.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

نامه به خدا .....

 سلام...

بازم خسته و دل زده از همه اومدم سراغت...

اما این بار نه می خوام از دلم بگم و نه از خودم...

نمی خوام بگم که چقدر غصه دارم...

نمی خوام درباره  هیچ کدوم از اینا حرف بزنم....

می خوام از خودت بگم...

می خوام بگم که چقدر مهربونی....

همیشه هستی.....

اما من هیچ وقت بنده ی خوبی نبودم....

                     همیشه کمکم کردی....

ولی همیشه به خودم مغرور بودم که خودم این راهو پیدا کردم...

                  تو مسیر زندگی تو راهمو روشن می کردی.... تو فانوس شبام بودی....

            تو دستمو گرفتی،تو کمکم کردی تا دوباره بایستم...

ولی حیف....

                                   حیف....

                                                                     حیف....

حیف که بنده ی خوبی نبودم...

حیف که عزیز ترین و با ارزش ترین چیز زندگیم رو نادیده گرفتم....

               تو بودی...

             مثل همیشه مهربون....

                      اما من چشمامو بسته بودم...

                                       گاهی فکر می کنم لیاقت خوبی هاتو ندارم...

                                اما تو ارحم الراحمینی...

                      وقتی به این جمله فکر می کنم،بدنم می لرزه...

               وقتی فکر می کنم تو چقدر مهربونی...

          ولی من...

          نمی تونم بگم چه حالی پیدا می کنم...

          فقط می تونم ازت بخوام که کمکم کنی....

      خدایا جز تو کسی برام نمونده...

     کمکم کن....   

 

 

 

و حرف آخر:  

 

می دانم هیچ صندوقچه ای نیست تا بتوانم رازهایم را توی آن بگذارم و درش را قفل کنم...چون تو همه ی قفل ها را باز می کنی ... 

می دانم هیچ جایی نیست که بتوانم دفتر خاطراتم را آنجا پنهان کنم، چون تو تک تک کلمه های دفتر خاطراتم را می دانی .. 

حتی اگر تمام پنجره ها را ببندم ، حتی اگر تمام پرده ها را بکشم ، تو باز هم مرا می بینی و می دانی نشسته ام و یا خوابیده ، می دانی کدام فکر روی کدام سلول ذهن من راه می رود... 

تو هر شب خوابهای مرا تماشا می کنی ..آرزوهایم را می شمری و خیال هایم را اندازه می گیری... 

تو می دانی امروز چند بار اشتباه کرده ام و چند بار شیطان از نزدیکی های قلبم گذشته است...تو می دانی فردا چه شکلی است و می دانی فردا چند نفر پا به این دنیا خواهند گذاشت ... 

تو می دانی من چند شنبه خواهم مرد و می دانی آن روز هوا ابری است یا آفتابی ؟ تو سرنوشت تمام برگ ها را می دانی و مسیر حرکت تمام باد ها را .. 

.و خبر داری که هرکدام از قاصدک ها چه خبری را با خود به کجا خواهند برد ؟ تو می دانی کدام دانه ی برنج را کدام مورچه کی از زمین خواهد برداشت...و می دانی تک تک دانه های انار در کدام لحظه ی پاییز خواهند رسید ... 

 تو می دانی هر کدام از قطره های باران بالاخره پای کدام ریشه خواهند رفت و می دانی کدام سیب را من خواهم خورد و کدام دانه گندم سهم سفره ی هفت سین ماست.... 

 تو حساب اشک های مرا داری و می دانی تا حالا چند تا ستاره از چشمم چکیده است..تو می دانی در نوک هر پرنده چند تا آواز است و در قلب من چند تا آرزو ...... 

تو می دانی و تو بسیار می دانی ! خدایا می خواستم برایت نامه ای بنویسم ..اما یادم آمد که تو نامه ام را پیش از آنکه نوشته باشم خوانده ای ... پس منتظر می مانم تا جوابم را فرشته مرگ برایم بیاورد.....    

 

 

 

 

اگه کم تر بهتون سر می زنم ببخشید.... 

 امیدوارم وقتی اومدم بتونم جبران کنم....  

سبز باشید...    

 

 

 

 

 

سلام به همه ی دوستان...
راستش این نظرو واسه این گذاشتم که از همه ی دوستانی که لطف می کنن و میان تشکر کنم....
از آقایی که با نام محسن رمضانی نظر دادن تشکر می کنم.نظرشون واقعا منو تحت تاثیر قرار داد...
و دوستان دیگه ای که فقط نظر می دن و آدرس وبی ازشون ندارم...



یادمه روز اولی که این وبو ساختم فقط هدفم گذاشتن یه سری دل نوشته بود.دل نوشته هایی که شاید بتونه دلی رو تکون بده...

خدایا ازت ممنونم...
ممنون که همیشه هستی...
به خودت قسم که عاشقتم....
در آخر از همه ی دوستانم ممنونم...

از همه ی دوستانی که با اون ها تبادل لینک دارم و در آخر هم باید از کسی تشکر کنم که اگه اون نبود شاید هیچ وقت نوشته هامو تو وب قرار نمی دادم...
کسی که به خاطر اون وبلاگ نویسی رو شروع کردم...اما حالا تو وبلاگ نویسی کنارم نیست....
امیدوارم یه روزی بشه که بیاد...
من خیلی می نویسم اما هیچ وقت نمی خواستم اونا رو بدم به کسی بخونه...
اما به خاطر دوست خوبم اونا رو نوشتم تو وب...
کسی که باعث شد بفهمم اگه نبود هیچ وقت کسانی دلشون تکون نمی خورد...
اگه نبود من بازم مثل قبل بودم یعنی خدا رو فقط واسه خودم نگه می داشتم اما حالا اعتقاد دارم که وظیفه ی هر آدمی اینه که بهترین تصویری رو که می تونه از خدا به بقیه آدما معرفی کنه...
یعنی فکر می کنم معنی زندگی چیزی جز ارائه این تصویر نیست...زندگی همه ی ما یعنی این تصویر...
و کار من تو این وب فقط همینه...ارائه بهترین تصویر از خدا...


دیگه نمی دونم چی بگم...
جز این که...
ازت ممنونم سیما جونم...
برام خیلی بهتر و فراتر از دختر عمو هستی...

ببخشید اگه زیاد حرف زدم...
چند وقتی بود می خواستم این کارو انجام بدم اما فرصتش نمی شد....

فقط می گم که سبز باشید....

نظرات 46 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 10 خرداد 1388 ساعت 00:46

سلام

از وبلاگ خوبتون و این پست خیلی قشنگتون تشکر می کنم.

یه پیشنهادی هم براتون دارم. این طور به نظر میاد که وبلاگ شما پیج رنک بالایی داره. به نظر من اگه شما پیج رنکتون رو در وبلاگتون قرار بدین به وبلاگتون اعتبار بیشتری میده و بازدید کننده می دونه که مطالب وبلاگ شما قابل اعتماده . و در ضمن وبلاگ های دیگر هم بیشتر با شما تبادل لینک می کنن. سایت های زیادی این امکان رو به شما میدن. یکی از اونهایی که من خودم دیدم و ازش خوشم اومده و تنوع زیادی داره رو براتون می نویسم. فقط کافیه کدی رو که در کادر هست در قالب وبلاگتون کپی کنید.

http://www.glseek.com/googlepagerankchecker/pagerank-display.php

عارف یکشنبه 10 خرداد 1388 ساعت 00:49 http://sense20.blogsky.com

سلام . نمی دونم چطور شد که اومدم توی وبلاگت . خیلی طول کشید تا که صفحات وبلاگ باز شد . اما وقتی دل نوشته هاتو خوندم به خودم گفتم ارزشش رو داشت . انگار حرفای دل خودمو داشتم می خوندم . بسیار زیبا و دل نشین بود .
موفق باشی . به خرابه ما هم سری بزن
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب / جان و دل و جام و جامه پر درد شراب

کامران یکشنبه 10 خرداد 1388 ساعت 01:08 http://cinemafestival.blogsky.com

من هم هوس آب می کنم ،سرم را بالا می گیرم و دهانم را از آب باران پر .

احساس ضعف شدیدی دارم ،شکمم صدای رادیو ضبطی می دهد که نوار کاست را خراب می کند .بوی شیرینی می آید .

از جنس شیرینیهای که ماری آنتوانت در ضیافت هایش اسراف می کرد.

بوی پول از جیب های زرد وسیاه و بوی ریا و کثافات همه در هم باعث شده که بینی ام را بگیرم و به سرعت به آسمان پرواز کنم.

پریدن، جهیدن و پرواز کردن، سه مرحله عادی برای بوئیدن ستارگان و نوازش سیارات است و از همه مهمتر ...می آیم پائین تر زیرا بر می ایستم. از این بالا همه چیز زشت است، خصوصا آنها که خودخواه و مغرور و نادان هستند و دلهایی پاک است که از این بالا زیبا باشند.

کی و کجا یاور می آید؟

من اینجا هستم

بر قایق چوبی بزرگی سوارم که رنگ انار است و بوی چوب می دهد، بوی چوب...

اگر قایق را نمی خواهند، هواپیما، سفینه، شاتل...

نه...نه...

من به او بال می دهم

حاضرم تا وقتی که باران می آید بالهایم را به عنوان چتر روی او بگشایم و سپس وقتی که رنگین کمان درود فرستاد بالهایم را به او عطا ء کنم .

یا در کنار دلفین ها ....

من به او آبشش می دهم!

اصلا همه وجود را به او می بخشم و برای معشوقه ام می میرم تا بهتر از من را تصور نکند

هنوز باران می بارد عزیزم.

تصور کن کنار اسکله ای ایستاده ای ...

لبه ی چوبی آن ایستاده ام و باران به لبه تیز اسکله می خورد و چند جهت می پاشد درون کفشهایم آب نفوذ کرده است.

می خواهم بی رودربایستی صحبت کنم ، بهتر آن است که مخاطب باشی تا سوم شخص .

من در تیه و تو در کدام ارض موعودی؟

بیا با هم این جمعیت بزرگ را بشکافیم و جلوتر رویم و مسامحه نکن!

مجتبی یکشنبه 10 خرداد 1388 ساعت 01:36 http://waterlily.bdl.ir

اول از همه خوشحالم که برگشتی...بالاخره ما از دوستان قدیمی به حساب می آیم که تبادل لینک داریم...مطلبت مث همیشه تاثیر گذار و دلنشین بود...راستی هر وقت به مهربون بودن خدا فکر می کنی انقدر گیج و سردر گم می شی که به خودت می گی بهتره دیگه راجب این مسئله فکر نکنم...! چقدر خوبه که ما هم سعیمون رو بکنیم با هم مهربون باشیم اینجوری صفت خدا رو در وجودمون ژرورش می دیم و بهش نزدیکتر می شیم...اما اینها فقط حرفند؟ یا ما بهش عمل می کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟
بازم ب من سر بزن...وبلاگ من با وجود شما دوستان ژا برجا می مونه!

سیما یکشنبه 10 خرداد 1388 ساعت 07:41

*-:

سها یکشنبه 10 خرداد 1388 ساعت 13:57 http://derakht-angir.blogfa.com

سلام.ستاره زمینی. حالا یه دفعه باید حسابت رو برسم جواب منو نمی دی. اما ما مثله شما سوسه نمیایم . می دونی که خراب رفیقیم. حالا تو مثل اون نامرد بی وجدان نیستی. وای فاطمه نمی دونی هر وقت یاد بی معرفتیش می افتم داغون میشم. اصلا باورم نمیشه جواب این همه سال دوستی رو این طوری بده و پشت پا بزنه به همه چیز. آره فاطمه جان نمی دونم این یکی رو کجای دلم بذارم. تازه فهمدیم چی شده!!!!!!!!!!!!
آپ قشنگی بود. تو خودت بنده خوب خدای. مطمئنم خدا بهت افتخار میکنه. و من هم. منو تو مناجاتت از یاد نبر. منه جا مانده بسی محتاجم.
فدات.

علی۱ یکشنبه 10 خرداد 1388 ساعت 15:13 http://bibbax.blogfa.com

سلام....
امیدوارم که بهتون توسط دختر خاله ام معرفی شده باشم.وبتون خیلی زیباست...یه دلگرفته گی خاصی به آدم دست میده...
ولی عنوانش رو من خیلی می پسندم....سنگ صبورم خداست...
این مطلب هم خیلی جالب بود...
امیدوارم خدا همیشه سنگ صبورتون باشه...یا علی

مهدی سه‌شنبه 12 خرداد 1388 ساعت 15:01 http://www.mahdifm62.blogfa.com/

بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست
آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست


-----------------

چرا منتظرید که جوابش را فرشته مرگ بیاورد؟!!! این همه فرشته؟!

آذرباد چهارشنبه 13 خرداد 1388 ساعت 17:43 http://485.blogfa.com

سلام

اگرچه مرا تاب نیاورد رقیب لیک من دل برنکنم ز تو ...

پس آمدم تا با تو آغازیدن را آغاز کنم ...

آمدم تا از نو ... آغاز شوم ...

آمدم ...

اما این بار با نام - آذرباد - آمدم .

با یک فنجان چای داغ اما از گلستان آرزوها آمده ام ...

مرا می شناسی ...

پس سلام دوست عزیز ...

اگر رد پای نگاه تو را

باد

از گلستان آرزوها

آب و جارو نمی کرد

تو را میتوانستم یک بار

فقط یک بار دیگر

ببینم چه خوب می شد ...

منتظر آمدنت هستم ...

عاشق تنها پنج‌شنبه 14 خرداد 1388 ساعت 15:52 http://khodayekhobamii.blogfa.com

سلام
خیلی خوب مینویسی
به دل میشینه
این سبک نوشتنو خیلی دوست دارم
موفق باشی
التماس دعا

فاطیما پنج‌شنبه 14 خرداد 1388 ساعت 20:47 http://www.khodam0okhodet.blogfa.com

عالی بود.

فاطمه جمعه 15 خرداد 1388 ساعت 10:00 http://daryatanhast.blogsky.com

سلام به همه ی دوستان...
راستش این نظرو واسه این گذاشتم که از همه ی دوستانی که لطف می کنن و میان تشکر کنم....
از آقایی که با نام محسن رمضانی نظر دادن تشکر می کنم.نظرشون واقعا منو تحت تاثیر قرار داد...
و دوستان دیگه ای که فقط نظر می دن و آدرس وبی ازشون ندارم...



یادمه روز اولی که این وبو ساختم فقط هدفم گذاشتن یه سری دل نوشته بود.دل نوشته هایی که شاید بتونه دلی رو تکون بده...

خدایا ازت ممنونم...
ممنون که همیشه هستی...
به خودت قسم که عاشقتم....
در آخر از همه ی دوستانم ممنونم...

از همه ی دوستانی که با اون ها تبادل لینک دارم و در آخر هم باید از کسی تشکر کنم که اگه اون نبود شاید هیچ وقت نوشته هامو تو وب قرار نمی دادم...
کسی که به خاطر اون وبلاگ نویسی رو شروع کردم...اما حالا تو وبلاگ نویسی کنارم نیست....
امیدوارم یه روزی بشه که بیاد...
من خیلی می نویسم اما هیچ وقت نمی خواستم اونا رو بدم به کسی بخونه...
اما به خاطر دوست خوبم اونا رو نوشتم تو وب...
کسی که باعث شد بفهمم اگه نبود هیچ وقت کسانی دلشون تکون نمی خورد...
اگه نبود من بازم مثل قبل بودم یعنی خدا رو فقط واسه خودم نگه می داشتم اما حالا اعتقاد دارم که وظیفه ی هر آدمی اینه که بهترین تصویری رو که می تونه از خدا به بقیه آدما معرفی کنه...
یعنی فکر می کنم معنی زندگی چیزی جز ارائه این تصویر نیست...زندگی همه ی ما یعنی این تصویر...
و کار من تو این وب فقط همینه...ارائه بهترین تصویر از خدا...


دیگه نمی دونم چی بگم...
جز این که...
ازت ممنونم سیما جونم...
برام خیلی بهتر و فراتر از دختر عمو هستی...

ببخشید اگه زیاد حرف زدم...
چند وقتی بود می خواستم این کارو انجام بدم اما فرصتش نمی شد....

فقط می گم که سبز باشید....

آذرباد شنبه 16 خرداد 1388 ساعت 00:37 http://485.blogfa.com

سلام

مثل همیشه زیبا و مملو از خلوص معنا
معنویت حریتی است که خدای بر شما بیش
از دیگران ارزانی کرده است
این عشق بر شما مبارک باد...

خبرنگار تهرانی شنبه 16 خرداد 1388 ساعت 13:04 http://jahaninews.blogfa.com

سلام
بعد از مدتی باز به وبلاگ شما سر زدم.
از یک چیزی خوشم اومد
برعکس اکثر قریب به اتفاق اکثر وبلاگ‌ها که این روزها رنگ و بوی انتخابات گرفتن اما وبلاگ شما هیچ تغییری نداشته که می‌تونه امتیاز مثبتی باشه.

مهدی شنبه 16 خرداد 1388 ساعت 16:35 http://www.mahdifm62.blogfa.com/

سلام.

پست جالب بود. بعد از اون همه دعواهای سیاسی تو ماندگارترین که اصلا دوست ندارم، خیلی چسبید.

دریا یکشنبه 17 خرداد 1388 ساعت 10:05 http://daryadarya.blogsky.com

سلام. خیلی قشنگه اینجا و خیلی تاثیر گذار می نویسی.

معین دوشنبه 18 خرداد 1388 ساعت 15:52 http://amir-hoshang.blogfa.com

سلام شاد باشید شرمنده از غیبت چندین روزه ام درگیر امتحان و انتخاباتم! انتخابات وسط امتحانات دیگه نوبره حق بدین .
یاعلی مدد پیروز باشید

مثل هیچکس سه‌شنبه 19 خرداد 1388 ساعت 00:43 http://www.mohsen1387.blogfa.com

سلام
من همیشه سر میزنم ولی خوب شاید کمتر نظر بذارم.متنتون رو هنوز متاسفانه با دقت وقت نکردم بخونم. به محض اینک بخونم جواب خواهم داد.
ضمنا به کی رای میدهید؟

بانوی اردیبهشت سه‌شنبه 19 خرداد 1388 ساعت 00:48

سلام دوست عزیز
چندتایی نوشته هات رو خوندم. واقعا زیبا هستن. (:

شاد باشی در پناه حق.

ممنون از حضور سبزتون....

سها سه‌شنبه 19 خرداد 1388 ساعت 09:22 http://derakht-angir.blogfa.com

سلام فرشته زمینی من. از نظر من یه کی تو با فرشته فرقی نداری. تو همون فرشته ای هستی که هر بار هوای زمین برام سنگین یه جور بالهای نامرئیت رو سرم کشیدی. همونی که پا به پای من پا به سرزمین عشق گذاشت. تو همونی همون فرشته ای که من بهش میگم فاطمه خانوم.
چی شده همراه روزهای سختمن؟ تو را چه شده که از زمین سنگ دلت به درد امده؟ من سنگ صبورت. نه کوه بلایت. نه فدایت. نکنه زمین و ادم های زمینیش دل اسمونیت رو به درد بیارن. هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.
عزیز فقط دل های اسمونیه که گاهی بی خودی دلتنگ و هوای میشه. چون دلش برای زادگاهش تنگ شده. چون خدا به دلش سر زده. لابد میگی اگه خدا اومده پس چرا دلم گرفته. به خاطر اینکه دوباره خدارو از یاد نبری. برای اینکه این بار بلندتر صداش کنی.
عزیز من بعد یه ترم که خود نازنینت در جریان همه چی بودی. خدا زده پس کله م دارم مثلا درس می خونم. فردا هم امتحان حقوق جزا دارم. فقط 60 صفحه خوندم. خدا این ترم به دادم برسه. که اب تو دلم تکون نخورده و انگار نه انگار که فصل امتحانات شده همه درگیرن به جز من. من فقط از اول عمرم درگیر یه چیز بودم و هنوز هم اند خم یک کوچه ام.
به دل مهربونت غم راه نده.

سلام عزیزم...
ممنون از حضور سبزت...
گاهی اینجوری میشم یه دفه همه چی قاطی میشه...
البته العان دیگه چند وقتیه همیشه این حس باهامه...
می خواستم یه بار درست وقتی که این حسو دارم با یکی حرف بزنم...
خودت می دونی که من تو این دنیا غیر تو سیما یا فریده با هیچی نمی تونم از این حرفا بزنم....
بعد از امتحان از دانشگاه به سیما زنگ زدم...
اما...
اما خب منو که میشناسی هیچ وقت نتونستم آدم باشم...
دیگه خسته شدم...
می خوام بی خیال همه بشم...
می خوام چند وقتی فقط خودم باشم...شاید آدم شدم...
اما این بار با دفعات قبل فرق داره...
کاش هیچ وقت از مشهد بر نمی گشتم...
کاش منم با اون کبوترا همون جا می موندم....
کاش....
کاش...
این قصه هم داره انتهاشو میبینه....


العان دارم گریه می کنم و برات می نویسم....

آری....گلم....دلم
حرمت نگه دار
که این اشک ها خون بهای عمر رفته ی من است
سرگذشت کسی که هیچ کس نبود
و همیشه گریه می کرد.....

این شعر مرحوم حسین پناهی رو خیلی دوست دارم....
مخصوصا با صدای خودش...

هروقت این جوری بودم فقط رفتم سراغ خودش...
این بار هم می رم...
اما خسته تر از همیشه...
می خوام بگم داره با دلم چی کار می کنه...
کاش منو قبول کنه....
خدایا جزتو کسی نمی دونه ازت چی می خوام...
خدایا همیشه حضورتو حس کردم...
رد پاتو دیدم...
مثه همیشه این بار هم باش...
این بار هم خداییتو نشونم بده...
.....
.....
....

آذرباد چهارشنبه 20 خرداد 1388 ساعت 19:19 http://485.blogfa.com

سلام

دلمان خوش بود بهار می آید
بهار می آید و بالش ما
پر از پر چلچله ها می گردد ...
دلمان خوش بود
بهار می آید و شکاف سقف خانه ما
از پرستو ها پر خواهد شد
عجبا !
بهار آمدو هیچ اتفاق خاصی رخ نداد ...

در انتظار آمدن بهار
گلستان آرزوهای دلم
لحظه شماری میکند

پس زودتر بیا ...
آمدنت را انتظار میکشم...

زودتر بیا...

دوست تو پنج‌شنبه 21 خرداد 1388 ساعت 10:42

سلام. مهربون نامهربون بامن. تو خودت رو داغون نمی کنی. داری منو دیونه می کنی. آخه تو چته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا بعد چند سال دوستی من هنوز نمی تونم محرم دل تو بشم. چطور تو توی لحظه به لحظه زندگی من حضور داری. سنگ صبورمی. اون وقت من حتی لیاقت ندارم سر از دلت در بیارم. نمی گم سر از زندگیت. میگم. دلت که شاید واسه دل من هم به رحم بیاد. وقتی نوشته هاتو خوندم از سرم سوت بلند شد. فاطمه نشونه ها همیشه هستن ولی ما به هر نحوی که دلمون بخواد برداشت می کنیم. یادته از حرم امام رضا بهت زنگ زدم گفتی خوب این نشونه است. مگه جلو حرم قسمش ندادم. مگه نگفت من فقط بهت احترام نمی ذارم. پس چی شد. حاصل یک عمر من. تو نمی دونی دارم تو چه منجلابی غرق میشم. اصلا روم نمیشه به کسی بگم. ولی چاره ای ندارم. اینم یه جور زندگی برای تحمل دنیا. مگ میشه کار دیگه ای هم کرد.
فاطمه خیلی جدی دارم بهت میگم. یا بگو چه مرگت شده. یا اینقدر فکر و خیال بی خود نکن. به جان خودم واست قاطی می کنم ها. بابا تو چته؟ داری منو دیونه می کنی. من دارم عذاب میکشم وقتی می بینم بهترین دوستم کسی که هم نفس من توی تمام سختی های زندگیم بود داره جلو من آب میشه. اون وقت من خاک برسر بی لیاقت هیچ کاری نمی تونم براش بکنم.
فاطمه باید به چه زبونی بهت بگم برام عزیزی. بین دوستام خدا می دونه که برای هیچ کس به اندازه تو احترام قائل نیستم. پس منو اینقدر اذییت نکن.
دوست دارم.

.... جمعه 22 خرداد 1388 ساعت 11:39

به قول خودتون سبز باشید...

یکی از بنده هاش یکشنبه 24 خرداد 1388 ساعت 11:24 http://labkhande2st.blogfa.com

سلام عزیزم
خوبی؟
اومدم
اما ببخشید که دیر شد
معرکه بود
عالی
میدونم
خیلی بدیم
امروز از خودم کلی حرصم گرفت
اخه حس کردم به یادش نبودم
اما او
همیشه هوای این کوچولو رو داره
گاهی از این همه مهربونیش...
میگم ای کاش او هم جواب بدیهامو با نامهربونی میداد
میدونم
میدونم او خداست و نمیشه که مهربون نباشه
اما...
ای کاش بتونیم جواب یه ریزه از خوبیاشو بدیم

مجتبی دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 03:04 http://waterlily.bdl.ir

چقدر می شه درگیر این شلوغی ها بود؟...چقدر می شه بی تفاوت بود...نه به طلوع نگاه می کنی نه به غروب...!
راستی یادته آخرین بار زیر بارون رفته بودی چقدر ذوق کرده بودی...انگار زیر اشک خدا دلتو تمییز کرده بودی!
می دونم تو ی این روزگار عشق و عاشقی همش حرفه یا شایدم کشکه اما اگه دلت هنوز سراغ قاصدکارو می گیره، اگه چشات هنوز با دیدن ستاره ها مهربون می شه...واسه اینه که هنوز یکی اون کنارت هست که منتظره یه لبخند کوچیک توئه!
کاش باورم بشه...تو هنوز عاشق ستاره هایی!
.
.
.
.
سلام فاطمه خانوم...خوب سراغ ما رو می گیریدا...!
کجایییییید؟
درس؟
امتحان؟
منتظرم که یه سری به من بزنید...با با ما هم دل داریم!
موف باشی!

مجتبی چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 03:43 http://waterlily.bdl.ir

سلام...ممنونم که بهم سر زدی!
کاش یکم درس می خوندم...دعا کنین امتحاناتمو بد ندم!

دلتنگ گل نرگس چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 15:31 http://Deltange-gole-narges.blogfa.com

سلام . می خوام بهت تبریک بگم به خاظر متن های زیبایی که می نویسی. خوش به حالت که قلمت اینقدر ساده و قشنگه . من لینکت می کنم خوشحال میشم بهم سر بزنی و لینکم کنی. منتظر نگاه سبزت هستم.

آرزوی من آرزوی تو و آرزوی همه ی ما اومدن آقامونه پس بیشتر دعا کنیم.
اللهم عجل لولیک الفرج

یکی از بنده هاش چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 15:54 http://labkhande2st.blogfa.com

سلام عزیزم
ممنون از مطلب قشنگی که برام تو نظراتم گذاشتی
خیلی فراموشکارم
خیلی نامردم
واقعن عجب صبری داره ها
دوستت دارم

معین چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 18:13 http://amir-hoshang.blogfa.com

سلام خسته نباشین...
عکسات هیچ کدوم باز نمیشه.

parnia چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 21:12 http://joohekhoshgele.blogfa.com

خیلی خوبی که سنگ صبورت خداس تو بهترین سرمایه ی عالمو داری
"خداااا"

اجازه هست لینکتون کنم؟

سلام دوست عزیز...
ممنون از حضورتون اما آدرس وبی که گذاشتید اشتباهه...
اگه اطف کنید دوباره آدرستون رو بگید ممنون میشم...
سبز باشید...

سها پنج‌شنبه 28 خرداد 1388 ساعت 00:18 http://derakht-angir.blogfa.com

سلام سلام ستاره یه بوس میدی به خاله
فاطمهههههههههههههههه خل شدم رفته پی کارش. امروز بعد از مدتها شاد بودم یعنی مشنگ می زدم . الکی خوش ولی حال داد.
فاطمه سایت چرا اینطوری شده قاط زده مثل من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فردا تونستی یه زنگ به من بزن کارت دارم
شب بر تو زیبا بگذرد
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس جیگرمییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دوست دارم
آسمونی باشی

مجتبی پنج‌شنبه 28 خرداد 1388 ساعت 00:53 http://waterlily.bdl.ir

سلام...
نمی دونم چرا وبلاگتون انقدر دیر بالا می آد اما به هر حال می ارزه اگه آدم نبم ساعتم صبر کنه...بله من ساکن همون شهریم که عکساشو دیدید...تازه کجاشو دیدید زیبایی های اینجا بیشتر از اون چیزیه که بشه با 4 ا عکس نشونشون داد...
شما تو تهرانید نه؟ هیچ وقت از تهران خوشم نیومده دست خودم نیست!
۰
.
.
امیدوارم همیشه لبخند بر لباتون جاری باشه معادل با سبز باشید خودتون...

کامران دوشنبه 1 تیر 1388 ساعت 17:49 http://cinemafestival.blogsky.com

تو منو یاد نوری می اندازی که ابرها را پاره می کند تا من را ببوسد.

شما را لینک کردم...

بهناز یکشنبه 7 تیر 1388 ساعت 10:54

می خواستم برا خدا بنویسم ولی موندم ...خدا با بزرگیاش آدمو شرمنده می کنه................خدا کمک خدایا من اگه رتبه ام بالای ۲۰۰۰ شد دوباره کنکور میدم من دکتر ممیشم

مهناز یکشنبه 11 بهمن 1388 ساعت 10:54 http://fordpb.blogfa.com

بسیار زیبا نوشتی
به نکته هایی اشاره کرد ه ای که آنها را از یاد برده ایم.
هم نامه ی نا نموده دانی هم نامه ی نانوشته خوانی
از ظلمت خود رهایی ام ده با نور خود آشنایی ام ده

مهدی پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 00:14

سلام خدا دلم خیلی ازت گرفته من ۳۴سال عمر کردم حد اقل ۲۵ سالش را گفتم خدا اما صدام را نمیشنوی خدایا دلم از همه چیز گرفته از همه کس اینقدر گفتم خدا که خودم خسته شدم خدایا اخه چرا اینقدر من تو بین بنده هات باید بدشانس تر باشم خدا خسته شدم خسته نمیدونم چطور بگم خسته شدم خدایا گاهی نگاهی

سلام...

راستش نمی دونم چی باید بگم...
خدا حتما میشنوه از این مطمئنم...

احمد فیاض سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 16:21 http://ahmadfayyaz.blogfa.com

سلام
نمیدونم چرا
اما انگار شما هم یکی از اهالی دنیای‌آدمهای بارونی هستین

خدای مهربون خیلی دوستون داره
که اینجوری مینویسید
خوشحال میشم برای مجله باران من هم بنویسید
من سردبیر مجله باران هستم

خدانگهدار

سلام...
ممنونم...
امیدوارم این جور باشه...

سحر سه‌شنبه 18 مرداد 1390 ساعت 23:33

سلام توکه اینقدخدارودوس داری حرفای منم بش بگو
بگو:سحرمیخوادبادوس پسراش تموم کنه اما اونادست ازسرش برنمیدارن بی محلی وجواب ندادن وسرسنگین گرفتن هم بی فایده است یه کاری بکنه...........
مرسی



خودت بخای حله بانو...

دنیا یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 00:01

سلام خیلی دلم گرفته دلم از خدا گرفته دلم شکسته خیلی دوستش دارم به من خیلی محبت داشته خیلی چیزا به من داده ولی خیلی گرفتارم خیلی .بعضی وقتها کم میارم مثل الان دارم گریه میکنم و مینویسم. بدون خدا میمیرم اگه نگاهم نکنه میمیرم. تنهام. تو زندگیمون همش به بم بست میخوریم بابام مریضه امام رضا شفاش داده ولی خیلی ناتوان شده ناتوانی بابام داره منو نابود میکنه اشکهای مامانم و... اخ خدا خدا خدا دلم گرفته .
ما فقیر نیستیم همه چیز هست ولی ...
التماس دعا

ازاده سه‌شنبه 12 مهر 1390 ساعت 07:58 http://http:\\mavaddat.blogfa.com

سلام خیلی با خدا قشنگ حرف زدی منو خیلی تحت تاثیر قراردادی منم الان توی یک بحران زندگی می کنم ولی فقط اینو می دونم که خدا وقتی یک نفرو دوست داشته باشه و بخوات ازمایشش بکنه بار زیادی رو دوشش می زاره نه برای اینکه کمرش بشکنه فقط بخاطر اینکه به زانو درش بیاره ( سجده کنه ) و به خدا نزدیک تر بشه

ارامیس شنبه 14 آبان 1390 ساعت 18:45

کلی گریه کردم ازتون میخوام واسم دعا کنید مشکل خونوادگی دارم


حتما...

جستوجوگر شنبه 3 دی 1390 ساعت 21:37

سلام دوست عزیز دلم گرفته بود داخل اینترنت زدم نامه به خدا وخیلی اتفاقی امدم وبلاگ حرف دلم رو زده بودی دراین دوره زمونه مثل شماخیلی کم فقط حیف رنگ نرگس نرجس کم بود وبلاگ به نام خدا باشد عشق خدا در انجا نباشد!خدا قبول کندخیلی خوب بود التماس دعا

جستوجوگر شنبه 3 دی 1390 ساعت 21:48

دعا می کنم غرق باران شوی
چوبوی خوش یاس و ریحان شوی
چویاران مهدی شمارش کنند
دعا میکنم جزء یاران شوی
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعا
چه به سرعت !

[ بدون نام ] شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 22:18

khodaya mano bebakhsh
man ke joz to kasi ro nadaram
khodet khob midoni.....
bedone negahe to mimiram

سیما دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 11:21

سلام خدا میدونم لیاقت این رو ندارم که بخوام حتی اسمت رو به زبون بیارم ولی میدونی غیر تو کسی رو ندارم کمکم کن این بار هم مثل همیشه برای بنده ای که ارزش زنده بودن رو نداره خدایا نگام کن ببین چقدر خسته ام از این دنیا از این دنیایی که هر چی تلاش میکنم باز هم عقبم میدونم زیاده خواهی اما داشتن یه خانواده یه پدر و مادر که هر وقت دلت تنگ شد سرتو بذاری رو شونشون اما.......... خدایا کمکم کن

سحر جمعه 18 فروردین 1391 ساعت 01:17

سلام ای خدا می خواستم برات نامه بنویسم از تموم دلتنگی هام بنویسم بنویسم که تو این دنیا دل کسی رو رنجوندن و کسی رو ناراحت کردن برای خیلی از آدما شده یه عادت آدما از این که کسی رو ناراحت کنن لذت میبرن ولی من موندم تو دنیایی که آدم از یک ثانیه بعدش هم خبر نداری تو دنیایی که حساب لحظه لحظه زندگیمون رو باید پس بدیم پس چطوریه که آدما هر کار میکنن که ناراحتت کنن نمی گم از رحمتت ناامید شدم ولی احساس می کنم زمین و آسمون دست به دست هم دادن تا شرایط برام تنکتر و تنگتر بشه ای خدا آخه تنها مشکل من این حرفا نیست وقتی سه از عمرتو دنبال کار بدویی اگر 4سال درس بخونی که سر کار بری تا شرایط زندگیت بهتر بشه ولی همه اینها بی فایده باشه دیگه باید به این دنیا چجوری نگاه کنی چقدر باید به زندگی امید داشته باشی من که به این نتیجه رسیدم که لذت دنیا مال آدمای بده لذت دنیا مال آدمای پولداره وقتی پول نداری یعنی هیچ چی نداری

سلام

امیدوارم خدا جوابتون رو بده
ولی همین طور امیدتو حفظ کن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.