.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

دریا همیشه تنهاست...

هوالغریب...



دلم باران می خواهد و یک دریا...


دلم دریا می خواهد و یک دنیا سکوت...


دلم یک دنیا سکوت می خواهد و سکون ِ محض ِ دریای ِ بی کران...


دلم سکون ِ محض ِ دریای بی کران می خواهد و صخره ی رو به دریا...


دلم صخره ای رو به دریا می خواهد و یک منظره تا آنجا که چشمم تنها دریا ببیند...


دلم یک دل ِ سیر دریا می خواهد و یک دنیا آرامش...


دلم یک دنیا آرامش می خواهد و خانه ی ابدی ام...


دریا همیشه تنهاست...


و ماهی از آن تنها تر...



بیچاره دلم 





+ زندگی گاهی وقت ها بازی ات می دهد!!! آدم هایش بازی ات می دهند !!!

زندگی گاهی عجیب رُس می کشد...

و من تنها پناه می آورم به سنگ صبورم و این آهنگ که از وبم پخش می شود...

آخ که هیچ گاه ، هیچ کس نفهمید ماهی ِ کوچک دلش می میرد اگر ماه را نبیند!!!

نظرات 10 + ارسال نظر
دست نوشته های عاشق جمعه 15 اسفند 1393 ساعت 18:41 http://jmp.blogsky.com

دوست عزیزم سلام..

خوشحال میشم دقایقی رو مهمون من باشی..

وسیله هم برات گذاشتم بهم سر بزنی
منتظرتم ..

°°°°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°°°°|__/
°°°°°°°°°°°°|___/
°°°°°°°°°°°°|____/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_________________
~~~~/__ بیا اینم وسیله حالا دیگه_\~~~~~~
~~~~~/ _میتونی بهم سر بزنی _\~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* _________________##________##


سامانه مکتب زندگی آماده خدمات به شما عزیزان است.
کافی ست در انجمن مکتب زندگی عضو شوید و از خدمات آن استفاده کنید.

مشاوره ازدواج، خانواده، شکست عاطفی، استرس، وسواس، افسردگی، مشکلات عصبی، لکنت زبان، اختلالات رفتاری، تیک و...

سلام

فریناز یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 22:18 http://arameshepenhan.blogsky.com

دریا...

چقدر بهش بی حس شدم

می دونی تو طول زندگی، تعریفت از خیلی چیزا عوض میشه

مثلا واسه من دریا ی زمانی یه عالمه اتفاقا بود و حالا نه

اما دیدنش، به آدم آرامش می ده و این رو نمی شه انکار کرد...

اما امسال که طوفانیشو دیدم راستش ترسیدم... از خاک هایی که بلند شده بودن ترسیدم... از صدایی که می خورد به ساحل ترسیدم... و شاید حتی اون موقه که داشتم عکس می گرفتم و یهو یه موج اومد و منو خیس کرد و فشارش رو تحمل کردم ترسیدم...

قشنگ یه کم خودتو ول می کردی میبردت



با همه وجودم امیدوارم ولی دریا رو خیلی زود ببینی

بهش گفتم حتی

می گن آب می کِشه

بی حس...

برام دریا فقط همیشه دریا بوده...خودش بوده...برام یادآور اتفاق خاص و یا آدم های خاصی نبوده...دریا برای من همیشه نمادی از بیکران بودن وجود خداوند بوده...برای همین شاید باشه که برام بی حسی نداره...

من از طوفانیش هم نمیترسم...اتفاقا طوفانیش رو دیدم و حتی این خالی شدن زیر پا رو هم چشیدم...حتی فرو رفتم توی آب و ی لحظه قشنگ دستو پا زدم و اومدم روی آب!!!

من حتی اینم دیدم از دریا...

غرق شدن توی دریا رو تا حد زیادی چشیدم...

ممنونم...
منم دوس دارم ببینمش خیلی...
و امیدوارم بشه ...
چی بگم...

فریناز یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 22:19

پس آواتورم کوجاس؟؟؟

خوردیش حتما از گشنگی

فریناز یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 22:22

ا اومد الان:دی



خوش اومد

فریناز یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 22:24

متن بالاییت...

توی متن اجرامون یه تیکه ش وصیت حضرت زهرا به حضرت علیه... بعد این، امسال واسه من نبود قسمتش، واسه پارتنرم بود
پارسال که همشو خودم می گفتم قشنگ این قسمتاش آتیشم می زدا...

امسال ولی همون پارت نرم که می گفت، اصن آدم داغون می شد...

چه کند علی با این همه تنهایی......

دوس داشتم متنش رو بخونم حداقل ولی خب اونم نشد...

به راستی که چه کرد علی با آن همه تنهایی!!!!!

فریناز یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 22:25

قبول باشه

بودن و کنیز بودن حتما به حضور نیست که

همین که دلت لرزیده و اینقدر محشر از دل علی نوشتی خودش یعنی خادمه شدن...

ایشالله سال دیگه یه جای دیگه و یه جور خوب دیگه ای باشی

قبول حق باشه...

امسال هم مثل هر سال شهادت حضرت فاطمه نذری داریم و من تمام و کمال وقف این نذری ام...
امسال هم که میشه چهارم عید...

ممنونم...
هرچی خودشون بخوان

فریناز چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 15:59

خدا رو شکر که نذری دارین
آره یادمه پارسالو...

قبول باشه


چرا هی نظراتتو می بندی؟!
الان یعنی حرف نزنیم مثلا؟؟؟

قبول حق باشه...

چندین ساله این نذری هست...

نه... بستن اش بخاطر این نیست...
می بندمش بیای بگی بازش کن...

مرض دارم

فریناز چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 16:02

خب من که کار خودمو می کنم

نظرمو می ذارم خخخخخ

بررررف

راستش نمی دونم پارسال خدا واقعا نگاه کرد به اصفهان که برف اومد! آخه بعد چندییین سال میومد طوری که بچه های چار پنج ساله اصن نمی دونستن چیه:دی

امسالم که اصلا نیومد... حتی یکم... حتی یه سرما ریزه هم نیومد تو خود شهر که ماییم

بارووون
دیروز گویا عصر اومده و من نفهمیدم

خیلی بده این خونه های الان
آدم از بیرونش خبر نداره

دلم می خواد یه زمانی یه خونه حیاط دار درندشت خوشگل داشته باشم:دی



خدا رو شکر که برف اومد براتون
آره خدای برف خدای شکوفه ها هم هست
و خدا خدای همه ست... حواسش هست و اینه که خیالمونو راحت می کنه

منم که دوس دارم...

هنوز عکساشو دارم و می بینمشون ...

حالا ان شالله سالای بعد میاد و می بینیش...

خخخخ...
منم دوس دارم خونه ی حیاط دار بزرگ...دوس دارم توش سبزی بکارم... مرغ و خروسم که میدونی دوس دارم:دی

برای برف اومدن دیگه دیره که دعا کنم اونجام بیاد...ولی امیدوارم زمستون بعدی برف رو ببینی...زیاد هم ببینی...

فریناز چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 16:03

خدایا بغلم کن

چقدر خوب بود این!

اوهوم...

خعلی خوبه...محشره

مژگــان پنج‌شنبه 28 اسفند 1393 ساعت 18:08 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.