعت 19:58 http://www.earnest.blogfa.com

سلام فاطمه جونم مطلبت قشنگ بود.خوش به حالت خیلی دوست داشتم برم راهیان نور نشد.سبز باشی عزیزم

محمد حسین شنبه 11 اردیبهشت 1389 ساعت 00:10 http://mha7274.blogfa.com

سلام
من آپم

سلاله یکشنبه 12 اردیبهشت 1389 ساعت 23:37

خوبی عزیزم ؟

آرزو سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 16:45

ممنونتم فاطمه.و قدردان حضورتم. همینطور دلگرمیت.

...
..
.

" سکوت می کنم و می دانم خدا حتما حرفی برای گفتن دارد "

الهام سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 18:55 http://www.earnest.blogfa.com

سلام آجی فاطمه خوبی؟دیگه نمی سری؟ فراموشم کردی
شاد باشی
بای

مسافر کوچولو جمعه 17 اردیبهشت 1389 ساعت 11:48 http://www.farariazkhod.blogfa.com

سلام دوست خوبم

زندگی زیباست با همه زشتی هاش پس بیاییم به زندگی با دیدی باز نگاه کنیم تا

بهتر بتونیم ازش لذت ببریم*مسافر کوچولو*

امروز یه اپ مخصوص کردم خوشحال میشم بیایی سر بزنی

منتظرت هستم دوست خوبم

مسافر کوچولو....

سها شنبه 18 اردیبهشت 1389 ساعت 12:23

سلام نازنینم. خوبی خانمی؟
مرسی از بابت زحمتی که کشیدی. با گوش دادن این اهنگ همیشه یه صحنه برام تداعی میشه. از چشمه فیروزکوه که برات گفتم. از چشمه مثلا از خونه ما تا خونه شما یه جاده هست که یه طرفش درخت های بید. جاده سربالایی غروب که تو این جاده راه بری انگار ماه فقط یه کم با تو فاصله داره. سال پیش دانشگاهی خیلی تو این جاده راه رفتم. همیشه و هر وقت این اهنگ رو گوش می دم انگار دارم تو همون جاده قدم میزنم.
فاطمه دم خدا گرم. دیروز خیلی حال داد. تمام غم و غصه های این مدت جبران شد. هر چند همشون همون طور به قوت خودشون باقی هستن.
دم شما هم گرم که اینقدر هوای مارو داری.
نمی دونم خدا رو بخاطر بودن تو چقدر باید شکر کنم.
هر وقت تونستی برای منم یه لوگو بساز که راحت بیام تو وبت. راستی تایید نظرات رو تو فعال کردی؟؟؟ لازم نبود کسی با من کاری نداره.
مطلب جدیدم رو خوندی؟؟ خیلی ناامیدانه بود؟؟ اینو قبل از اتفاق دیروز نوشته بودم. حالا اگه توفیق باشه یه تشکر از خدا می کنم.
در پناه حق اسمونی باشی مهربون.

سلام...
باشه...میسازم...در مورد طرح لوگو هم نمی دونم چی بسازم...باید باهات حرف بزنم...

تایید نظرات تو رو ؟
نه...من فقط آهنگتو عوض کردم...
میام وبت...
سبز باشی...

غزل شنبه 18 اردیبهشت 1389 ساعت 13:32

سلام بارون
من که این هفته نیومدم خونه و بترین هفته رو پشت سر گذاشتم. وای به حال این هفته که از امروزش معلوم چی می خواد بشه.
تو چرا آپ جدید نمی زاری.

سلام...
دیدم خبری ازت نشد...چرا بدترین هفته؟؟؟

زیاد حوصله ندارم...ولی همین روزا منم به روز میشم...

الان یه چند روزی بود وب نیومده بودم...
سبز باشی...

غزل شنبه 18 اردیبهشت 1389 ساعت 23:41

سلام عزیزم
چون همنه چیش مزخرف بود بی مزه
بهتره توصیف نکنم که اگه سفره دل باز شه دیگه نمیشه جمش کرد.
خوش باشی و سبز

....

...

منتظرتم تا این هفته بیای خونه...

سها یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 23:24

می بینم که جقله جان اینجا تند تند تشریف فرما میشن.
یادی از ماهم بکن بی معرفت ناسلامتی یه روز دوستت بودیم.هااااااااااااااااااااااااا

الان خودم میام اونجا...
جقله هم در اولین فرصت مقتضی تنبیه خواهد شد...

غزل دوشنبه 3 خرداد 1389 ساعت 11:35

سلام مردم چه حسودی می کنن وااااااااااااااااااااااااااااااااه
الان میرم پیش سها جونم.

سلام...
حسودی واسه چی؟
کی حسودی کرده؟
نیومده رفتی؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 خرداد 1389 ساعت 09:51

سلام عزیزم خوبی مرسی از این که مطلب برام گذاشتی>وبتم قشنگه راستی میبینم دوستای جدیدی داری پس بگو چرا سالی ۱ بارم حاله ما رو نمیپرسی موفق باشی

سلام...
حال شما رو؟
اسمتونو ننوشتید تا بدونم حال کی رو نپرسیدم...

سبز باشید...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.