.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

چقدر درد داره....

 

 

چقدر درد داره..تو روزی سه بار صدام می کنی ولی من همش می گم خدایا چرا کمکم نمی کنی؟....  

چقدر درد داره وقتی همه ی کارامون رو به تو ترجیح می دیم...  

چقدر درد داره که این روزا از تو گفتن جرات می خواد....  

چقدر درد دراه وقتی با تو نبودن بشه خوشبختی....  

چقدر درد داره که کم کاریهامون تو رسیدن به هدفامون رو گردن تو بندازیم...  

چقدر درد داره وقتی یه عزیزی می ره هیچ کس این وسط به خودش نیاد...  

چقدر درد داره با تو بودن بشه ادعا...  

چقدر درد داره با تو باشم تا وقتی بخوام به هدفام برسم....  

چقدر درد داره یکی از تو بگه و بشه یه الگو اما حتی تو رو نشناسه...  

چقدر درد داره یادمون بره تو خدایی و ما بنده...  

چقدر درد داره تو روزای سخت جای این که دستمون تو دست تو باشه مقابلت بایستیم... 

 

چقدر درد داره سهممون از زندگی یه آه حسرت بار شه...  

چقدر درد داره تا ابد حسرت با تو بودن به دلمون بمونه...  

چقدر درد داره وقتی گذشته فراموش بشه...  

چقدر درد داره وقتی حقیقت دیده نشه...  

چقدر درد داره وقتی عشق هم بوی  خیانت و دروغ بگیره...  

چقدر درد داره وقتی دلم از همه می گیره نتونم سرمو رو شونه هات بزارم و گریه کنم...  

چقدر درد داره ندیدن تو توی تمام لحظه هام...  

چقدر درد داره تو زندگی گم بشیم و خیال کنیم داریم درست می ریم...  

چقدر درد داره که همه فکر کنن همسایه آسمون بودن یعنی بودن تو بلندترین ارتفاع...  

چقدر درد داره وقتی لذت دیدن آسمون رو از دست بدی...  

چقدر درد داره که ندیدن یه سری از حقایق بشه دلیل با فرهنگی.... 

چقدر درد داره....

....

..

.

آره...خیلی درد داره...  

 

          خدایا...می دونم ولی این بار هم مثه همیشه خداییتو نشونمون بده...

 

 

  

 

 

 

پ.ن1: خدایا....مهرشاد کوچولوی 10 ساله و مهشاد کوچولوی 7 ماهه باید از الان یاد بگیرن که به مادر نداشتن عادت کنن...می دونم که باهاشون هستی...ولی ازت می خوام هواشونو داشته باشی تا وقتی بزرگ شدن راحت تر طعم تلخ بی مادری رو تحمل کنن... 

پ.ن2: سبز باشیـــــــــــد....   

  

 

نظرات 52 + ارسال نظر
ربیا دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 15:56 http://www.rebia.blogsky.com

مرا دردیست اندر دل اگرگویم زبان سوزد

و گر پنهان کنم ترسم ز آهم آسمان سوزد

خوده خوم دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 17:00 http://www.khodamokhodam.blogsky.com

آره واقعا همرو راس میگی...
به یه نکته ای رسیدم: این سیبه بالای همه ی پستات هس!(خیلی فک کردما!)
آخه فک کردم آپ نکردی!
سبز باشی... (تقلید کارم خودتی)
منم آپم

ستاره تنهایی دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 18:19


سلام دوست عزیز…
خواهش میکنم..چه قابلی داشت…خوشحالم که خوشتون اومد…برای دوستتون
سها خانم هم نوشتم…امیدوارم همیشه و هر لحظه تو زندگیتون طعم ارامشو حس کنید…
نوشتتون هم خیلی زیبا بود و در عین حال دردناک..آخه میدونی..آدم یاد بیمعرفتیای
خودش میافته..بیمعرفتیای ما بنده ها در برابر خدا..ادعای عشقشو میکنیم اما تو عمل
ثابت نمیکنیم…میبینیمش اما نادیده اش میگیریم…همش فکر میکنم اگه تمام کارایی که ما
آدما با خدا میکنیم یکی با خود ما بکنه چه حس و حالی پیدا میکنیم…
نمیدونی چقدر ناراحت شدم در مورد این دوتا کوچولوی عزیزی که گفتی…
نمیدونم جدیدا مادرشونو از دست دادن یا مال قبله اما …..اما خدا حکمتی توش داره…
وگرنه امکان نداشت خدا این فرشته مهربونو ازشون بگیره..مطمئنن همیشه مادرشون همراشونه…
اما حالا یه جور دیگه کمکشون میکنه..مطمئنم که خدا خیلی بیشتر از هر کسه
دیگه ای مواظب اونها هست..از دست دادن یه عزیز خیلی سخته..خیلی اونم
مادر…اما خدا تو هر چیزی یه رازی داره….یه روزی خدا رازشو بهشون نشون میده..

میلاد نویسنده راه شب... دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 18:42 http://www.nightway.tk

سلام مطلب خوبی بود........به خدا توکل کن درست میشه.

[ بدون نام ] دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 18:52

چقدر درد داره سهممون از زندگی یه آه حسرت بار شه...

چقدر درد داره وقتی عشق هم بوی خیانت و دروغ بگیره...

سلام...فاطمه

چشمام پر اشک شده نمیتونم بنویسم ؛؛؛اره بخدا درد داره میفهمم
دقیقا احساس میکنی وقتی این مطلب رو نوشتی چه حسی داشتی


خدا بزرگه پس همه چیز رو به خدا بسپار

علی-ش دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 18:59 http://lovewall.blogfa.com

سلام فاطمه جان
عالی بود
آره تمام چیزایی که گفتی درسته
ولی یه سوال مهرشاد و مهشاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حتی فکر این رو هم نمیتونم بکنم که یه روز زبونم لال .....................
خیلی سخته
ممنون که سر زدی
ممنون
ممنون

شاهرخ دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 21:27

بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود

اهل زمین نبود نمازش شکسته بود

برسنگ قبر من بنویسید شیشه بود

تنها از این نظر که سراپا شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود

چشمان او که دائماً از اشک شسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید این درخت

عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر

پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

رضا رمضان زاده دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 22:51 http://tafakore1.blogfa.com

سلام خانوم.


خدا خیرتون بده.

خیلی خوب بود.

چون از چاپلوسی مسرور نمی شم. فقط و فقط می گم عالی بود و مفید.


ممنون که از این مطالب استفاده می کنین.

چشم حتما زمان بروز کردنم به شما اطلاع می دم.

حق نگهدارتون.

رضا سه‌شنبه 26 آبان 1388 ساعت 00:10 http://nightway.iranblog.com

سلام ...
آره چقدر درد داره که ....
................. آه
ب روزم

ستاره تنهایی سه‌شنبه 26 آبان 1388 ساعت 00:17

خیلی ناراحت شدم.....ولی شک ندارم زیر سایه لطف و رحمت خدا در اینده هردوشون موفقو خوشبخت میشن...براشون دعا میکنم.....

مخلوقی که نزدم دوست تر از بنده مومن باشد نیافریدم.
من او را متبلی کنم به آنچه برای او خیر است و عافیت دهم به آنچه برایش خیر است.
آنچه شر اوست از او بگردانم برای آنچه خیر اوست......و من به آنچه بنده ام رااصلاح کند داناترم.

گاهی شاید حکمت و راز های خدا سخت باش درکش واسمون اما اون خدای ماست..دوستمون داره..فقط کافیه بهش اعتماد کنیم....

س سه‌شنبه 26 آبان 1388 ساعت 09:17

غزل سه‌شنبه 26 آبان 1388 ساعت 10:17

اره مهرشاد و مهشاد کوچولو قصه مامان شون رو از دست دادن .
سنگ صبور راست میگه ولی آنها باید خدا رو شکر کنن که هنوز پدرشون رو دارند. مینای مهربونم مینای صبور تو میتونی این درد رو تحمل کنی.
سنگ صبورم باران بهاری ازت متشکرم.
احتمالا یکشنبه می ریم که مینا رو بیاریم دانشگاه

مسکین شیرازی سه‌شنبه 26 آبان 1388 ساعت 12:07 http://iri-shz.blogfa.com

سلام
قشنگ بود مثل همیشه

سها سه‌شنبه 26 آبان 1388 ساعت 17:55

سلام نازنینم. این شکلکا چیه گذاشتی. دردت بجونم نبینم ناراحت باشی
دوست دارم نازنینم.

شاهرخ سه‌شنبه 26 آبان 1388 ساعت 21:30

مناجات با خدا، زیباست و آنان که این زیبایى را چشیده‏اند و دریافته‏اند، لحظه‏اى از آن حال خوش را با دنیا و حتى آخرت عوض نمى‏کنند و از دوست جز دوست نمى‏طلبند.
معصومان‏علیهم السلام راه این‏گونه راز و نیاز را به ما نموده‏اند و چه زیباست با دعاهاى آنان، خدا را بخوانیم و درد دل بر دوست ببریم و بدین وسیله از غیر دوست ببریم.


[گریه][گریه] اپـــــــــــــــم [قلب شکسته]
[گریه][گریه] اپـــــــــــــــم [قلب شکسته]
[گریه][گریه] اپـــــــــــــــم [قلب شکسته]
[گریه][گریه] اپـــــــــــــــم [قلب شکسته]
[گریه][گریه] اپـــــــــــــــم [قلب شکسته]
[گریه][گریه] اپـــــــــــــــم [قلب شکسته]
[گریه][گریه] اپـــــــــــــــم [قلب شکسته]
[گریه][گریه] اپـــــــــــــــم [قلب شکسته]
[گریه][گریه] اپـــــــــــــــم [قلب شکسته]
[گریه][گریه] اپـــــــــــــــم [قلب شکسته]

s@el چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 18:18 http://www.sokhane-sael.blogfa.com

عرفان صبحگاهی ما در سبو شکست

حرف نگفته ی دل ما در گلو شکست

این قلب ما که باک ز صد صخره اش نبود

هیهات با تلنگر یک تار مو شکست

sael

تنها چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 19:29 http://sedaghataramesh.blogfa.com/

~~*`~´.* .(;@;).`~"´
~~. ,~. ,.* . `~ ´ *.*´.,~.,
~~(;@;). ,.~. ,´ .*.* .(;@;)
~~ `~´..(;@;) *.*,.~. ,`~"´
~~~,.~.,`~.´ *..*(;@;) *.. *
~~ (;@;)*.. ,.~., .`"~ ´,.~.,
~~~`~".´ *.(;@;)*.*. (;@;)
~~~~~*,.~.,`~´,.~,.´`~´
~~~~~ (;@;).*.(;@;).**.
~~~~~ `~´ * ~ `~".´~
~,____*:( ;@;)*(;@;).*;"___,
~ \@_\,*`.";:( ;@;),*;,*/_@_/
~~~~ ,_@\*:;:;`."*/@,
~~~~ \_@\,\\|//,/@_/
~~~~~~,---.\\|,/,---,
~~~~~~(*-}.(*){* )
~~~~~~."---" /|\ `---"
~.~~~~~ / /|||\ \
~~~~~~~-,/ ||| \

سیامک سالکی چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 20:39 http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام فاطمه جان، خوبی؟

یادداشتت خیلی زیبا و دلنشین بود و صدالبته تلنگری برای خیلی هامون...

برای این دوتا گل کوچولو دعا میکنم...

فعلا.
موفق و شاد و سلامت باشی.

مزاحم کوچولو پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 02:54 http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،

ای ساقی مهربانی _ سبز باشی و آسمونی
مزاحم کوچولو عشق بازی دیگری را با نام ( آرزو ) به معرض نمایش گذاشته
خوشحال می شوم که منت گذاشته به کلبه حقیرم بیایی
نظرات شما باعث دلگرمی و قوت قلب این حقیر خواهد بود
دوستت دارم

نظر یادت نره مهربون


بای

هومن پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 17:55 http://http://sinafriendhuoman.blogfa.com/


دعوتید.

رضا پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 18:45 http://tafakore1.blogfa.com

سلام.


بروزم.


خوشحال می شم بیاید.

مجتبا پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 19:15 http://waterlily.mihanblog.com

خیلی خیلی خیلی خیلی شرمندم... واقعا عذر می خاوم از اینکه نتونستم به موقع بیام اینجا... چون فقط آخر هفته ها هستم خونه... مثله همیشه بهونه ی تکراریه سرم شلوغه باعث شده که انقدر بیام... اما اومدم...
این نظر مال قبل از خوندن مطلبتونه....

مجتبا پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 19:51 http://waterlily.mihanblog.com

راستش وقتی داشتم این مطلبو می خوندم خیلی احساس شرمندگی کردم... احساس کردم چقدر بدبختم... وقتی که حالا هیچی ندارم... هیچی ندارم... واقعا جز نگاه خدا که با ماست چی تو دستای ماست؟ خیلی ها ممکنه اصلاً طعم دردهایی رو که گفتی نچشیده باشن و خیلی ها هم ممکنه تو دریای این درد غرق شده باشن... باید ببینیم ما چه طور فکر می کنیم و کجای کاریم؟ اما زندگی نه خیلی ساده است و نه خیلی پیچیده...
اما کی به سوالهای بی جواب ما پاسخ می ده... نمی شه دید و نادیده گرفت... نمی شه حرفهارو همین طوری پذیرفت... عقل آدمها به دنبال منطق و حقیقت می گرده و دلهاشون به دنبال یک عشق ناب.... سرچشمه ی این دو تا کجاست... ما چقدر داریم به این دوتا(یعنی حق و عشق) نزدیک می شیم... من که احساس می کنم داریم دور می شیم... راستش خودمم گیج شدم نفهمیدم چی گفتم...
اما به هرحال مطلب بسیار خوب و مهمی رو نوشتید...
همیشه نیلوفری باشی...

لیلی ترین شیرین پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 22:56 http://leilitarinshirin.blogfa.com

درد گاهی لازمه....لازمه تا بفهمی...

پوریا جمعه 29 آبان 1388 ساعت 01:27 http://www.gonahasli.blogfa.com

سلام.
اره واقعا چقدر درد داره.
من یه جشن تولد کوچولو گرفتم. اومدم دعوتت کنم. خوشحال میشم بهم سر بزنی. منتظرتم.[چشمک][گل]

خوده خوم جمعه 29 آبان 1388 ساعت 10:18 http://www.khodamokhodam.blogsky.com

الان دیگه نوبته یه آپه قشنگه دیگس!
نیس؟!!!
به هر حال من آپم توه دس به کار شو!

سلاله جمعه 29 آبان 1388 ساعت 17:00 http://progeny-sky.blogfa.com/

چه قدر درد داره وقتی تو هم بشی تو هم بشی عادتمون ...

پیام جمعه 29 آبان 1388 ساعت 21:03 http://payam-e-mehr.blogfa.com/

و خدایی که این نزدیکی است
سلام عزیز
وبلاگ بسیار زیبایی داری
خیلی خوشم اومد با اجازتون لینکتون میکنم
یا علی

هومن جمعه 29 آبان 1388 ساعت 21:36 http://www.maheyyan.blogfa.com.


ممنونم دوست عزیز که به وب طبیعت سرزدید بفرمایید که دروب ماهیان نیز اپم

غزل جمعه 29 آبان 1388 ساعت 23:23

سلام باران بهاری
باران. مهربانم. تنهام خیلی تنها .البته نمیدونم چرا همچین حسی دارم ولی فقط می دونم تنهام .
دعام کن خودم رو پیدا کنم.

سلام غزلم...
یادته وقتایی که از این حرفا می زدم چی می گفتی...
خوشحالم که امروز باهات حرف زدم...البته الان تازه این مطلبو خوندم...
ولی از صدات معلوم بود...
بقیه حرفام باشه واسه وقتی که دیدمت...
سبز باشی...

سها شنبه 30 آبان 1388 ساعت 11:37

نوشته هات انگار یه دهن کجی بزرگی به من بود. خیلی از خودم بدم اومد. این روزا اتفاق های عجیب غریب خیلی برام می افته. که درکشون خیلی مشکله برام. باید میونه این اتفاقا بگردم تا راهمو از بی راه تشخیص بدم. جالب اینجاست همشون هم بی راهه هستن. از نظر من البته واسه بیشتر ادما خیلی چیز پیش پا افتاده ای
میگی گله داری. دردت به جونم. گلگی هات به سرم عروسی امیر علی

یکی از بنده هاش شنبه 30 آبان 1388 ساعت 11:43

سلام گل من
کجایی؟

محمد حسین شنبه 30 آبان 1388 ساعت 12:44 http://mha7274.blogfa.com

سلام مثل همیشه متن بسیار زیبایی بود
ولی در مورد قسمت دوم متنت منظورت رو نفهمیدم
موفق و پیروز باشید
شما هم سبز باشید

هستی یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 09:13 http://www.heiranam.persianblog.ir

غم لازمه زندگی ست.
بهم سر بزن.

رضا یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 20:20 http://nightway.iranblog.com

سلاااااااااااام ......
من که ب روزم ..........
دریا (ها) تنها هستند ... ساحل را دریاب .... !!!
بدرود

s@el یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 20:52 http://www.sokhane-sael.blogfa.com

خیلی قشنگ بود .... مرسی که اومدی ...

محمد حسین دوشنبه 2 آذر 1388 ساعت 11:32 http://mha7274.blogfa.com

سلام ممنون که اومدید
ان شاء الله خداوند پدرشون رو براشون زنده و سلامت نگه داره
و مادرشون رو هم بیامرزه و به بچه ها و پدر خانواده صبر و تحمل بده
موفق و پیروز و سبز باشید

سها دوشنبه 2 آذر 1388 ساعت 14:23

اشک من پیرهنتو تر کرده
همه جا عطر تو پیچیده ولی
دل دیگه غربتو باور کرده
مثل اون پرنده ی شکسته بال
دل من بعد تو بی لونه شده
با تو بی قراره و بی تو بی قراره
دل من راست راسی دیوونه شده
..........................
امشبم میون این خاطره های سردم
می رم دنبال اون حادثه ای می گردم
که نفهمیدم و کی تو رو کجا ازم گرفت
دست تو جدا شد و نگاهتو گم کردم.
چرا باید وقتی خونه ی دلت متروکه
واسه در زدن بازم دنبال یک بهونه گشت.
وقتی راه نداره چشمام به حریم قلب تو
چه جوری میشه پی یک فرصت دوباره گشت.
اشک من پیرهنتو تر کرده
همه جا عطر تو پیچیده ولی
دل دیگه غربتو باور کرده...

ممنونم سها جون...
خیلی قشنگ بود...
سبز باشی...

شیرین دوشنبه 2 آذر 1388 ساعت 16:12 http://www.zahrazohari.blogfa.com

سلام نارنینم با آرزوی این که خوب باشی

مرسی از نوشته قشنگت


با نوشته ای جدید آپم

منتظر حظور سبزت هستم

شاهرخ سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 00:39

سلام...[ناراحت][گل]

بعد از مدتی خاموشی حرف زدم [گل]

[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]
[گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل] [گل] اپـــــــــــــــم [گل]

مجتبا سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 10:46 http://waterlily.mihanblog.com

سلام فاطمه خانوم...
چرا کمتر سر می زنید به نیلوفر آبی...
منتظر حضورتون هستم و نظرات مفیدتون...
....................................................
راستش من دفعه ی اول هم که مطلبتون رو خوندم سه خط پایینی یا به عبارت دیگه پ.ن 1 منو تو این فکر برد که سرنوشت ما چه جوری رقم می خوره... با انتخاب های خودمون با مصلحتی که هست؟
اخه اون بچه ی 7 ماهه چه قدرت انتخابی می تونه داشته باشه؟ چرا باید خدا وضعیت این دو تا بچه رو اینطوری کرده باشه؟ اینجا باید از خدا گله کنیم؟
رحم اومدن دلمون یک طرف قضیه است اما چیزهایی هم هست که باید در مورد این اتفاق بهش فکر کرد و به راحتی ازش نگذشت ....
نیلوفری باشید....

یکی از بنده هاش سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 11:51

سلام عزیز جونم
منم خوشحالم که دوست به این خوبی دارم
دوستت دارم

احسان سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 14:55 http://crosslessbridge1985.blogsky.com/

قربونت برم خدا

چقد غریبی رو زمین . . .

سلام گلم

خوبی؟

خیلی لطف کردی فاطمه جان

ممنونم که بازم حضور دوستداشتنی و خواستنیتو بهم هدیه کردی

خیلی این هدیه رو دوست دارم

همیشه اونو بهم بده

بی کادوپیچ کردنش

واسه من یه دنیا می ارزه



علی۱ سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 15:10

سلام .......حافظه ی من به من میگه یه روزی شما به وبلاگ من می اومدید...
مطلبتون هم خیلی قشنگه

آرزو سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 17:26 http://www.honney68.blogfa.com

چقدر زیبا پر احساس این چند خط رو نوشتی.
قسمت پ.ن بغض گلومو گرفت .دردآوره.

شاهرخ چهارشنبه 4 آذر 1388 ساعت 20:56

ای مهربانتر از من
با من
در دستهای تو
آیا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟
کز من دریغ کردی
تنها تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره بباران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سحر آب
آواز مهربانی تو با من
در کوچه باغهای محبت
مثل شکوفه های سپید سیب
ایثار سادگی است
افسوس آیا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مایوس می کند؟


مزاحم کوچولو پنج‌شنبه 5 آذر 1388 ساعت 02:12 http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،
دوست عزیز
امیدوارم که حالت خوب باشه

عشق بازی جدیدی با نام " افسرده در سکوت " پا به عرصه ظهور گذاشت
خوشحال می شوم قدم رنجه فرمایید
من ووبلاگم را گلباران نمایی
منتظر حظور سبزت هستم
نظر که یادت نمیره !!!

بای

آذرباد پنج‌شنبه 5 آذر 1388 ساعت 13:05 http://485.blogfa.com

وقتی رفتی ...

دیگر هیچ بهاری ، بی بهانه به پاشویی واژه هایم نیامد

وقتی رفتی ...

انگار تمام قرار مرا با خود بردی !

با آرزوهایم چه کردی ؟!

سلام دوست خوب من محمدحسین جان
همیشه از مطالب وبلاگت لذت برده ام
مطلب اخیرتان بسیار متاثر کننده بود
یه چند وقتی گرفتار شده بودم
امیدوارم من بعد زود به زود به شما سر بزنم
منتظرت هستم با غزل تازه ای به نام -- یاد بوی خیس بابونه ها --

دلم پنج‌شنبه 5 آذر 1388 ساعت 16:15 http://www.bekhaterat.blogsky.com

سلام
خوبید؟
وب قشنگی داری.لینکتون کردم
لطفا منو با عنوان "هرچه میخواهد دل تنگت بگو" لینک کنید
مرسی

شاهرخ پنج‌شنبه 5 آذر 1388 ساعت 18:01

سلام...[گل]

« سیب را آفریده‌اند که با کسی بخوری، نیستی اما ... سیبها می‌افتند !! »


اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]
اپــــــــــــم [گل] اپــــــــــم [قلب] اپـــــــــم [ناراحت]

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.