.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

معجزه قاصدک....

  

 

 

یادم باشد حرفی نزنم که دلی بلرزد...یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دورنگی را با کمتر ار صداقت ندهم...یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم...برای سیاهی ها نور بپاشم...     

 

یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم و از آسمان درس پاک زیستن...یادم باشد که سنگ خیلی تنهاست...یادم باشد با سنگ هم لطیف رفتار کنم...مبادا دل تنگش بشکند...    

 

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام نه برای تکرار اشتباهات دیگران...یادم باشد زندگی را دوست بدارم... 

 

یادم باشد هرگاه ارزش از یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم... 

    

یادم باشد با گوش سپردن به آواز دوره گردی که از سازش عشق می بارد می توان به اسرار عشق پی برد و زنده شد...    

  

یادم باشد معجزه قاصدک را باور داشته باشم...    

 

 

یادم باشد گره دلتنگی هر کس فقط به دست خودش باز می شود...یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم...یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم...   

 

  

                           یادم باشد که هنوز زنده ام...     

 

   

             

                            

یکی بود یکی نبود... 

 

خدا شروع به نوشتن کرد....به هر ذره ای که نگاه می کرد یه چیزی می نوشت....نوشت و نوشت...تا این که نوبت من شد...چقدر آرزو کردم که نباشم اما بودم...دیدم که خدا داره نگام می کنه...   

    

قلبم بدجوری می زد...شروع کرد به نوشتن...تا این که دوباره نگام کرد...خیلی مهربون...انگار کل دنیا ایستاده بود و ما رو نگاه می کرد...  

 

خدا بهم لبخند زد...با نگاش آروم تر شدم...نگاه و لبخندش منو سیراب می کرد...اما هیچی نمی دونستم....انگار که یه حس بودم...یه حس مبهم...   

  

فقط می دونستم که هیچی نمی دونم....همین...  

 

اما خدا همه ی نام هاش رو به من تعلیم کرد...حس کردم که گنجینه ی کائنات شدم...بعد خدا سکوت کرد... 

    

اون موقع همه در مقابل خدا ایستادند...اما ندای خدا همه ی کائنات رو ساکت کرد...  

    

خشم و ناخشنودی از چهره ی فرشته ها معلوم بود...خدا از اون ها نام هاشو پرسید...هیچ کدوم نمی دونستند...گفتند ما فقط چیز هایی رو می دونیم که خودت به ما یاد دادی... 

  

 

خدا از من پرسید...همه رو گفتم...خدا گفت:دیدید...من می دونم چیزی رو که شما نمی دونید...همه با تلخی ساکت شدند...خدا گفت:همگی، بزرگ و کوچک، دور و نزدیک...همه سجده کنید...   

    

فرمان، فرمان خدا بود...همه به سجده افتادند...جز شیطان که طغیان کرد...خدا دوست داشتن رو انتخاب کرد...   

     

 

                   اما حسد عشق رو تباه کرد...     

  

  

                    

    

پ.ن 1: کاش کمی فکر کنم که کی بودم و از کجا اومدم و حالا چی شدم....   

  

پ.ن2: سبز باشید....

 

نظرات 74 + ارسال نظر
الهام یکشنبه 22 شهریور 1388 ساعت 16:40 http://WWW.EARNEST.BLOGFA.COM

... یکشنبه 22 شهریور 1388 ساعت 21:20

http://night-skin.com/gallery/albums/userpics/10001/night-skin_com%20526.jpg

مزاحم کوچولو یکشنبه 22 شهریور 1388 ساعت 22:48 http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،
ای مهربانترین مهربانان
سبز باشی و پایدار

" مزاحم کوچولو " ، منتظر حظور سبز شما در آپ جدیدش است
به کلبه ام بیا
تا که عشقبازیم را ببینی
منتظرم ای پیام آور شادی

بای

شاهرخ دوشنبه 23 شهریور 1388 ساعت 16:57

سلام...فاطمه

ممنونم که من رو تنها نمی زاری

سپهر قصد من زار ناتوان دارد
که بر میان کمر کین ز کهکشان دارد

جفاى چرخ نه امروز می رود بر من
به ما عداوت دیرینه در میان دارد

به کنج بی کسى و غربتم من آن مرغى
که سنگ تفرقه دورش ز آشیان دارد

منم خرابه نشینى که گلخن تابان
به پیش کلبه ى من حکم بوستان دارد

منم که سنگ حوادث مدام در دل سخت
به قصد سوختنم آتشى نهان دارد

کسى که کرد نظر بر رخ خزانى من
سرشک دمبدم از دیده ها روان دارد

چه سازم آه که از بخت واژگونه من
بعکس گشت خواصى که زعفران دارد

دلا اگر طلبى سایه ى هماى شرف
مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد

ز ضعف خویش برآ خوش از آن جهت که هماى
ز هر چه هست توجه به استخوان دارد

گرت دهد به مثل زال چرخ گرده ى مهر
چو سگ بر آن ندوى کان ترا زیان دارد

بدوز دیده ز مکرش که ریزه ى سوزن
پى هلاک تو اندر میان نان دارد

کسى ز معرکه ها سرخ رو برون آید
که سینه صاف چو تیغ است و یک زبان دارد

چو کلک تیره نهادى که می شود دو زبان
همیشه روسیهى پیش مردمان دارد

ز دستبرد اراذل مدام دربند است
چو زر کسى که دل خلق شادمان دارد

کسى که مار صفت در طریق آزار است
مدام بر سر گنج طرب مکان دارد

خود آن که پشت بر اهل زمانه کرد چو ما
رخ طلب به ره صاحب الزمان دارد

شه سریر ولایت محمد بن حسن
که حکم بر سر ابناى انس و جان دارد

کفش که طعنه به لطف و سخاى بحر زند
دلش که خنده به جود و عطاى کان دارد

به یک گداى فرومایه صرف می سازد
به یک فقیر تهى کیسه در میان دارد

علی دوشنبه 23 شهریور 1388 ساعت 17:16 http://www.delneveshteha-88.blogfa.com

سلام دوست خوبم
آپ کردم
یه پست به مناسبت " تولدم " گذاشتم
لطفا تشریف بیارید و با نظرتون خوشحالم کنید.
ممنون[گل][گل]

بانوی اردیبهشت دوشنبه 23 شهریور 1388 ساعت 22:23

سلام عزیزم
خوبی؟
چقدر زیبا بود. (:
التماس دعا گلم.

مجتبی سه‌شنبه 24 شهریور 1388 ساعت 03:14 http://waterlily.mihanblog.com

سلام
ممنونم از حضورتون و نظر زیباتون :-)
بنده در آستانه ی ورود به ترم دوم هستم(ترم اولمون از بهمن ماه پارسال شروع شد)

لحظه های شادی داشته باشی...

مجتبی سه‌شنبه 24 شهریور 1388 ساعت 03:17 http://waterlily.mihanblog.com

دوباره سلام

راستی یه سوال وبلاگ http://lle.blogsky.com/ "آموزش زبان انگلیسی" مال شماست؟؟؟

مسکین شیرازی سه‌شنبه 24 شهریور 1388 ساعت 15:45 http://iri-shz.blogfa.com

سلام
خیلی قشنگ و زیبا
راستی نظرت رو در مورد این آپ آخرم هم بگو که اخیرا گذاشتم.
به نظرم جالبه.
منتظرت هستم
یا علی

علی سه‌شنبه 24 شهریور 1388 ساعت 16:03 http://love-immortal.blogfa.com

سلام
طاعات و عبادات شما قبول باشه
خوش می گذره؟
راستی دیدم این آهنگ زیبا رو توی وب گذاشتید خواستم معرفیش کنم
که شاید به دردتون بخوره
سه‌تار: امیرحسین سام | پیانو: سینا جهان‌آبادی - این دونوازی را نیمه‌شبی برای رفع خستگی، هنگام ضبط آلبوم «زرد، سرخ، ارغوانی» نواختیم. به آن به چشم یک گفتگوی خودمانی میان دو دوست خسته بنگرید!/ امیرحسین سام

شاهرخ سه‌شنبه 24 شهریور 1388 ساعت 21:08

سلام...[گل]

سرگذشتم از زبان یکی از دوستان نزدیکم[خونسرد]


[گل][گل] آپــــــــــــــــــــــــــم

[گل][گل] آپــــــــــــــــــــــــــم

[گل][گل] آپــــــــــــــــــــــــــم

[گل][گل] آپــــــــــــــــــــــــــم

[گل][گل] آپــــــــــــــــــــــــــم

سها چهارشنبه 25 شهریور 1388 ساعت 01:58

سلام نازنین بهترینم. خوبی؟ از حال من نپرس که به اندازه عمر ابدیت خسته ام. و به اندازه خجالت دنیا از خودم خجول و به اندازه تمام نفرین های شوم از خودم بیزارم. دارم خفه میشم ولی نمی تونم دم بزنم. چون...
بی خیال فقط خدا کنه بگذره. میگذره اما این چطور گذشتنش مهمه. بیا من اپم و منتظرت.

بمانی چهارشنبه 25 شهریور 1388 ساعت 09:34 http://roozaye-roshan.blogfa.com/

طبیعت انسان همینه
هر وقت پیروز و کامیابیم خدارو یادمون نیست
هر وقتم مایوس و نامیدیم میریم سراغش
کاش فقط یه ذره احساس خدار رو در مورد خودمون درک می کردیم
از این 7 میلیار آدم خاکی چند نفر هستن که خدا رو بشناسن؟
.....
...
اگه دوست داشتین سر بزنین

سیمین چهارشنبه 25 شهریور 1388 ساعت 19:06 http://mehrabanbash.blogfa.com

من دغدغه دارم این روز ها در سرزمینی زندگی می کنم که در ان دویدن سهم کسانی است که نمی رسند و رسیدن حق کسانی که نمی دوند

مجتبا چهارشنبه 25 شهریور 1388 ساعت 20:42 http://waterlily.mihanblog.com

سلام
فقط خواستم بگم دلمون تنگ شده یه سری به ما بزن
ممنونم ازت

شاهرخ چهارشنبه 25 شهریور 1388 ساعت 21:23

سلام...[گل][گریه]


کجایی بهترینم

دیگر صدایت را نمیشنوم و تاریکی تنهایی مرحمی شده است بر دل شکسته ام

کجایی؟

آنگاه که صدایت میکنم و در امتداد تاریکی به دنبال نور میگردم اثری از تو نیست و صدایت را نمیشنوم

تو همان مسافر قریبی بودی که در جاده تنهایی قلبم پا گذاشتی ولی امروز تو رفته ای ولی هنوز رد پایت بر روی قلبم جاریست

هنوز هم صدای گام برداشتنت را میشنوم آرام آمدی و آرامتر رفتی یادگاری بر روی جاده قلبم گذاشتی و من برای همیشه جاده قلبم را بستم تا دیگر کسی پا بر روی تنها یادگاریت نگذارد

کجایی مهربانم

در تمام مدت ورودت همیشه همچون ابری بالای سرت بودم تا نور خورشید تو را اذیت نکند وقت ناراحتیت و خستگیت هر آنچه در آنجا بود برایت به ارمغان آوردم ولی هیچ گاه فکر نمیکردم تو روزی به انتهای جاده قلبم میرسی

هرگاه که به دوردستها مینگریستم انگار انتهایی نداشت و بی انتها بود ولی افسوس که اشتباه فکر میکردم و دیگر فرصتی نیست تو رفته ای

تو رفته ای و من تنها تر از همیشه با خدایم خلوت میکنم

خلوتی سخت و به یاد تو در درگاه خداوند طلب سلامتی و خوشبختیت را میکنم
[گل][گریه][قلب شکسته]

دلتنگ گل نرگس پنج‌شنبه 26 شهریور 1388 ساعت 10:29 http://deltange-gole-narges.blogfa.com

سلام دوست گلم. مثل همیشه زیبا و خواندنی بود . ممنون که میای پیشم

اللهم عجل لولیک الفرج

سها جمعه 27 شهریور 1388 ساعت 01:45

من به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود. امشب غمی گذاف روی دلم نشسته. غمی همراه با شادی. من به اندازه ابدیت تنهایم.

شاهرخ جمعه 27 شهریور 1388 ساعت 11:36

بی تو خاکسترم
بی تو ای دوست
بی تو تنها و خاموش
دیدگان شررخیز دیوان
بی تو نیلوفران آذرانند
بی تو خاکسترم
بی تو ای دوست
بی تو این چشمه سار شب آرام
چشم گرینده آهوان است
بی تو این دشت سرشار
دوزخ جاودان
بی تو مهتاب تنهای دشتم
بی تو خورشید سرد غروبم
بی تو بی نام و بی سرگذشتم
بی تو خاکسترم
بی تو ای دوست
بی تو این خانه تاریک و تنهاست
بی تو ای دوست
خفته بر لب سخنها است
بی تو خاکسترم
بی تو
ای دوست

عاشق تنها جمعه 27 شهریور 1388 ساعت 12:10 http://khodayekhobamii.blogfa.com

سلام خیلی قشنگ و دلنشین مینویسی
امروز اتفاقی با وبت اشنا شدم
ازین اشنایی خوشحالم
واسه منم دعا کن
موفق باشی

اسیر تو جمعه 27 شهریور 1388 ساعت 12:15 http://aseeereto.blogfa.com

گویند خدا گناهات را ببخشد...گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم؟!!

هر گاه در خلوت خودم به تو فکر میکنم از شدت شرمساری سرم به زیر می‌افتد.!
خیلی عالی بود
التماس دعا

متولد جمعه 27 شهریور 1388 ساعت 12:22 http://tavallodidigar.blogfa.com

تو را زیباترین عشق نامیدم چون هرچه گشتم جز تو عشقی زیباتر ندیدم

تو زیبایی چون:

بدی هایی را که کردم با خوبی هایت بخشیدی

تلخی هایی را که چشیدم با شیرینی از یادم بردی

سختی هایی را که کشیدم با مهربانی هایت آسان کردی



مهربانم دوستت دارم چون:

می توانم دوست داشته باشم و دوست داشتن هدیه بدهم

این دوست داشتنی ترین نعمت است



نزدیک تر از مادر به فرزند

آبی تر از آسمان به دریا

عاشق تر ازمجنون به لیلی



تنها جمعه 27 شهریور 1388 ساعت 12:28 http://eshgheroyaii.blogfa.com

منم منم همان بنده ای که پاک آفریدیش اما ندانست قدر پاکیش را.منم همان بنده ای که کنارش ماندی تا تنها و بی دوست نماند و غمخوارش باشی،اما قدرت را ندانست.همان بنده ای که همیشه بسیار به او داده ای و اندک خواسته ای.همان بنده ای که آنقدر بخیل و خسیس بود و هست که گذاشتن ثانیه ای برای تو را هم حساب میکند و عوضش چیزی میخواهد(هرچند که ان ثانیه هم به خاطر دل خود است)در حالی که تو بی منت می بخشی و فراوان عطا میکنی.

مسافر یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 15:38 http://www.h-rahimi.blogsky.com

سلام عزیزم چرا همیشه گرفته ای وبلاگت مثل غروب خورشیده که تمام غمهای دنیا را برای مخاطبانش زنده می کند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.