.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

مهمانی دریا....

 

 

 

به نام یکتا میزبان این ماه عزیز خدای عزیز و مهربانم 

 

باز هم اشتیاق فراوان.باز هم دلتنگی فراوان.باز هم حال و هوای دلنشین عاشقی.دلم دوباره شوق مهمانی دارد دلم لبریز از شوق دیدار است.شوق دیداری که در این لحظه به اوج خود رسیده است.آخر دریای من در این ماه مهربان تر از همیشه است.شاید به حرمت مهمانی اش مرا ببخشد.شاید بتوانم به اندازه ی قطره ای قدرت درک مهربانی اش را پیدا کنم. 

همیشه به دریای خودم مدیونم.همیشه به نگاه ناز دریا محتاجم.دلم می خواهد دوباره به تو برسم. دریای من کسی است که تا اسمش را می آورم آن چنان لحظه هایم تازه می شود.آن چنان غرق در رویای خوبش می شوم که دلم می خواهد نبض زمان را در اختیار بگیرم. 

بی تاب نگاه توام.می دانم که هیچ وقت کسی که تو می خواستی نبودم.می دانم ولی کمکم کن.محتاج توام.به حرمت این ماه عزیز کمکم کن. تو همیشه با منی.به خاطر با تو بودنم است که احساس غم نمی کنم و سرم فقط در درگاه تو خم است.وقتی به تو فکر می کنم به تو می رسم و عاشق تر از همیشه می شوم. 

رمضان ماه خداست. ماهی که خداوند بندگانش را به مهمانی دعوت می کند.خیلی سعادت می خواهد که به مهمانی خدابرویم.کم سعادتی نیست. در مقابل خدا بودن یعنی....عین خوشبختی. 

 

او آن قدر مهربان است که همه را به مهمانی اش دعوت می کند .فرقی نمی کند او حتی من گناهکار را هم دعوت کرده.حتی لحظه ای فکر کردن به این موضوع یعنی در برابر خدا بودن.با او بودن. مهمان او بودن شوق زندگی می بخشد. 

حس بودن با او حس خوب عاشقی حس قشنگ روزه دار بودن فقط برای خدا.همه ی این ها یعنی عین سعادت و خوشبختی. 

خوش به حال ما که خدایمان آن قدر مهربان است که با تمام بدی ها باز هم به سوی خودش دعوتمان می کند.به این که کنارش باشیم.ای کاش می توانستم درک کنم او چقدر من را دوست دارد.او عاشقانه بنده هایش را دوست دارد. از مهمانی که برپا می کند پیداست که او عاشق است.  

خدایا دلم لبریز از شوق است خدایا شوق به خودت را از بنده هایت نگیر. 

خدایا کمکم کن که دل کوچکم پر از عشق تو گردد و دستم برای بخشایش عشق تو به دیگران گشاده. 

خدایا هر آن چه که لیاقت دارم از این ماه نصیبم گردان. 

خدایا من آماده ام. آماده ی آماده. برای آمدن به مهمانی تو.

    

                             

    

             راستی بهترین لباسم رو پوشیدم. 

                                                                                    آمدم.......  

 

  

 

پ.ن 1:  ...و سپاس سزاوار خداییست که ماه خود. ماه رمضان.ماه روزه.ماه اسلام.ماه پاکی و پاکسازی و ماه به پا خواستن را از آن راه ها قرار داد که در آن قران فرو فرستاده شد که برای مردم هدایتگر و نشانه های آشکار از هدایت و جداسازی حق از باطل است. 

 

پ.ن2: ازتون یه خواهش دارم...اونم این که لطف کنید و نظرتون رو راجع به کل وب بگید...بگید تا چه حد ازش راضی هستید.... 

 

پ.ن3: تو این روزا مارو از دعای خیرتون محروم نکنید...تو لحظه های عاشقیتون با خدا یادی هم از دلهای شکسته کنید... خدا کنه تو این ماه بارون عشق خدا بر وجودمون نازل بشه.... 

 

پ.ن4: سبز باشید تو سبز ترین ماه خدا....

نظرات 67 + ارسال نظر
احسان جمعه 30 مرداد 1388 ساعت 16:55 http://crosslessbridge1985.blogsky.com


خیلی زیبا بود فاطمه جان

مرسی از لطفت

با دل بلوریت تو این ماه سر افطار سر نماز دعام کن

اما در مورد وبلاگت :

اگه خوب نبود لینکت نمی کردم خانوم گل

تو پر از حس خوبی

همیشه این حس خوب باهاته

چه وقتی میای تو وبلاگم و ردپاتو حک می کنی چه وقتی میام تو وبلاگت

در کل دوستداشتنی هستی فاطمه جان و پر از حسای خوب

وبلاگتم دوست دارم چون به روح کلمات احترام می ذاری

مطالبتم زیباست

درست مثل خودت

همینقدر بدون که نبودنتو زود حس می کنم

سبز باشی و موفق و خوشبخت

شاهرخ جمعه 30 مرداد 1388 ساعت 18:07

نمی گویم زندگی کارساده ایی است . نمی گویم همیشه خوشاینداست . اماباتمام مشکلاتی که برایمان پیش می آید.زندگی .... ازماانسانی بهترونیرومندترمیسازد. به یادداشته باش: درزمان آزردگی .رنج راازخود دورکن . درزمان خشم .خود را رهاساز. در ناکامی .برخودچیره شو. تامی توانی یارخودباش . می توانی بهترین دوست خودباشی . اما به هنگام آشفتگی مرا خبرکن . می کوشم بدانم چه وقت باید درکنارت باشم . اماگاهی ممکن نیست .پس توخبرم کن . عشق تنها هدیه ایی است که می توانم به توبدهم . وایثاریکی ازبزرگترین لذتهایی است که به ما ارزانی شده . من اینجایم هرزمان وهمیشه . تاهرآنچه دارم به توهدیه دهم

شاهرخ جمعه 30 مرداد 1388 ساعت 18:33

صحرا آماده روشن بود
و شب، از سماجت و اصرار خویش دست می کشید
من خود، گرده های دشت را بر ارابه ئی توفانی در نور دیدم:
این نگاه سیاه آزرمند آنان بود - تنها، تنها - که از روشنائی صحرا
جلوه گرفت
و در آن هنگام که خورشید، عبوس و شکسته دل از دشت می گذشت،
آسمان ناگزیر را به ظلمتی جاودانه نفرین کرد.
بادی خشمنک، دو لنگه در را بر هم کوفت
و زنی در انتظار شوی خویش، هراسان از جا برخاست.
چراغ، از نفس بوینک باد فرو مرد
و زن، شرب سیاهی بر گیسوان پریش خویش افکند.
ما دیگر به جانب شهر تاریک باز نمی گردیم
و من همه جهان را در پیراهن روشن تو خلاصه می کنم.
***
سپیده دمان را دیدم که بر گرده اسبی سرکش، بر دروازه افق به انتظار
ایستاده بود
و آنگاه، سپیده دمان را دیدم که، نالان و نفس گرفته، از مردمی که
دیگر هوای سخن گفتن به سر نداشتند،
دیاری نا آشنا را راه می پرسید.
و در آن هنگام، با خشمی پر خروش به جانب شهر آشنا نگریست
و سرزمین آنان را، به پستی و تاریکی جاودانه دشنام گفت.
پدران از گورستان باز گشتند
و زنان، گرسنه بر بوریاها خفته بودند.
کبوتری از برج کهنه به آسمان ناپیدا پر کشید
و مردی، جنازه کودکی مرده زاد را بر درگاه تاریک نهاد.
ما دیگر به جانب شهر سرد باز نمی گردیم
و من، همه جهان را در پیراهن گرم تو خلاصه می کنم.
***
خنده ها، چون قصیل خشکیده، خش خش مرگ آور دارند.
سربازان مست در کوچه های بن بست عربده می کشند
و قحبه ئی از قعر شب با صدای بیمارش آوازی ماتمی می خواند.
علف های تلخ در مزارع گندیده خواهد رست
و باران های زهر به کاریزهای ویران خواهد ریخت
مرا لحظه ئی تنها مگذار،
مرا از زره نوازشت روئین تن کن:
من به ظلمت گردن نمی نهم
همه جهان را در پیراهن کوچک روشنت خلاصه کرده ام و دیگر
به جانب آنان باز نمی گردم

[ بدون نام ] جمعه 30 مرداد 1388 ساعت 20:05

من اومدم کلی برات حرف زدم پاک شد
دوباره میام
بوس بوس بوس

کامران جمعه 30 مرداد 1388 ساعت 21:44 http://cinemafestival.blogsky.com

سلام.

ممنونم که بهم سر زدی.

کامران جمعه 30 مرداد 1388 ساعت 21:51 http://cinemafestival.blogsky.com

سلام فاطمه جان.
از اینکه نظر بسیار زیبایی در وبلاگم گذاشتی ممنونم.
۰۹۳۷۰۸۰۱۰۸۵
این شماره مه.

بیشتر اوقات خاموشه جون سربازم.
اما بعضی وقتها که میام خونه و مرخصی تو شهر میگیرم موبایلمو روشن می کنم.
بهر حال شما هم شماره تو بده تا بیشتر با هم آشنا بشیم.

سلام دوست عزیز...
همین که لطف می کنی و به وب میای برام خیلی ارزشمند تره....
ممنون از لطفت...
امیدوارم سربازیتون هم هر چه زوتر تموم بشه...
حضورتون خیلی با ارزش تر از تلفن و این حرفاست...
سبز باشید...

سها شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 08:06

سلام صبحت بخیر. می بینی همه در خواب ناز من باز بی خوابی زده به سرم دیشب کلی برات حرف زدم پاک شد.
عزیز چه خوب که به استقبال رمضان رفتی. چه خوب که لباس مهمونی به تن کردی. خوشبحالت. من که همین اول کار جا زدم. دیروز چنان سردرد و چشم دردی گرفتم که مردم. بعدم تمام تنم داشت خرد میشد. همش با خودم می گفتم خدایا جون کندن چه سخته. اخرشم رفتم زیر سرم با دوتا امپول تازه تونستم نیم ساعت بخوابم. روزمم خوردم امروزم اصلا نا ندارم روزه نگرفتم. خیلی ناراحتم سالی که نکوست ازبهارش پیداست تمام صفای ماه رمضون به روزه ش.
عزیز تو مناجات سحرت .تو لحظه های خدایی شدنت. منو از یاد نبری که من جا مانده بسی محتاج دعایم.
در پناه حق اسمونی باشی.

سیما شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 08:30

سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

تو وب تو نمی شه کسی رو بوسید .
اینه: نه فک نکنم
آپت خیلی قشنگ بود
منم آپم
راستی منم بهترین لباسم رو پوشیدم
حتی دیگران هم فهمیدن که :دوستداشتنی هستی و پر از حسای خوب
دوست دارم

الان الهه میاد می خونه بهمون می خنده


علی شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 09:57 http://www.delneveshteha-88.blogfa.com

سلام
ممنون که بهم سر میزنید
فرا رسیدن ماه رمضان مبارک.
ایشالله بتونیم خوب استفاده کنیم.
آپ قشنگی بود
سبز باشی دوست خوبم

mojtaba شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 12:42

Hi
I Did Search In Sentences.... I Did look at the words... To tell My Feeling And My Idea...
In these days im Searching the Words....about me... about life...about time...sometimes i need to be lonely...but no exist any word... no exist any body...just one...only my god
i dont Know how i can!!!...but im sure i can!.....to find a bit humanity in the world...how is it possible i miss my friend while he always stay with me and love me ... I can say just Im Ashamed To See myself... can You Feel My Friend?...im Need to be lonely yet... I Wont update My blog for several Days...But Im Waiting For your Comment In Waterlily!
Have beautiful moments MrS FatimA!
=========================
“We are all pencils in the hand of God.”
Mother teresa

امیرحسین شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 16:45 http://Boplo.ir

سلام
میبینم که بالاخره شما هم قالب رو .... آره! ;)
رمضون با همین فاطمه های گلبهی و سهاهای سفید یخچالی، رمضونه و قشنگه.

موفق باشید (شما و اون دوستتون که به بلاگ من سر می زنید)

شاهرخ شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 19:27

خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم
نمیدانم
نمی دانم خداوندا.
در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد.
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
نمی دانم خداوندا
به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا.
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده.
پناهم ده .
امیدم خداوندا .
که دیگر نا امیدم من و میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیکن من نمیدانم
دگر پایان پایانم.
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم که آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.
چرا پنهان کنم در دل؟
چرا با کس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به کــس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم. دلی بی آب و گل دارم
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم نمی پرسم
نمی گویند
نمی جوند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
کللام آشنایی ده
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده
امیدم ده
خدایا یا بترکان این غم دل را
و یا در هم شکن این سد راهم را
که دیگر خسته از خویشم
که دیگر بی پس و پیشم
فقط از ترس تنهایی
هر از گاهی چو درویشم
و صوتی زیر لب دارم
وبا خود می کنم نجوای پنهانی
که شاید گیرم آرامش
ولی آن هم علاجی نیست
و درمانم فقط درمان بی دردیست
و آن هم دست پاک ذات پاکت را نیازی جاودانش هست

هما شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 22:18 http://sonnet.blogfa.com

سلام فاطمه جان
ماه رمضان بر شما هم مبارک
چی بگم جز اینه مثل همیشه حرفایی رو زدی که یه جورایی حرف همه ماست
التماس دعا

سلام فاطمه جون خوبی عزیزم ؟ فرا رسیدن ماه مبارک رمضان را به شما دوست عزیز تبریک عرض می کنم امیدوارم توی این شبهای عزیز منو از دعای خیرتون بی نصیب نزارید... آپ کردم منتظرت حضور گرمت هستم
در ضمن قالب جدیدت مبارک عزیزم ...در مورد وبتم باید بگم که به خدا خیلی عالیه من که با نوشته هات خو گرفتم...به قول معروف سخنی کز دل براید لا جرم بر دل نشیند...به راهت ادامه بده موفق باشی

سها یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 08:22

سلام.ببخشید به حرف دیروزم عمل نکردم. خودم فکر کردم دیدم تازه اپ کردم یه چند روز صبر کنم. منو به خاطر همه زحمت های که بهت می دم ببخش بهترینم.
امروزم از لج مامانم روزه گرفتم. بفهمه دخلمو میاره

یکی از بنده هاش یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 11:45

سلام عزیزم
ممنون برا متن قشنگت
مثل همیشه با اشکام همراه بود
ممنون گل من
منم مهمونیه عزیزمونو بهت تبریک میگم
راستی نماز روزه هات قبول گلم
دعای ما یادت نره ها
برای عشقم دعا کن
به نظر من وبلاگت عالیه
حرف دله دیگه
حداقل من دوسش دارم
هم وبلاگتو هم خودتو

آسمونی یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 18:21 http://www.labkhande2st.blogfa.com/

سلام
وب ضشنگی داری. موسیقی اش خیلی زیباست خدا ایشالا مزدت رو بده. ممنون

علی1 یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 19:44

سلام.ممنون که هی سر میزنید.واقعا به داشتن دوستای مثل شما افتخار می کنم.قالبتون هم عوض شده؟؟؟مبارک باشه ایشالله قالب های بعدی...
متن تون هم مثل همیشه زیبا و احساسی...و عطر خدایی...خوش به حالتون من که روز به روز به جای آسمونی شدن دارم زمینی تر و خاکی تر میشم.واسم دعا کنید...یا علی

شاهرخ یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 22:22

سلام خوش باشید[قلب]

خداوندا تو ماراجاهل خواندی،


از جاهل جز جفا چه آیــد؟


الهی آنچــه من از تو دیدم دوگیتی بیاراید،


عجب اینست که جان من از بیم داد تو دمی نیاساید!


الهی آمدم با دو دست تهی ، بسوختم بر امید روز بهی ،


چه بُوَد اگر از فضل خود براین خسته دلم مرهم نهی؟


الهی از کجا باز یابم من آنروز که تو مرا بودی و من نبودم،


تا باز بدان روز رسم میان آتش و دودم،


اگر به دو گیتی آن روز یابم پر سودم،


ور بود خود را دریابم به نبود خود خشنودم....

[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل] آپــــــــــــــــــــــــــم [بوسه]

سیامک سالکی دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 02:37 http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام.
یادداشتهاتونو خوندم و لذت بردم، وبلاگ خوبی دارید.
خوشحال میشم سری به وبلاگ من بزنید.
راستی ماه مهمونی بر شما مبارک.
موفق و سلامت باشید.

یکی از بنده هاش دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 08:19

چاکریم ابجی

فاطیما دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 09:57 http://www.khodam0okhodet.blogfa.com

سلام.مرسی که آدرس میلتو گذاشتی.قالب قبلی ناز تر بود اما دیر باز میشد به هر حال موفق باشی.

م دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 12:31

سلام
عزیزجان ممنون که به فکر منی. نفسم. عزیز تو رو خداتو رو خدا. از خدا بخواه. فکر این مظلوم نما رو از دل و ذهن من بیرون ببره. همدم رو می گم. چی می خواد از جون من؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مثل یک روح پاک و معصوم امده تو دلم. انگار یک فرشته ناب. که نمی تونم برونمش. همش هم به خاطر این بود که دوباره دلم واسه مهسا سوخت.
واقعا نمی تونم حالمو توصیف کنم. اصلا بد نیستم. ولی خیلی می ترسم. خیلی.
فریده دقت کردی چه موقع زنگ می زنه دم افطار و سحر. یعنی التماس دعا. من فکر می کردم تا حالا دیکشنری میس کال منو حفظ شده باشی. سمیه میگه. نمی خواد بشینی هی کتاب بنویسی. بسین یه لغت نامه موبایل بنویس به درد خلق بخوره.
التماس دعا. یادت نره.

کیانا دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 17:57 http://www.nazaninegheseham.blogfa.com

از خدایی که دنیا بدون یادش،آخرت بدون عفوش و بهشت بدون دیدارش لذتی ندارد خواهانم تا شما را ،مرا و همه ی بنده های رمضانی را از برکت این ماه مبارک برخوردار فرماید.( آمــــــــــــــین)
دعا یادت نره

..
سلام. ممنون که به من سر زدین. من عاشق آدمای با خدا هستم.خیلی خوشحالم که باهاتون آشنا شدم. من حتما لینکتون می کنم . پس با اجازه
راستی من اول باید سلام می کردم بعد اون متنو می نوشتم. کارام هم با آدما فرق داره
بازم پیشم بیا

کیانا دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 18:16 http://www.nazaninegheseham.blogfa.com

سلام وقتی داشتم لینکتون می کردم دیدم تو پیوندهای وبلاگم از خیلی وقت هستین .تقریباً اون اوایل. این کوتاهی از منه که به شما سر نمی زنم.
موفق باشی

آذرباد دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 19:11 http://485.blogfa.com

باران

در حسرت آمدنت

دست به دامان کدامین بوته بابونه به نماز بنشینم؟!!

سلام

ضمن قبولی طاعات و عبادات شما در پیشگاه حضرت ایزد

بارانی ترین واژه هایم را نثارت میکنم

در قنوت سبز دعایت مرا هم در نظر داشته باش

بانوی اردیبهشت سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 00:09

سلام عزیزم
عباداتت قبول.

به یاد من هم باش. (:

علی-ش سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 01:01 http://lovewall.blogfa.com

سلام ممنون که اومدی
درسته برای درک کردن باید خودمان را جای دیگران بذاریم
ولی این کار از عهده هر کسی بر نمی آید.
درسته؟

دلتنگ گل نرگس سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 11:58 http://Deltange-gole-narges.blogfa.com

سلام .دیگه به ما سر نمی زنی؟ درسته که وب ما در حد شما نیست ولی هردفعه به زیر پاتونم نگاهی بکنید بد نیست. دلتنگم . دلتنگ گل نرگس
منتظر نگاه مهربون و دل پاکت هستم. التماس دعا

اللهم عجل لولیک الفرج

سلاله سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 12:37 http://progeny-sky.blogfa.com/

سلام فاطمه جون چرا دیگه بهم خبر نمی دی وقتی آپ می کنی
شایدم به خاطر بی معرفتی منه
در هر حال من مدتی که خیلی درگیر بودم
امروز اومدم دیدم آپ جدید گذاشتی ...
من رو ببخش به خاطر کم سر زدنم ...
راستی کاش یاد بگیریم ماه رمضون فقط برای نخوردن نیست برای خوردن خوبی و ایمان و پاکی و صداقت و خیلی چیزهای خوب دیگه است تا روحمون رو سرشار و سیر کنیم ...
قالب جدید هم مبارک

شاهرخ سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 19:05

روشـن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
مـنـت خاک درت بر بصری نیست که نیست

ناظر روی تو صاحـب نـظرانـند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست

اشـک غـماز مـن ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست

تا بـه دامـن ننـشیند ز نسیمـش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیسـت

تا دم از شام سر زلـف تو هر جا نزنـند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست

مـن از این طالـع شوریده برنـجـم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست

از حیای لـب شیرین تو ای چشـمـه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست

مصلحـت نیسـت کـه از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست

شیر در بادیه عـشـق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست

آب چشمـم که بر او منت خاک در توسـت
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیسـت

از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست

غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود اسـت
در سراپای وجودت هنری نیست که نیسـت

Mojtaba چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 00:15 http://waterlily.mihanblog.com

چقدر واستون مهمه که متفاوت باشید... هر لحظه ای از زمان که می گذره داره به یاد ما می آره که متفاوت باش...
و من بارها و بارها نگران از دست دادن زمانم و یکنواخت شدن لحظه های عمرم... اما تا وقتی از این نگرانی بیرون نیای همون می مونی که ازش بی زاری...
می شه با یه یه فکر کوچیک شروع کرد... یا یه کار ساده...
مثلاً مهربان باشم و دیگران رو دوست داشته باشم و این اصلاً کار سختی نیست... ما همیشه می خوایم دیگران مارو دوست داشته باشن... اما خودمون یادمون می ره که دوستشون داشته باشیم...
ووقتی که تنهایی دلت از تنهاییت می گیره و وقتی هم با دوستات هستی دوس داری یه کم تنها باشی...
عجب رسمی داره این زمونه...
==================
بابت اون متن زیباتون واقعاً سپاسگذارم.. البته یه کم هم از بابیلون استفاده کردم تا بتونم راحت تر اون کلمات رو ترجمه بکنم
بعد از چند روز که خواستم از همه چی دور باشم دوباره برگشتم با یه انرژی بیشتر!
قالبتون زیباست مثل قالب قبلی... اما یه قالبی قبلاً انتخاب کرده بودید که عکس یه قایق داشت واقعاً محشر بود... اگه امکان داره بعد ماه رمضون از اون قالب استفاده کنین... :-)
==================
منظر حضورتون هستم... راستی یه کم تغییر و تحول به ظاهر وبلاگم دادم تو رو خدا بدنه هیچ تعارفی نظر واقعیتونو در موردش بگین...
بازم ممنونم :-)

nariman چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 00:43

fateme jen sitet khaily ghashange .
mishe site nimaru behem bedi
hamoon nima ke sitesh sheru asheghanas

سلام...
ممنون از حضورت..
راستش من نیمایی که تو وبش شعر عاشقانه می نویسه نمی شناسم...
شرمنده...
سبز باشید...

سلام فاطمه جون خوبی عزیزم؟ کم پیدایی؟ نگرانتم نماز روزه هات قبول آپ کردم منتظرتم بیای

سها چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 10:43

سلام علیکم. تقبل الله.
حالا هی دم سحر تک زنگ بزنید. این که خوبه. تازه واسم پیام هم میاد.
فاطمه بابام رو امروز بستری کردن. فکر کنم بعدازظهر عملش می کنن. دعا کن. دلم گرفته.


سلام فاطمه جون خوبی؟ می خوام یه پست کوچولو بزارم آخه یه مدت نیستم بیا پیشم منتظرتم

یکی از بنده هاش چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 12:44

سلام عزیز دلم
خوبی؟
من و سنجابم یه وبلاگ جدید ساختیم
اگه تو این وبلاگ هم همراهیمون کنی خوشحالمون کردی
ادرسش اینه
http://rosemehr.blogfa.com/
منتظرت هستیم گل من
بیا پیشمون

کیانا چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 14:17 http://www.nazaninegheseham.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااااااااام خوبی؟؟؟
بدو بیا من آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم.اگه نیای به زور میارمت

مجتبی چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 17:39 http://waterlily.mihanblog.com

Hi,
thanks to visit my blog and tell your idea about external of my web
I try to change my Default Pic (header( very soon
god bless you
have delightful moments dear ;-)

مرجان چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 19:12

سلام نازنینم
کم پیدایی
مثل همیشه آروم و نرم نوشتی
انقد که قلبم لرزید!
وای فاطمه عاشق این آهنگ وبلاگتم
کلی حس میده بهم
سبز باشی گلم

شاهرخ چهارشنبه 4 شهریور 1388 ساعت 19:31

سلام ...

خسته نباشی

دل مرده نباشی[ناراحت]

برای بوجود آمدن ظلم دو طرف مسئولند:

هم ظالم و هم آنکه ظلم را می‌پذیرد.


با همکاری این دو است که ظلم پدید می‌آید،

وگرنه ظلم یک طرفه نمی‌تواند وجود بیابد.

ظالم در هوا نمی‌تواند ظلم کند.

ظلم تکه آهنی است که در زیر چکش ستمگر و سندان ستم‌پذیر

شکل می‌گیرد.



[گل][گل][گل][گل] اپــــــــــــم آپـــــــــــــم اپـــــــــــم [گل][گل][گل][گل]

مزاحم کوچولو پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 02:04 http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،
ای مهربانترین مهربانان
سبز باشی و پایدار

" مزاحم کوچولو " ، منتظر حظور سبز شما در آپ جدیدش است
به کلبه ام بیا
تا که عشقبازیم را ببینی
منتظرم ای پیام آور شادی

بای

احسان پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 02:28 http://crosslessbridge1985.blogsky.com


فاطمه بیا ببینم نظرت راجب "یه بازی" چیه؟

کیانا پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 11:49 http://www.nazaninegheseham.blogfa.com

¶¶ . . ¶¶¶ ..¶¶¶
. . . . . . . ¶¶¶ . . ¶¶¶.¶ .¶¶سلااااااام.
. . . . . . .¶¶¶.¶. .¶¶¶. . .¶¶
. . . . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶¶ . . .¶¶¶
. . . . . .¶¶¶¶¶ . . ¶¶¶¶.¶¶ .¶¶
. . . . . ¶¶¶¶. . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶خووووبی؟؟؟
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶. . . . .¶¶. . . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶. . . . ¶¶. . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. . ¶¶
. . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶.¶¶
.¶¶. . . . .¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶.¶¶
.¶¶¶¶¶ . . . . . ¶¶.´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶
.¶¶¶¶¶¶¶. . . .¶¶. ´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. ¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. .´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶
. .¶¶¶¶¶¶¶ . ¶¶. . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶
. . .¶¶¶¶¶¶. ¶¶. . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶
. . . .¶¶¶¶¶¶¶. . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ´¶¶¶¶اپـــــم عزیزم
. . . . . . . .¶¶. .´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . . ¶¶. . ´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . .¶¶. . .´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´´´´´´¶¶¶

سها پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 15:03

سلام.خوبی؟ معدت خوب شد؟ عزیزجان مراقب خودت باش. باید مراعات کنی. باید خیلی مراقب خورد و خوراکت باشی. وگرنه هم مریض میشی. هم از فیض روزه باز می مونی.
یه خبر. دیروز با مهسا حرف زدم. قلبم داشت تو دهنم می اومد. نذاشتم حرف به اونجا برسم یعنی 20 دقیقه بیشتر حرف نزدیم دیگه به این چرت و پرتا نرسید. حالا بذار یه کم بگذره دوباره مثل قبل بشیم. بهش می گم.
بابام از بیمارستان مرخص شد. الحمدلله وقتی می خواستن ببرنش اتاق عمل من نبودم. من حتی بیمارستانم نرفتم. اخه بابام به من حساسه. منو میبینه می زنه زیر گریه. حالا خونه ست. وای دیشب سر افطار تنها بودم. داشتم دق می کردم.
فریده زنگ زد. کلی حرف زدیم. برگشته می دونی؟
فاطمه الان دارم اهنگ شادمهر و گوش میدم. هنوز هم با اهنگ هاش قرین هستم. هنوزم تو عمق وجودم نفوذ میکنه. هنوزم اروم و بی قرارم میکنه.
زندگی باتمام سختی هاش. با تموم کم وکاستی هاش. باتموم عقده هایی که رو دلم گذاشته...
می خوام زندگی رو زندگی کنم. تو هم زندگی کن. شاد و سرمست. و بدون من با تمام وجودم دوستت دارم. برام بهترینی. تا اخر عمرم مدیون محبت هات هستم. همه ی محبت هات. همه ی خوبی هات. از خدا می خوام تو رو برام نگه داره. همیشه یه جوری بهم حال دادی. همیشه هر وقت خواستم بودی. بی دلیل بودی. چون خوبی چون مهربونی. چون خدا دوستت داره. چون من دوستم دارم. راستی اون مطلبت که در مورد این بود که به خدا توکل کنیم خیلی قشنگ بود. دستم رو تو دست خدا می ذارم تا هر جا می خواد ببرم. خدا که جای بدی نمی برم. تو پرتگاه که نمی اندازم.

احسان پنج‌شنبه 5 شهریور 1388 ساعت 16:15 http://crosslessbridge1985.blogsky.com


سلام فاطمه جان

راجب کامنتی که برام گذاشتی باید بگم

کاملا باهات موافقم

و دقیقا همین حس و افکاری که گفتی اومدن سراغم

واسه این بود که حذفش کردم

ممنونم از همراهی همیشه ت فاطمه جان و از همفکریت

ممنونم که تجربیات ارزشمندتو در اختیارم می ذاری

و ممنون بابت همه چیز

خوشحالم دوستای ارزشمندی مثل تو دارم



حسین جمعه 6 شهریور 1388 ساعت 10:20 http://www.baharbarani.blogfa.com

به نام او که هرچی دارم از اوست...
سلام دوست عزیز وب جالبی داری اگه با تبادل لینک موافقی باخبرم کن منتظرتم
به امید ظهور یاحق

مجتبی جمعه 6 شهریور 1388 ساعت 13:31 http://waterlily.mihanblog.com

سلام
دیگه حتی نوشتن آدرس وبلاگم بی فایده است...
چرا آخه... چرا؟ :-(
میهن بلاگ هک شد... و تموم وبلاگ های میهن بلاگ هم همینطور...
چرا من انقدر بدشانسم خدا...
...
نیلوفر آبی پژمرد
...
اما بازم وبلاگ شما سرجا شه خدارو شکر یه جا هنوز هست که بشه حرفاتو بگی

علی-ش جمعه 6 شهریور 1388 ساعت 15:52 http://lovewall.blogfa.com

سلام
آنقدر دورم از آن دوست.
راستش زیاد آدم معتقدی نیستم با خدا درد و دل میکنم ولی فکر کنم به حرفام گوش نمیده.چون خیلی ازش دورم.
نماز نمیخونم.
کار بد میکنم.
مشروب میخورم البته نه زیاد.
سیگار میکشم.
روزه نمیگیرم.
و.........
به خاطر اینه که میگم گوش نمیده به حرفام.
چه کار کنم؟

مجتبی جمعه 6 شهریور 1388 ساعت 21:44 http://waterlily.mihanblog.com

سلام
مین بلاگ دوباره برگشت...
چن وقته به ما سر نمی زنین...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.